vol.4

Qūniyah Nicholson both

block:4021

title of 4021
۵۳۸Nبهر این فرمود پیغمبر که من * همچو کشتی‌ام به طوفان زمن
۵۳۹Nما و اصحابیم چون کشتی نوح * هر که دست اندر زند یابد فتوح
۵۴۰Nچون که با شیخی تو دور از زشتیی * روز و شب سیاری و در کشتیی
۵۴۱Nدر پناه جان جان بخشی توی * کشتی اندر خفته‌ای ره می‌روی
۵۴۲Nمگسل از پیغمبر ایام خویش * تکیه کم کن بر فن و بر کام خویش
۵۴۳Nگر چه شیری چون روی ره بی‌دلیل * خویش بین و در ضلالی و ذلیل
۵۴۴Nهین مپر الا که با پرهای شیخ * تا ببینی عون لشکرهای شیخ
۵۴۵Nیک زمانی موج لطفش بال تست * آتش قهرش دمی حمال تست
۵۴۶Nقهر او را ضد لطفش کم شمر * اتحاد هر دو بین اندر اثر
۵۴۷Nیک زمان چون خاک سبزت می‌کند * یک زمان پر باد و گبزت می‌کند
۵۴۸Nجسم عارف را دهد وصف جماد * تا بر او روید گل و نسرین شاد
۵۴۹Nلیک او بیند نبیند غیر او * جز به مغز پاک ندهد خلد بو
۵۵۰Nمغز را خالی کن از انکار یار * تا که ریحان یابد از گلزار یار
۵۵۱Nتا بیابی بوی خلد از یار من * چون محمد بوی رحمن از یمن
۵۵۲Nدر صف معراجیان گر بیستی * چون براقت بر کشاند نیستی
۵۵۳Nنه چو معراج زمینی تا قمر * بلکه چون معراج کلکی تا شکر
۵۵۴Nنه چو معراج بخاری تا سما * بل چو معراج جنینی تا نهی
۵۵۵Nخوش براقی گشت خنگ نیستی * سوی هستی آردت گر بیستی
۵۵۶Nکوه و دریاها سمش مس می‌کند * تا جهان حس را پس می‌کند
۵۵۷Nپا بکش در کشتی و می‌رو دوان * چون سوی معشوق جان جان روان
۵۵۸Nدست نه و پای نه رو تا قدم * آن چنان که تاخت جانها از عدم
۵۵۹Nبر دریدی در سخن پرده‌ی قیاس * گر نبودی سمع سامع را نعاس
۵۶۰Nای فلک بر گفت او گوهر بیار * از جهان او جهانا شرم دار
۵۶۱Nگر بباری گوهرت صد تا شود * جامدت بیننده و گویا شود
۵۶۲Nپس نثاری کرده باشی بهر خود * چون که هر سرمایه‌ی تو صد شود