vol.4

Qūniyah Nicholson both

block:4018

بقیّهٔ قصّهٔ بنای مسجد اقصی
۴۶۷Qچون سُلیمان کرد آغازِ بِنا * پاک چون کعبه همایون چون مِنَی
۴۶۷Nچون سلیمان کرد آغاز بنا * پاک چون کعبه همایون چون منی
۴۶۸Qدر بِنایش دیده می‌شد کرّ و فَر * نی فُسُرده چون بناهای دگر
۴۶۸Nدر بنایش دیده می‌شد کر و فر * نی فسرده چون بناهای دگر
۴۶۹Qدر بنا هر سنگ کز کُه می‌سُکُست * فاش سِیرُوا بِی‌همی‌گفت از نُخُست
۴۶۹Nدر بنا هر سنگ کز که می‌سکست * فاش سیروا بی‌همی‌گفت از نخست
۴۷۰Qهمچو از آب و گِلِ آدم‌کده * نور ز آهَک پاره‌ها تابان شده
۴۷۰Nهمچو از آب و گل آدم‌کده * نور ز آهک پاره‌ها تابان شده
۴۷۱Qسنگ بی‌حَّمال آینده شده * و آن دَر و دیوارها زنده شده
۴۷۱Nسنگ بی‌حمال آینده شده * و آن در و دیوارها زنده شده
۴۷۲Qحق همی‌گوید که دیوارِ بهِشت * نیست چون دیوارها بی‌جان و زِشت
۴۷۲Nحق همی‌گوید که دیوار بهشت * نیست چون دیوارها بی‌جان و زشت
۴۷۳Qچون دَر و دیوارِ تن با آگهیست * زنده باشد خانه چون شاهنشهیست
۴۷۳Nچون در و دیوار تن با آگهی است * زنده باشد خانه چون شاهنشهی است
۴۷۴Qهم درخت و میوه هم آبِ زلال * با بهشتی در حدیث و در مَقال
۴۷۴Nهم درخت و میوه هم آب زلال * با بهشتی در حدیث و در مقال
۴۷۵Qزانک جنَّت را نه ز آلت بسته‌اند * بلک از اعمال و نیَّت بسته‌اند
۴۷۵Nز انکه جنت را نه ز آلت بسته‌اند * بلکه از اعمال و نیت بسته‌اند
۴۷۶Qاین بِنا ز آب و گِلِ مُرده بُده‌ست * و آن بنا از طاعتِ زنده شدست
۴۷۶Nاین بنا ز آب و گل مرده بده‌ست * و آن بنا از طاعت زنده شده‌ست
۴۷۷Qاین باَصْلِ خویش ماند پُر خَلَل * و آن بَاصلِ خود که علْمست و عَمَل
۴۷۷Nاین به اصل خویش ماند پر خلل * و آن به اصل خود که علم است و عمل
۴۷۸Qهم سریر و قصر و هم تاج و ثیاب * با بهشتی در سؤال و در جواب
۴۷۸Nهم سریر و قصر و هم تاج و ثیاب * با بهشتی در سؤال و در جواب
۴۷۹Qفرش بی‌فرَّاش پیچیده شود * خانه بی‌مِکْناس رُوبیده شود
۴۷۹Nفرش بی‌فراش پیچیده شود * خانه بی‌مکناس روبیده شود
۴۸۰Qخانه‌ٔ دل بین ز غَم ژُولیده شد * بی‌کَناس از توبه‌ای روبیده شد
۴۸۰Nخانه‌ی دل بین ز غم ژولیده شد * بی‌کناس از توبه‌ای روبیده شد
۴۸۱Qتختِ او سیَّار بی‌حمَّال شد * حلقه و در مطرب و قوال شد
۴۸۱Nتخت او سیار بی‌حمال شد * حلقه و دَر مُطرِب و قَوَّال شد
۴۸۲Qهست در دل زندگی دارٱلخُلُود * در زبانم چون نمی‌آید چه سود
۴۸۲Nهست در دل زندگی دار الخلود * در زبانم چون نمی‌آید چه سود
۴۸۳Qچون سُلیمان در شدی هر بامداد * مسجد اندر بهرِ ارشادِ عباد
۴۸۳Nچون سلیمان در شدی هر بامداد * مسجد اندر بهر ارشاد عباد
۴۸۴Qپندِ دادی گه بگفت و لَحْن و ساز * گه بفعل اَعنی رکُوعی یا نماز
۴۸۴Nپند دادی گه به گفت و لحن و ساز * گه به فعل اعنی رکوعی یا نماز
۴۸۵Qپندِ فعلی خلق را جذّاب‌تَر * که رسد در جانِ هر با گوش و کَر
۴۸۵Nپند فعلی خلق را جذاب‌تر * که رسد در جان هر با گوش و کر
۴۸۶Qاندر آن وَهم امیری کم بود * در حَشَم تاثیرِ آن مُحْکَم بود
۴۸۶Nاندر آن وهم امیری کم بود * در حشم تاثیر آن محکم بود