block:4007
| ۱۸۶ | N | چادر خود را بر او افکند زود | * | مرد را زن ساخت و در را بر گشود |
| ۱۸۷ | N | زیر چادر مرد رسوا و عیان | * | سخت پیدا چون شتر بر نردبان |
| ۱۸۸ | N | گفت خاتونی است از اعیان شهر | * | مر و را از مال و اقبال است بهر |
| ۱۸۹ | N | در ببستم تا کسی بیگانهای | * | در نیاید زود نادانانهای |
| ۱۹۰ | N | گفت صوفی چیستش هین خدمتی | * | تا بر آرم بیسپاس و منتی |
| ۱۹۱ | N | گفت میلش خویشی و پیوستگی است | * | نیک خاتونی است حق داند که کی است |
| ۱۹۲ | N | خواست دختر را ببیند زیر دست | * | اتفاقا دختر اندر مکتب است |
| ۱۹۳ | N | باز گفت ار آرد باشد یا سبوس | * | میکنم او را به جان و دل عروس |
| ۱۹۴ | N | یک پسر دارد که اندر شهر نیست | * | خوب و زیرک چابک و مکسب کنی است |
| ۱۹۵ | N | گفت صوفی ما فقیر و زار و کم | * | قوم خاتون مالدار و محتشم |
| ۱۹۶ | N | کی بود این کفو ایشان در زواج | * | یک در از چوب و دری دیگر ز عاج |
| ۱۹۷ | N | کفو باید هر دو جفت اندر نکاح | * | ور نه تنگ آید نماند ارتیاح |