vol.4

Qūniyah Nicholson both

block:4003

حکایت آن واعظ کی هر آغاز تذکیر دعای ظالمان و سخت‌دلان و بی اعتقادان کردی
۸۱Qآن یکی واعظ چو بر تخت آمدی * قاطعانِ راه را داعی شدی
۸۱Nآن یکی واعظ چو بر تخت آمدی * قاطعان راه را داعی شدی
۸۲Qدست بر می‌داشت یا رَب رحم ران * بر بدان و مُفْسدان و طاغیان
۸۲Nدست بر می‌داشت یا رب رحم ران * بر بدان و مفسدان و طاغیان
۸۳Qبر همهٔ تَسْخَرْ کُنانِ اهلِ خَیْر * بر همهٔ کافرْدلان و اهلِ دَیْر
۸۳Nبر همه‌ی تسخر کنان اهل خیر * بر همه‌ی کافر دلان و اهل دیر
۸۴Qمی‌نکردی او دعا بر اصفیا * می‌نکردی جز خبیثان را دعا
۸۴Nمی‌نکردی او دعا بر اصفیا * می‌نکردی جز خبیثان را دعا
۸۵Qمر ورا گفتند کین معهود نیست * دعوتِ اهلِ ضلالت جود نیست
۸۵Nمر و را گفتند کاین معهود نیست * دعوت اهل ضلالت جود نیست
۸۶Qگفت نیکویی از اینها دیده‌ام * من دعاشان زین سبب بگْزیده‌ام
۸۶Nگفت نیکویی از اینها دیده‌ام * من دعاشان زین سبب بگزیده‌ام
۸۷Qخُبْث و ظلم و جَوْر چندان ساختند * که مرا از شَر بخَیْر انداختند
۸۷Nخبث و ظلم و جور چندان ساختند * که مرا از شر به خیر انداختند
۸۸Qهر گهی که رُو بدنیا کردمی * من از ایشان زخم و ضربت خوردمی
۸۸Nهر گهی که رو به دنیا کردمی * من از ایشان زخم و ضربت خوردمی
۸۹Qکردمی از زخم آن جانب پناه * باز آوردندمی گُرگان براه
۸۹Nکردمی از زخم آن جانب پناه * باز آوردندمی گرگان به راه
۹۰Qچون سبب‌سازِ صلاحِ من شدند * پس دعاشان بر منست ای هوشمند
۹۰Nچون سبب ساز صلاح من شدند * پس دعاشان بر من است ای هوشمند
۹۱Qبنده می‌نالد بحقّ از دَرد و نیش * صد شکایت می‌کند از رنجِ خویش
۹۱Nبنده می‌نالد به حق از درد و نیش * صد شکایت می‌کند از رنج خویش
۹۲Qحق همی‌گوید که آخر رنج و درد * مر ترا لابه‌کُنان و راست کرد
۹۲Nحق همی‌گوید که آخر رنج و درد * مر ترا لابه‌کنان و راست کرد
۹۳Qاین گِله ز آن نعمتی کُن کِتْ زند * از درِ ما دُور و مَطرودت کند
۹۳Nاین گله ز آن نعمتی کن کت زند * از در ما دور و مطرودت کند
۹۴Qدر حقیقت هر عدو داروی تُست * کیمیا و نافع و دلجویِ تُست
۹۴Nدر حقیقت هر عدو داروی تست * کیمیا و نافع و دل جوی تست
۹۵Qکه ازو اندر گریزی در خلا * استعانت جویی از لطفِ خدا
۹۵Nکه از او اندر گریزی در خلا * استعانت جویی از لطف خدا
۹۶Qدر حقیقت دوستانت دشمن‌اند * که ز حضرت دُور و مشغولت کنند
۹۶Nدر حقیقت دوستانت دشمنند * که ز حضرت دور و مشغولت کنند
۹۷Qهست حیوانی که نامش اُشْغُرست * او بزخمِ چوب زفت و لَمْتُرست
۹۷Nهست حیوانی که نامش اشغر است * او به زخم چوب زفت و لمتر است
۹۸Qتا که چوبش می‌زنی به می‌شود * او ز زخمِ چوب فربه می‌شود
۹۸Nتا که چوبش می‌زنی به می‌شود * او ز زخم چوب فربه می‌شود
۹۹Qنفسِ مومن اُشغُری آمد یقین * کو بزخمِ رنج زفتست و سَمین
۹۹Nنفس مومن اشغری آمد یقین * کاو به زخم رنج زفت است و سمین
۱۰۰Qزین سبب بر انبیا رنج و شکست * از همه خلقِ جهان افزونترست
۱۰۰Nزین سبب بر انبیا رنج و شکست * از همه خلق جهان افزون‌تر است
۱۰۱Qتا ز جانها جانشان شد زفت‌تر * که ندیدند آن بلا قومِ دگر
۱۰۱Nتا ز جانها جانشان شد زفت‌تر * که ندیدند آن بلا قوم دگر
۱۰۲Qپوست از دارو بَلاکَش می‌شود * چون ادیمِ طایفی خوش می‌شود
۱۰۲Nپوست از دارو بلاکش می‌شود * چون ادیم طایفی خوش می‌شود
۱۰۳Qورنه تلخ و تیز مالیدی دَرو * گُنْده گشتی ناخوش و ناپاک‌بُو
۱۰۳Nور نه تلخ و تیز مالیدی در او * گنده گشتی ناخوش و ناپاک بو
۱۰۴Qآدمی را پوستِ نامدبوغ دان * از رُطوبتها شده زشت و گران
۱۰۴Nآدمی را پوست نامد بوغ دان * از رطوبتها شده زشت و گران
۱۰۵Qتلخ و تیز و مالشِ بسیار دِه * تا شود پاک و لطیف و با فِرِه
۱۰۵Nتلخ و تیز و مالش بسیار ده * تا شود پاک و لطیف و بافره
۱۰۶Qور نمی‌تانی رضا ده ای عَیار * گر خدا رنجت دهد بی‌اختیار
۱۰۶Nور نمی‌تانی رضا ده ای عیار * گر خدا رنجت دهد بی‌اختیار
۱۰۷Qکه بلای دوست تطهیرِ شماست * علمِ او بالای تدبیرِ شماست
۱۰۷Nکه بلای دوست تطهیر شماست * علم او بالای تدبیر شماست
۱۰۸Qچون صفا بیند بلا شیرین شود * خوش شود دارو چو صحَّت‌بین شود
۱۰۸Nچون صفا بیند بلا شیرین شود * خوش شود دارو چو صحت بین شود
۱۰۹Qبُرْد بیند خویش را در عَیْنِ مات * پس بگوید اُقْتُلُونی یا ثِقات
۱۰۹Nبرد بیند خویش را در عین مات * پس بگوید اقتلونی یا ثقات
۱۱۰Qاین عوان در حقِّ غیری سود شد * لیک اندر حقِّ خود مردود شد
۱۱۰Nاین عوان در حق غیری سود شد * لیک اندر حق خود مردود شد
۱۱۱Qرحمِ ایمانی ازو ببْریده شد * کینِ شیطانی برُو پیچیده شد
۱۱۱Nرحم ایمانی از او ببریده شد * کین شیطانی بر او پیچیده شد
۱۱۲Qکارگاهِ خشم گشت و کین‌وَری * کینه دان اصلِ ضلال و کافری
۱۱۲Nکارگاه خشم گشت و کین‌وری * کینه دان اصل ضلال و کافری