block:3003
| ۱۰۵ | Q | هر دهان را پیل بویی میکُنَد | * | گِردِ معدههٔ هر بَشَر بر میتَنَد |
| ۱۰۵ | N | هر دهان را پیل بویی میکند | * | گرد معدهی هر بشر بر میتند |
| ۱۰۶ | Q | تا کجا یابد کبابِ پورِ خویش | * | تا نماید انتقام و زورِ خویش |
| ۱۰۶ | N | تا کجا یابد کباب پور خویش | * | تا نماید انتقام و زور خویش |
| ۱۰۷ | Q | گوشتهای بندگانِ حق خوری | * | غِیبتِ ایشان کنی کَیْفَر بَری |
| ۱۰۷ | N | گوشتهای بندگان حق خوری | * | غیبت ایشان کنی کیفر بری |
| ۱۰۸ | Q | هان که بویای دهانتان خالق است | * | کَی برد جان غیر آن کو صادق است |
| ۱۰۸ | N | هان که بویای دهانتان خالق است | * | کی برد جان غیر آن کاو صادق است |
| ۱۰۹ | Q | وای آن افسوسیی کش بویگیر | * | باشد اندر گور مُنکَر یا نکیر |
| ۱۰۹ | N | و ان آن افسوسیی کش بوی گیر | * | باشد اندر گور منکر یا نکیر |
| ۱۱۰ | Q | نی دهان دزدیدن امکان ز آن مِهان | * | نه دهان خوش کردن از دارودِهان |
| ۱۱۰ | N | نی دهان دزدیدن امکان ز آن مهان | * | نه دهان خوش کردن از دارو دهان |
| ۱۱۱ | Q | آب و روغن نیست مر روپوش را | * | راهِ حیلت نیست عقل و هوش را |
| ۱۱۱ | N | آب و روغن نیست مر رو پوش را | * | راه حیلت نیست عقل و هوش را |
| ۱۱۲ | Q | چند کوبد زخمهای گُرْزشان | * | بر سرِ هر ژاژخا و مُرْزشان |
| ۱۱۲ | N | چند کوبد زخمهای گرزشان | * | بر سر هر ژاژخا و مرزشان |
| ۱۱۳ | Q | گُرزِ عزراییل را بنْگر اثر | * | گر نبینی چوب و آهن در صُوَر |
| ۱۱۳ | N | گرز عزراییل را بنگر اثر | * | گر نبینی چوب و آهن در صور |
| ۱۱۴ | Q | هم بصورت مینماید گهگهی | * | ز آن همان رنجور باشد آگهی |
| ۱۱۴ | N | هم به صورت مینماید گهگهی | * | ز آن همان رنجور باشد آگهی |
| ۱۱۵ | Q | گوید آن رنجور ای یارانِ من | * | چیست این شمشیر بر سارانِ من |
| ۱۱۵ | N | گوید آن رنجور ای یاران من | * | چیست این شمشیر بر ساران من |
| ۱۱۶ | Q | ما نمیبینیم باشد این خیال | * | چه خیالست این کی این هست ارتحال |
| ۱۱۶ | N | ما نمیبینیم باشد این خیال | * | چه خیال است این که این هست ارتحال |
| ۱۱۷ | Q | چه خیالست این که این چرخِ نگون | * | از نهیبِ این خیالی شد کنون |
| ۱۱۷ | N | چه خیال است این که این چرخ نگون | * | از نهیب این خیالی شد کنون |
| ۱۱۸ | Q | گُرزها و تیغها محسوس شد | * | پیشِ بیمار و سرش منکوس شد |
| ۱۱۸ | N | گرزها و تیغها محسوس شد | * | پیش بیمار و سرش منکوس شد |
| ۱۱۹ | Q | او همیبیند که آن از بهرِ اوست | * | چشمِ دشمن بسته ز آن و چشمِ دوست |
| ۱۱۹ | N | او همیبیند که آن از بهر اوست | * | چشم دشمن بسته ز آن و چشم دوست |
| ۱۲۰ | Q | حرصِ دنیا رفت و چشمش تیز شد | * | چشمِ او روشن گهِ خونریز شد |
| ۱۲۰ | N | حرص دنیا رفت و چشمش تیز شد | * | چشم او روشن گه خونریز شد |
| ۱۲۱ | Q | مرغِ بیهنگام شد آن چشمِ او | * | از نتیجهٔ کبرِ او و خشمِ او |
| ۱۲۱ | N | مرغ بیهنگام شد آن چشم او | * | از نتیجهی کبر او و خشم او |
| ۱۲۲ | Q | سر بریدن واجب آید مرغ را | * | کو بغیرِ وقت جنباند دَرا |
| ۱۲۲ | N | سر بریدن واجب آید مرغ را | * | کاو به غیر وقت جنباند درا |
| ۱۲۳ | Q | هر زمان نزعیست جُزوِ جانْت را | * | بنْگر اندر نزعِ جان ایمانْت را |
| ۱۲۳ | N | هر زمان نزعی است جزو جانت را | * | بنگر اندر نزع جان ایمانت را |
| ۱۲۴ | Q | عُمرِ تو مانندِ هَمیانِ زرست | * | روز و شب مانندِ دیناراشْمَرست |
| ۱۲۴ | N | عمر تو مانند همیان زر است | * | روز و شب مانند دینار اشمر است |
| ۱۲۵ | Q | میشمارد میدهد زر بیوُقوف | * | تا که خالی گردد و آید خُسوف |
| ۱۲۵ | N | میشمارد میدهد زر بیوقوف | * | تا که خالی گردد و آید خسوف |
| ۱۲۶ | Q | گر ز کُه بِسْتانی و نَنْهی بجای | * | اندر آید کوه ز آن دادن ز پای |
| ۱۲۶ | N | گر ز که بستانی و ننهی به جای | * | اندر آید کوه ز آن دادن ز پای |
| ۱۲۷ | Q | پس بنِه بر جای هر دَم را عِوَض | * | تا ز وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ یابی غرض |
| ۱۲۷ | N | پس بنه بر جای هر دم را عوض | * | تا ز وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ یابی غرض |
| ۱۲۸ | Q | در تمامی کارها چندین مکوش | * | جز بکاری که بود در دین مکوش |
| ۱۲۸ | N | در تمامی کارها چندین مکوش | * | جز به کاری که بود در دین مکوش |
| ۱۲۹ | Q | عاقبت تو رفت خواهی ناتمام | * | کارهایت اَبْتَر و نانِ تو خام |
| ۱۲۹ | N | عاقبت تو رفت خواهی ناتمام | * | کارهایت ابتر و نان تو خام |
| ۱۳۰ | Q | و آن عمارت کردنِ گور و لحد | * | نه بسنگست و بچوب و نه لُبَد |
| ۱۳۰ | N | و آن عمارت کردن گور و لحد | * | نه به سنگ است و به چوب و نه لبد |
| ۱۳۱ | Q | بلک خود را در صفا گوری کَنی | * | در مَنی او کُنی دفنِ مَنی |
| ۱۳۱ | N | بلکه خود را در صفا گوری کنی | * | در منی او کنی دفن منی |
| ۱۳۲ | Q | خاکِ او گردی و مدفونِ غمش | * | تا دَمت یابد مددها از دَمش |
| ۱۳۲ | N | خاک او گردی و مدفون غمش | * | تا دمت یابد مددها از دمش |
| ۱۳۳ | Q | گورخانه و قُبّهها و کنگره | * | نبْود از اصحابِ معنی آن سَرَه |
| ۱۳۳ | N | گورخانه و قبهها و کنگره | * | نبود از اصحاب معنی آن سره |
| ۱۳۴ | Q | بنْگر اکنون زنده اطلسپوش را | * | هیچ اطلس دستگیرد هوش را |
| ۱۳۴ | N | بنگر اکنون زنده اطلس پوش را | * | هیچ اطلس دستگیرد هوش را |
| ۱۳۵ | Q | در عذابِ مُنْکَرست آن جانِ او | * | کژدمِ غم در دلِ غَمْدانِ او |
| ۱۳۵ | N | در عذاب منکر است آن جان او | * | کژدم غم در دل غمدان او |
| ۱۳۶ | Q | از برون بر ظاهرش نقش و نگار | * | و ز درون ز اندیشهها او زار زار |
| ۱۳۶ | N | از برون بر ظاهرش نقش و نگار | * | و ز درون ز اندیشهها او زار زار |
| ۱۳۷ | Q | و آن یکی بینی در آن دلقِ کهن | * | چون نبات اندیشه و شکَّر سُخن |
| ۱۳۷ | N | و آن یکی بینی در آن دلق کهن | * | چون نبات اندیشه و شکر سخن |