block:2082
| ۳۰۲۷ | Q | چار هندو در یکی مسجد شدند | * | بهرِ طاعت راکع و ساجد شدند |
| ۳۰۲۷ | N | چار هندو در یکی مسجد شدند | * | بهر طاعت راکع و ساجد شدند |
| ۳۰۲۸ | Q | هر یکی بر نیَّتی تکبیر کرد | * | در نماز آمد بمسکینی و درد |
| ۳۰۲۸ | N | هر یکی بر نیتی تکبیر کرد | * | در نماز آمد به مسکینی و درد |
| ۳۰۲۹ | Q | مُوذنِ آمد از یکی لفظی بجست | * | کای موذّن بانگ کردی وقت هست |
| ۳۰۲۹ | N | موذن آمد از یکی لفظی بجست | * | کای موذن بانگ کردی وقت هست |
| ۳۰۳۰ | Q | گفت آن هندوی دیگر از نیاز | * | هَی سخن گفتی و باطل شد نماز |
| ۳۰۳۰ | N | گفت آن هندوی دیگر از نیاز | * | هی سخن گفتی و باطل شد نماز |
| ۳۰۳۱ | Q | آن سیم گفت آن دوم را ای عَمُو | * | چه زنی طعنه برو خود را بگو |
| ۳۰۳۱ | N | آن سوم گفت آن دوم را ای عمو | * | چه زنی طعنه بر او خود را بگو |
| ۳۰۳۲ | Q | آن چهارم گفت حمدِ اللَّه که من | * | در نیفتادم بچَه چون آن سه تن |
| ۳۰۳۲ | N | آن چهارم گفت حمد اللَّه که من | * | در نیفتادم به چه چون آن سه تن |
| ۳۰۳۳ | Q | پس نمازِ هر چهاران شد تباه | * | عیب گویان بیشتر گم کرده راه |
| ۳۰۳۳ | N | پس نماز هر چهاران شد تباه | * | عیب گویان بیشتر گم کرده راه |
| ۳۰۳۴ | Q | ای خُنک جانی که عیبِ خویش دید | * | هر که عیبی گفت آن بر خود خرید |
| ۳۰۳۴ | N | ای خنک جانی که عیب خویش دید | * | هر که عیبی گفت آن بر خود خرید |
| ۳۰۳۵ | Q | زانک نیمِ او ز عیبستان بُدست | * | و آن دگر نیمش ز غیبستان بُدست |
| ۳۰۳۵ | N | ز انکه نیم او ز عیبستان بده ست | * | و آن دگر نیمش ز غیبستان بده ست |
| ۳۰۳۶ | Q | چونک بر سَر مر ترا دَه ریش هست | * | مرهمت بر خویش باید کار بست |
| ۳۰۳۶ | N | چون که بر سر مر ترا ده ریش هست | * | مرهمت بر خویش باید کار بست |
| ۳۰۳۷ | Q | عیب کردن خویش را داروی اوست | * | چون شکسته گشت جای اِرْحَمُواست |
| ۳۰۳۷ | N | عیب کردن ریش را داروی اوست | * | چون شکسته گشت جای ارحمواست |
| ۳۰۳۸ | Q | گر همان عیبت نبود ایمن مباش | * | بوکِ آن عیب از تو گردد نیز فاش |
| ۳۰۳۸ | N | گر همان عیبت نبود ایمن مباش | * | بو که آن عیب از تو گردد نیز فاش |
| ۳۰۳۹ | Q | لا تَخَافُوا از خدا نشنیدهای | * | پس چه خود را ایمن و خوش دیدهای |
| ۳۰۳۹ | N | لا تخافوا از خدا نشنیدهای | * | پس چه خود را ایمن و خوش دیدهای |
| ۳۰۴۰ | Q | سالها ابلیس نیکو نام زیست | * | گشت رسوا بین که او را نام چیست |
| ۳۰۴۰ | N | سالها ابلیس نیکو نام زیست | * | گشت رسوا بین که او را نام چیست |
| ۳۰۴۱ | Q | در جهان معروف بُد عَلیای او | * | گشت معروفی بعکس ای وای او |
| ۳۰۴۱ | N | در جهان معروف بد علیای او | * | گشت معروفی بعکس ای وای او |
| ۳۰۴۲ | Q | تا نهای ایمن تو معروفی مجو | * | رُو بشُو از خَوْف پس بنْمای رُو |
| ۳۰۴۲ | N | تا نه ای ایمن تو معروفی مجو | * | رو بشو از خوف پس بنمای رو |
| ۳۰۴۳ | Q | تا نروید ریشِ تو ای خوبِ من | * | بر دگر ساده زنخ طعنه مزن |
| ۳۰۴۳ | N | تا نروید ریش تو ای خوب من | * | بر دگر ساده ز نخ طعنه مزن |
| ۳۰۴۴ | Q | این نگر که مبتلا شد جانِ او | * | در چهی افتاد تا شد پندِ تو |
| ۳۰۴۴ | N | این نگر که مبتلا شد جان او | * | در چهی افتاد تا شد پند تو |
| ۳۰۴۵ | Q | تو نیفتادی که باشی پندِ او | * | زهر او نوشید تو خور قندِ او |
| ۳۰۴۵ | N | تو نیفتادی که باشی پند او | * | زهر او نوشید تو خور قند او |