block:2078
| ۲۹۲۳ | Q | همچنانک هر کسی در معرفت | * | میکند موصوفِ غیبی را صِفَت |
| ۲۹۲۳ | N | همچنان که هر کسی در معرفت | * | میکند موصوف غیبی را صفت |
| ۲۹۲۴ | Q | فلسفی از نوعِ دیگر کرده شرح | * | باحثی مر گفت او را کرده جَرَح |
| ۲۹۲۴ | N | فلسفی از نوع دیگر کرده شرح | * | باحثی مر گفت او را کرده جرح |
| ۲۹۲۵ | Q | و آن دگر در هر دو طَعْنه میزند | * | و آن دگر از زَرْق جانی میکَنَد |
| ۲۹۲۵ | N | و آن دگر در هر دو طعنه میزند | * | و آن دگر از زرق جانی میکند |
| ۲۹۲۶ | Q | هر یک از ره این نشانها ز آن دهند | * | تا گمان آید که ایشان ز آن دِهاند |
| ۲۹۲۶ | N | هر یک از ره این نشانها ز آن دهند | * | تا گمان آید که ایشان ز آن دهاند |
| ۲۹۲۷ | Q | این حقیقت دان نه حقّاند این همه | * | نی بکُلّی گمرهانند این رمَه |
| ۲۹۲۷ | N | این حقیقت دان نه حقاند این همه | * | نی بکلی گمرهانند این رمه |
| ۲۹۲۸ | Q | زانک بیحق باطلی ناید پدید | * | قلب را ابله ببوی زر خرید |
| ۲۹۲۸ | N | ز انکه بیحق باطلی ناید پدید | * | قلب را ابله به بوی زر خرید |
| ۲۹۲۹ | Q | گر نبودی در جهان نقدی روان | * | قلبها را خرج کردن کَی توان |
| ۲۹۲۹ | N | گر نبودی در جهان نقدی روان | * | قلبها را خرج کردن کی توان |
| ۲۹۳۰ | Q | تا نباشد راست کَیْ باشد دروغ | * | آن دروغ از راست میگیرد فروغ |
| ۲۹۳۰ | N | تا نباشد راست کی باشد دروغ | * | آن دروغ از راست میگیرد فروغ |
| ۲۹۳۱ | Q | بر امیدِ راست کژ را میخرند | * | زهر در قندی رود آنگه خورند |
| ۲۹۳۱ | N | بر امید راست کژ را میخرند | * | زهر در قندی رود آن گه خورند |
| ۲۹۳۲ | Q | گر نباشد گندمِ محبوبنوش | * | چه بَرَد گندمنمای جَوْفروش |
| ۲۹۳۲ | N | گر نباشد گندم محبوب نوش | * | چه برد گندمنمای جو فروش |
| ۲۹۳۳ | Q | پس مگو کین جمله دَمها باطلاند | * | باطلان بر بویِ حق دامِ دلاند |
| ۲۹۳۳ | N | پس مگو کاین جمله دمها باطلند | * | باطلان بر بوی حق دام دلند |
| ۲۹۳۴ | Q | پس مگو جمله خیالست و ضلال | * | بیحقیقت نیست در عالم خیال |
| ۲۹۳۴ | N | پس مگو جمله خیال است و ضلال | * | بیحقیقت نیست در عالم خیال |
| ۲۹۳۵ | Q | حق شبِ قَدْرست در شبها نهان | * | تا کُند جان هر شبی را امتحان |
| ۲۹۳۵ | N | حق شب قدر است در شبها نهان | * | تا کند جان هر شبی را امتحان |
| ۲۹۳۶ | Q | نه همه شبها بود قدر ای جوان | * | نه همه شبها بود خالی از آن |
| ۲۹۳۶ | N | نه همه شبها بود قدر ای جوان | * | نه همه شبها بود خالی از آن |
| ۲۹۳۷ | Q | در میانِ دلقپوشان یک فقیر | * | امتحان کن و آنک حقَّست آن بگیر |
| ۲۹۳۷ | N | در میان دلق پوشان یک فقیر | * | امتحان کن و آن که حق است آن بگیر |
| ۲۹۳۸ | Q | مؤمنِ کَیِّس ممیِّز کو که تا | * | باز داند هیزکان را از فَتَی |
| ۲۹۳۸ | N | مومن کیس ممیز کو که تا | * | باز داند هیزکان را از فتی |
| ۲۹۳۹ | Q | گرنه معیوبات باشد در جهان | * | تاجران باشند جمله ابلهان |
| ۲۹۳۹ | N | گر نه معیوبات باشد در جهان | * | تاجران باشند جمله ابلهان |
| ۲۹۴۰ | Q | پس بود کالاشناسی سخت سَهْل | * | چونک عیبی نیست چه نااهل و اَهْل |
| ۲۹۴۰ | N | پس بود کالا شناسی سخت سهل | * | چون که عیبی نیست چه نااهل و اهل |
| ۲۹۴۱ | Q | ور همه عیبست دانش سود نیست | * | چون همه چوبست اینجا عود نیست |
| ۲۹۴۱ | N | ور همه عیب است دانش سود نیست | * | چون همه چوب است اینجا عود نیست |
| ۲۹۴۲ | Q | آنک گوید جمله حقّاند احمقیست | * | و آنک گوید جمله باطل او شقیست |
| ۲۹۴۲ | N | آن که گوید جمله حقند احمقی است | * | و انکه گوید جمله باطل او شقی است |
| ۲۹۴۳ | Q | تاجرانِ انبیا کردند سود | * | تاجرانِ رنگ و بُو کور و کبود |
| ۲۹۴۳ | N | تاجران انبیا کردند سود | * | تاجران رنگ و بو کور و کبود |
| ۲۹۴۴ | Q | مینماید مار اندر چشم مال | * | هر دو چشمِ خویش را نیکو بمال |
| ۲۹۴۴ | N | مینماید مار اندر چشم مال | * | هر دو چشم خویش را نیکو بمال |
| ۲۹۴۵ | Q | مَنْگر اندر غِبْطهٔ این بیع و سود | * | بنْگر اندر خسرِ فرعون و ثمود |
| ۲۹۴۵ | N | منگر اندر غبطهی این بیع و سود | * | بنگر اندر خسر فرعون و ثمود |
| ۲۹۴۶ | Q | اندرین گردون مُکرَّر کن نظَرْ | * | زانک حق فرمود ثُمَّ اَرْجِعْ بَصَر |
| ۲۹۴۶ | N | اندر این گردون مکرر کن نظر | * | ز انکه حق فرمود ثم ارجع بصر |