block:2033
| ۱۷۵۰ | Q | وحی آمد سوی موسی از خدا | * | بندهٔ ما را ز ما کردی جدا |
| ۱۷۵۰ | N | وحی آمد سوی موسی از خدا | * | بندهی ما را ز ما کردی جدا |
| ۱۷۵۱ | Q | تو برای وصل کردن آمدی | * | نی برای فَصْل کردن آمدی |
| ۱۷۵۱ | N | تو برای وصل کردن آمدی | * | نی برای فصل کردن آمدی |
| ۱۷۵۲ | Q | تا توانی پا منه اندر فراق | * | أَبْغَضُ ٱلْأَشَیاءِ عِنْدِی الطَّلاق |
| ۱۷۵۲ | N | تا توانی پا منه اندر فراق | * | أبغض الأشیاء عندی الطلاق |
| ۱۷۵۳ | Q | هر کسی را سیرتی بنهادهام | * | هر کسی را اصطلاحی دادهام |
| ۱۷۵۳ | N | هر کسی را سیرتی بنهادهام | * | هر کسی را اصطلاحی دادهام |
| ۱۷۵۴ | Q | در حقِ او مدح و در حقِّ تو ذم | * | در حقِ او شهد و در حقِّ تو سّم |
| ۱۷۵۴ | N | در حق او مدح و در حق تو ذم | * | در حق او شهد و در حق تو سم |
| ۱۷۵۵ | Q | ما بَری از پاک و ناپاکی همه | * | از گران جانی و چالاکی همه |
| ۱۷۵۵ | N | ما بری از پاک و ناپاکی همه | * | از گران جانی و چالاکی همه |
| ۱۷۵۶ | Q | من نکردم امر تا سودی کنم | * | بلک تا بر بندگان جودی کنم |
| ۱۷۵۶ | N | من نکردم امر تا سودی کنم | * | بلکه تا بر بندگان جودی کنم |
| ۱۷۵۷ | Q | هندوان را اصطلاحِ هِنْد مدح | * | سندیان را اصطلاحِ سِنْد مدح |
| ۱۷۵۷ | N | هندوان را اصطلاح هند مدح | * | سندیان را اصطلاح سند مدح |
| ۱۷۵۸ | Q | من نگردم پاک از تَسْبیحشان | * | پاک هم ایشان شوند و دُرْفِشان |
| ۱۷۵۸ | N | من نگردم پاک از تسبیحشان | * | پاک هم ایشان شوند و در فشان |
| ۱۷۵۹ | Q | ما زبان را ننْگریم و قال را | * | ما روان را بنْگریم و حال را |
| ۱۷۵۹ | N | ما زبان را ننگریم و قال را | * | ما روان را بنگریم و حال را |
| ۱۷۶۰ | Q | ناظرِ قلبیم اگر خاشع بود | * | گرچه گفتِ لفظ ناخاضع رود |
| ۱۷۶۰ | N | ناظر قلبیم اگر خاشع بود | * | گر چه گفت لفظ ناخاضع رود |
| ۱۷۶۱ | Q | زانک دل جوهر بود گفتن عرض | * | پس طُفَیْل آمد عَرض جوهر غرض |
| ۱۷۶۱ | N | ز انکه دل جوهر بود گفتن عرض | * | پس طفیل آمد عرض جوهر غرض |
| ۱۷۶۲ | Q | چند ازین اَلْفاظ و اِضْمار و مَجاز | * | سوز خواهم سوز با آن سوزْ ساز |
| ۱۷۶۲ | N | چند ازین الفاظ و اضمار و مجاز | * | سوز خواهم سوز با آن سوز ساز |
| ۱۷۶۳ | Q | آتشی از عشق در جان بر فروز | * | سربسر فکر و عبارت را بسوز |
| ۱۷۶۳ | N | آتشی از عشق در جان بر فروز | * | سربهسر فکر و عبارت را بسوز |
| ۱۷۶۴ | Q | موسیا آدابدانان دیگرند | * | سوخته جان و روانان دیگرند |
| ۱۷۶۴ | N | موسیا آداب دانان دیگرند | * | سوخته جان و روانان دیگرند |
| ۱۷۶۵ | Q | عاشقان را هر نَفَس سوزیدنیست | * | بر دهِ ویران خراج و عُشر نیست |
| ۱۷۶۵ | N | عاشقان را هر نفس سوزیدنی ست | * | بر ده ویران خراج و عشر نیست |
| ۱۷۶۶ | Q | گر خطا گوید وَرا خاطی مگو | * | گر بود پُر خون شهید او را مشُو |
| ۱۷۶۶ | N | گر خطا گوید و را خاطی مگو | * | گر بود پر خون شهید او را مشو |
| ۱۷۶۷ | Q | خون شهیدان را ز آب اولیترست | * | این خطا از صد ثواب اولیترست |
| ۱۷۶۷ | N | خون شهیدان را ز آب اولیتر است | * | این خطا از صد ثواب اولیتر است |
| ۱۷۶۸ | Q | در درونِ کعبه رسمِ قِبْله نیست | * | چه غم ار غوّاص را پاچیله نیست |
| ۱۷۶۸ | N | در درون کعبه رسم قبله نیست | * | چه غم ار غواص را پاچیله نیست |
| ۱۷۶۹ | Q | تو ز سر مستان قلاوزی مجو | * | جامه چاکان را چه فرمایی رَفُو |
| ۱۷۶۹ | N | تو ز سر مستان قلاووزی مجو | * | جامه چاکان را چه فرمایی رفو |
| ۱۷۷۰ | Q | ملَّتِ عشق از همه دینها جُداست | * | عاشقان را ملَّت و مذهب خداست |
| ۱۷۷۰ | N | ملت عشق از همه دینها جداست | * | عاشقان را ملت و مذهب خداست |
| ۱۷۷۱ | Q | لعل را گر مُهر نبْود باک نیست | * | عشق در دریای غم غمناک نیست |
| ۱۷۷۱ | N | لعل را گر مهر نبود باک نیست | * | عشق در دریای غم غمناک نیست |