block:1161
| ۳۷۲۱ | Q | از علی آموز اخلاصِ عمل | * | شیرِ حق را دان مُطهَّر از دغل |
| ۳۷۲۱ | N | از علی آموز اخلاص عمل | * | شیر حق را دان مطهر از دغل |
| ۳۷۲۲ | Q | در غزا بر پهلوانی دست یافت | * | زود شمشیری بر آورد و شتافت |
| ۳۷۲۲ | N | در غزا بر پهلوانی دست یافت | * | زود شمشیری بر آورد و شتافت |
| ۳۷۲۳ | Q | او خَدُو انداخت در رویِ علی | * | افتخارِ هر نَبی و هر وَلی |
| ۳۷۲۳ | N | او خدو انداخت در روی علی | * | افتخار هر نبی و هر ولی |
| ۳۷۲۴ | Q | آن خدو زد بر رخی که رویِ ماه | * | سجده آرد پیشِ او در سجدهگاه |
| ۳۷۲۴ | N | آن خدو زد بر رخی که روی ماه | * | سجده آرد پیش او در سجدهگاه |
| ۳۷۲۵ | Q | در زمان انداخت شمشیر آن علی | * | کرد او اندر غزاآش کاهلی |
| ۳۷۲۵ | N | در زمان انداخت شمشیر آن علی | * | کرد او اندر غزایش کاهلی |
| ۳۷۲۶ | Q | گشت حیران آن مُبارِز زین عمل | * | وز نمودن عفو و رحمت بیمَحَل |
| ۳۷۲۶ | N | گشت حیران آن مبارز زین عمل | * | وز نمودن عفو و رحمت بیمحل |
| ۳۷۲۷ | Q | گفت بر من تیغِ تیز افراشتی | * | از چه افکندی مرا بگذاشتی |
| ۳۷۲۷ | N | گفت بر من تیغ تیز افراشتی | * | از چه افکندی مرا بگذاشتی |
| ۳۷۲۸ | Q | آن چه دیدی بهتر از پیکارِ من | * | تا شدی تو سُست در اِشکارِ من |
| ۳۷۲۸ | N | آن چه دیدی بهتر از پیکار من | * | تا شدی تو سست در اشکار من |
| ۳۷۲۹ | Q | آن چه دیدی که چنین خشمت نشست | * | تا چنان برقی نمود و باز جَست |
| ۳۷۲۹ | N | آن چه دیدی که چنین خشمت نشست | * | تا چنان برقی نمود و باز جست |
| ۳۷۳۰ | Q | آن چه دیدی که مرا زآن عکسِ دید | * | در دل و جان شعلهای آمد پَدید |
| ۳۷۳۰ | N | آن چه دیدی که مرا ز آن عکس دید | * | در دل و جان شعله ای آمد پدید |
| ۳۷۳۱ | Q | آن چه دیدی برتر از کَوْن و مکان | * | که به از جان بود و بخشیدیم جان |
| ۳۷۳۱ | N | آن چه دیدی برتر از کون و مکان | * | که به از جان بود و بخشیدیم جان |
| ۳۷۳۲ | Q | در شجاعت شیرِ ربَّانیستی | * | در مُروَّت خود کِی داند کیستی |
| ۳۷۳۲ | N | در شجاعت شیر ربانی ستی | * | در مروت خود که داند کیستی |
| ۳۷۳۳ | Q | در مُروَّت ابرِ موسیّی بتیه | * | کآمد از وی خوان و نانِ بیشبیه |
| ۳۷۳۳ | N | در مروت ابر موسایی به تیه | * | کآمد از وی خوان و نان بیشبیه |
| ۳۷۳۴ | Q | ابرها گندم دهد کان را بجهد | * | پخته و شیرین کند مردم چو شَهد |
| ۳۷۳۴ | N | ابرها گندم دهد کان را به جهد | * | پخته و شیرین کند مردم چو شهد |
| ۳۷۳۵ | Q | ابرِ موسی پَرِّ رحمت بر گشاد | * | پخته و شیرینِ بیزَحمت بداد |
| ۳۷۳۵ | N | ابر موسی پر رحمت بر گشاد | * | پخته و شیرین بیزحمت بداد |
| ۳۷۳۶ | Q | از برای پُختهخوارانِ کَرَم | * | رحمتش افراخت در عالم عَلَم |
| ۳۷۳۶ | N | از برای پخته خواران کرم | * | رحمتش افراشت در عالم علم |
| ۳۷۳۷ | Q | تا چهل سال آن وظیفه و آن عطا | * | کَم نشد یک روز از آن اهلِ رَجا |
| ۳۷۳۷ | N | تا چهل سال آن وظیفه و آن عطا | * | کم نشد یک روز از آن اهل رجا |
| ۳۷۳۸ | Q | تا هم ایشان از خسیسی خاستند | * | گَنْدَنا و تَرّه و خَسْ خواستند |
| ۳۷۳۸ | N | تا هم ایشان از خسیسی خاستند | * | گندنا و تره و خس خواستند |
| ۳۷۳۹ | Q | اُمَّتِ احمد که هستید از کرام | * | تا قیامت هست باقی آن طعام |
| ۳۷۳۹ | N | امت احمد که هستند از کرام | * | تا قیامت هست باقی آن طعام |
| ۳۷۴۰ | Q | چون اَبِیتُ عِنْدَ رَبّی فاش شد | * | یُطْعِم و یَسْقِی کنایت زآش شد |
| ۳۷۴۰ | N | چون ابیت عند ربی فاش شد | * | یطعم و یسقی کنایت زاش شد |
| ۳۷۴۱ | Q | هیچ بیتاویل این را در پذیر | * | تا در آید در گلو چون شهد و شیر |
| ۳۷۴۱ | N | هیچ بیتاویل این را در پذیر | * | تا در آید در گلُو چون شهد و شیر |
| ۳۷۴۲ | Q | زانک تاویلست وا دادِ عطا | * | چونک بیند آن حقیقت را خَطا |
| ۳۷۴۲ | N | ز آن که تاویل است وا داد عطا | * | چون که بیند آن حقیقت را خطا |
| ۳۷۴۳ | Q | آن خطا دیدن ز ضعفِ عقل اوست | * | عقلِ کُل مغزست و عقلِ جزو پوست |
| ۳۷۴۳ | N | آن خطا دیدن ز ضعف عقل اوست | * | عقل کل مغز است و عقل جزو پوست |
| ۳۷۴۴ | Q | خویش را تاویل کن نه اخبار را | * | مغز را بَد گوی نه گلزار را |
| ۳۷۴۴ | N | خویش را تاویل کن نه اخبار را | * | مغز را بد گوی نی گلزار را |
| ۳۷۴۵ | Q | ای علی که جمله عقل و دیدهای | * | شمّهٔ وا گو از آنچِ دیدهای |
| ۳۷۴۵ | N | ای علی که جمله عقل و دیدهای | * | شمه ای واگو از آن چه دیدهای |
| ۳۷۴۶ | Q | تیغِ حِلمت جان ما را چاک کرد | * | آبِ عِلمت خاکِ ما را پاک کرد |
| ۳۷۴۶ | N | تیغ حلمت جان ما را چاک کرد | * | آب علمت خاک ما را پاک کرد |
| ۳۷۴۷ | Q | باز گو دانم که این اسرارِ هُوست | * | زانک بیشمشیر کشتن کارِ اوست |
| ۳۷۴۷ | N | باز گو دانم که این اسرار هوست | * | ز آن که بیشمشیر کشتن کار اوست |
| ۳۷۴۸ | Q | صانعِ بیآلت و بیجَارِحَه | * | واهبِ این هدیههای رابحه |
| ۳۷۴۸ | N | صانع بیآلت و بیجارحه | * | واهب این هدیههای رابحه |
| ۳۷۴۹ | Q | صد هزاران مَی چشاند هوش را | * | که خبر نبْود دُو چشم و گوش را |
| ۳۷۴۹ | N | صد هزاران میچشاند هوش را | * | که خبر نبود دو چشم و گوش را |
| ۳۷۵۰ | Q | باز گو ای بازِ عرشِ خوششکار | * | تا چه دیدی این زمان از کردگار |
| ۳۷۵۰ | N | باز گو ای باز عرش خوش شکار | * | تا چه دیدی این زمان از کردگار |
| ۳۷۵۱ | Q | چشم تو ادراکِ غیب آموخته | * | چشمهای حاضران بر دوخته |
| ۳۷۵۱ | N | چشم تو ادراک غیب آموخته | * | چشمهای حاضران بر دوخته |
| ۳۷۵۲ | Q | آن یکی ماهی همیبیند عیان | * | و آن یکی تاریک میبیند جهان |
| ۳۷۵۲ | N | آن یکی ماهی همیبیند عیان | * | و آن یکی تاریک میبیند جهان |
| ۳۷۵۳ | Q | و آن یکی سه ماه میبیند بهم | * | این سه کس بنشسته یک موضع نََعَم |
| ۳۷۵۳ | N | و آن یکی سه ماه میبیند به هم | * | این سه کس بنشسته یک موضع نعم |
| ۳۷۵۴ | Q | چشمِ هر سه باز و گوشِ هر سه تیز | * | در تو آویزان و از من در گریز |
| ۳۷۵۴ | N | چشم هر سه باز و گوش هر سه تیز | * | در تو آویزان و از من در گریز |
| ۳۷۵۵ | Q | سِحرِ عین است این عجب لطفِ خفیست | * | بر تو نقشِ گرگ و بر من یوسفیست |
| ۳۷۵۵ | N | سحر عین است این عجب لطف خفی است | * | بر تو نقش گرگ و بر من یوسفی است |
| ۳۷۵۶ | Q | عالَم ار هجده هزارست و فزون | * | هر نظر را نیست این هجده زبون |
| ۳۷۵۶ | N | عالم ار هجده هزار است و فزون | * | هر نظر را نیست این هجده زبون |
| ۳۷۵۷ | Q | راز بگشا ای علیِ مُرتضَی | * | ای پسِ سُوء القضاء حُسن الفضاء |
| ۳۷۵۷ | N | راز بگشا ای علی مرتضی | * | ای پس سوء القضاء حسن القضاء |
| ۳۷۵۸ | Q | یا تو وا گو آنچ عقلت یافتَست | * | یا بگویم آنچ بر من تافتَست |
| ۳۷۵۸ | N | یا تو واگو آن چه عقلت یافته ست | * | یا بگویم آن چه بر من تافته ست |
| ۳۷۵۹ | Q | از تو بر من تافت چون داری نهان | * | میفشانی نور چون مَه بیزبان |
| ۳۷۵۹ | N | از تو بر من تافت چون داری نهان | * | میفشانی نور چون مه بیزبان |
| ۳۷۶۰ | Q | لیک اگر در گفت آید قرصِ ماه | * | شب روان را زودتر آرد براه |
| ۳۷۶۰ | N | لیک اگر در گفت آید قرص ماه | * | شب روان را زودتر آرد به راه |
| ۳۷۶۱ | Q | از غلط ایمن شوند و از ذُهول | * | بانگِ مه غالب شود بر بانگِ غول |
| ۳۷۶۱ | N | از غلط ایمن شوند و از ذهول | * | بانگ مه غالب شود بر بانگ غول |
| ۳۷۶۲ | Q | ماهْ بیگفتن چو باشد رَهنما | * | چون بگوید شد ضِیا اندر ضیا |
| ۳۷۶۲ | N | ماه بیگفتن چو باشد رهنما | * | چون بگوید شد ضیا اندر ضیا |
| ۳۷۶۳ | Q | چون تو بابی آن مدینهٔ علم را | * | چون شعاعی آفتابِ حلم را |
| ۳۷۶۳ | N | چون تو بابی آن مدینهی علم را | * | چون شعاعی آفتاب حلم را |
| ۳۷۶۴ | Q | باز باش ای باب بر جویای باب | * | تا رسد از تو قُشور اندر لُباب |
| ۳۷۶۴ | N | باز باش ای باب بر جویای باب | * | تا رسد از تو قشور اندر لباب |
| ۳۷۶۵ | Q | باز باش ای بابِ رحمت تا ابد | * | بارگاهِ ما لَهُ کُفُواً أَحَد |
| ۳۷۶۵ | N | باز باش ای باب رحمت تا ابد | * | بارگاه ما لَهُ کُفُواً أَحَدٌ |
| ۳۷۶۶ | Q | هر هوا و ذرّهای خود مَنظَریست | * | ناگشاده کی گُوَد کانجا دریست |
| ۳۷۶۶ | N | هر هوا و ذرهای خود منظری است | * | ناگشاده کی گود کانجا دری است |
| ۳۷۶۷ | Q | تا بنگشاید دزی را دیدبان | * | در درون هرگز نجنبد این گمان |
| ۳۷۶۷ | N | تا بنگشاید دزی را دیدبان | * | در درون هرگز نجنبد این گمان |
| ۳۷۶۸ | Q | چون گشاده شد دری حیران شود | * | مرغ اومید و طمع پرّان شود |
| ۳۷۶۸ | N | چون گشاده شد دزی حیران شود | * | مرغ اومید و طمع پران شود |
| ۳۷۶۹ | Q | غافلی ناگه بویران گَنج یافت | * | سوی هر ویران از آن پس میشتافت |
| ۳۷۶۹ | N | غافلی ناگه به ویران گنج یافت | * | سوی هر ویران از آن پس میشتافت |
| ۳۷۷۰ | Q | تا ز درویشی نیابی تو گُهَر | * | کَی گهر جویی ز درویشی دگر |
| ۳۷۷۰ | N | تا ز درویشی نیابی تو گهر | * | کی گهر جویی ز درویشی دگر |
| ۳۷۷۱ | Q | سالها گر ظَن دود با پایِ خویش | * | نگذرد ز اِشکافِ بینیهای خویش |
| ۳۷۷۱ | N | سالها گر ظن دود با پای خویش | * | نگذرد ز اشکاف بینیهای خویش |
| ۳۷۷۲ | Q | تا بینی نایدت از غَیبْ بُو | * | غیر بینی هیچ میبینی بگو |
| ۳۷۷۲ | N | * |