block:1124
| ۲۶۴۳ | Q | مرد گفت اکنون گذشتم از خلاف | * | حکم داری تیغ برکَش از غلاف |
| ۲۶۴۳ | N | مرد گفت اکنون گذشتم از خلاف | * | حکم داری تیغ بر کش از غلاف |
| ۲۶۴۴ | Q | هر چه گویی من ترا فرمان بَرَم | * | در بَد و نیک آمدِ آن نَنْگَرم |
| ۲۶۴۴ | N | هر چه گویی من ترا فرمانبرم | * | در بد و نیک آمد آن ننگرم |
| ۲۶۴۵ | Q | در وجودِ تو شوم من مُنعدِم | * | چون مُحِبّم حُبّ یُعْمِی وَ یُصِم |
| ۲۶۴۵ | N | در وجود تو شوم من منعدم | * | چون محبم حب یعمی و یصم |
| ۲۶۴۶ | Q | گفت زن آهنگ بِرَّم میکُنی | * | یا بحیلت کشفِ سِرَّم میکُنی |
| ۲۶۴۶ | N | گفت زن آهنگ برم میکنی | * | یا به حیلت کشف سرم میکنی |
| ۲۶۴۷ | Q | گفت والله عَالِم اؐلسِّرِّ اؐلخَفی | * | کافرید از خاکْ آدم را صَفی |
| ۲۶۴۷ | N | گفت و الله عالم السر الخفی | * | کافرید از خاک آدم را صفی |
| ۲۶۴۸ | Q | دو سه گز قالَب که دادش وانمود | * | هر چه در الواح و در ارواح بود |
| ۲۶۴۸ | N | دو سه گز قالب که دادش وانمود | * | هر چه در الواح و در ارواح بود |
| ۲۶۴۹ | Q | تا ابد هر چه بود او پیش پیش | * | درس کرد از عَلَّمَ اؐلْأَسْماء خویش |
| ۲۶۴۹ | N | تا ابد هر چه بود او پیش پیش | * | درس کرد از علم الاسماء خویش |
| ۲۶۵۰ | Q | تا مَلَک بیخود شد از تدریسِ او | * | قُدْسِ دیگر یافت از تَقدیسِ او |
| ۲۶۵۰ | N | تا ملک بیخود شد از تدریس او | * | قدس دیگر یافت از تقدیس او |
| ۲۶۵۱ | Q | آن گشادیشان کز آدم رُو نمود | * | در گشادِ آسمانهاشان نبود |
| ۲۶۵۱ | N | آن گشادیشان کز آدم رو نمود | * | در گشاد آسمانهاشان نبود |
| ۲۶۵۲ | Q | در فراخی عرصهٔ آن پاک جان | * | تنگ آمد عرصهٔ هفت آسمان |
| ۲۶۵۲ | N | در فراخی عرصهی آن پاک جان | * | تنگ آمد عرصهی هفت آسمان |
| ۲۶۵۳ | Q | گفت پیغامبر که حق فرموده است | * | من نگُنجم هیچ در بالا و پَسْت |
| ۲۶۵۳ | N | گفت پیغمبر که حق فرموده است | * | من نگنجم هیچ در بالا و پست |
| ۲۶۵۴ | Q | در زمین و آسمان و عرش نیز | * | من نگنجم این یقین دان ای عزیز |
| ۲۶۵۴ | N | در زمین و آسمان و عرش نیز | * | من نگنجم این یقین دان ای عزیز |
| ۲۶۵۵ | Q | در دلِ مؤمن بگنجم ای عجب | * | گر مرا جویی در آن دلها طلب |
| ۲۶۵۵ | N | در دل مومن بگنجم ای عجب | * | گر مرا جویی در آن دلها طلب |
| ۲۶۵۶ | Q | گفت اُدْخُلْ فی عِبادی تَلْتَقی | * | جَنَّةً مِن رُؤیَتی یا مُتَّقی |
| ۲۶۵۶ | N | گفت ادخل فی عبادی تلتقی | * | جنة من رؤیتی یا متقی |
| ۲۶۵۷ | Q | عرش با آن نورِ با پهنای خویش | * | چون بدید آن را برفت از جای خویش |
| ۲۶۵۷ | N | عرش با آن نور با پهنای خویش | * | چون بدید آن را برفت از جای خویش |
| ۲۶۵۸ | Q | خود بزرگی عرش باشد بس مدید | * | لیک صورت کیست چون معنی رسید |
| ۲۶۵۸ | N | خود بزرگی عرش باشد بس مدید | * | لیک صورت کیست چون معنی رسید |
| ۲۶۵۹ | Q | هر مَلَک میگفت ما را پیش ازین | * | اُلْفتی میبود بر روی زمین |
| ۲۶۵۹ | N | هر ملک میگفت ما را پیش از این | * | الفتی میبود بر گرد زمین |
| ۲۶۶۰ | Q | تخمِ خدمت بر زمین میکاشتیم | * | ز آن تعلّق ما عجب میداشتیم |
| ۲۶۶۰ | N | تخم خدمت بر زمین میکاشتیم | * | ز آن تعلق ما عجب میداشتیم |
| ۲۶۶۱ | Q | کین تعلّق چیست با این خاکمان | * | چون سِرشتِ ما بُدست از آسمان |
| ۲۶۶۱ | N | کاین تعلق چیست با این خاکمان | * | چون سرشت ما بده ست از آسمان |
| ۲۶۶۲ | Q | اِلْفِ ما انوار با ظُلمات چیست | * | چون تواند نور با ظُلْمات زیست |
| ۲۶۶۲ | N | الف ما انوار با ظلمات چیست | * | چون تواند نور با ظلمات زیست |
| ۲۶۶۳ | Q | آدما آن اِلْف از بویِ تُو بود | * | زانک جسمت را زمین بُد تار و پود |
| ۲۶۶۳ | N | آدما آن الف از بوی تو بود | * | ز آن که جسمت را زمین بد تار و پود |
| ۲۶۶۴ | Q | جسمِ خاکت را ازینجا بافتند | * | نورِ پاکت را درینجا یافتند |
| ۲۶۶۴ | N | جسم خاکت را از اینجا بافتند | * | نور پاکت را در اینجا یافتند |
| ۲۶۶۵ | Q | این که جانِ ما ز رُوحت یافتَست | * | پیش پیش از خاک آن میتافتَست |
| ۲۶۶۵ | N | این که جان ما ز روحت یافته ست | * | پیش پیش از خاک آن میتافته ست |
| ۲۶۶۶ | Q | در زمین بودیم و غافل از زمین | * | غافل از گنجی که در وَی بُد دفین |
| ۲۶۶۶ | N | در زمین بودیم و غافل از زمین | * | غافل از گنجی که در وی بد دفین |
| ۲۶۶۷ | Q | چون سفر فرمود ما را ز آن مُقام | * | تلخ شد ما را از آن تحویل کام |
| ۲۶۶۷ | N | چون سفر فرمود ما را ز آن مقام | * | تلخ شد ما را از آن تحویل کام |
| ۲۶۶۸ | Q | تا که حُجَّتها همیگفتیم ما | * | که بجایِ ما کِی آید ای خدا |
| ۲۶۶۸ | N | تا که حجتها همیگفتیم ما | * | که بجای ما کی آید ای خدا |
| ۲۶۶۹ | Q | نورِ این تَسْبیح و این تَهْلیل را | * | میفروشی بهرِ قال و قیل را |
| ۲۶۶۹ | N | نور این تسبیح و این تهلیل را | * | میفروشی بهر قال و قیل را |
| ۲۶۷۰ | Q | حُکمِ حق گسترد بهرِ ما بِسَاط | * | که بگویید از طریقِ انبساط |
| ۲۶۷۰ | N | حکم حق گسترد بهر ما بساط | * | که بگویید از طریق انبساط |
| ۲۶۷۱ | Q | هرچه آید بر زبانتان بیحذر | * | همچو طفلانِ یگانه با پدر |
| ۲۶۷۱ | N | هر چه آید بر زبانتان بیحذر | * | همچو طفلان یگانه با پدر |
| ۲۶۷۲ | Q | زانک این دَمها چه گر نالایقَست | * | رحمتِ من بر غضب هم سابقَست |
| ۲۶۷۲ | N | ز آن که این دمها چه گر نالایق است | * | رحمت من بر غضب هم سابق است |
| ۲۶۷۳ | Q | از پیِ اظهارِ این سَبْق ای مَلَک | * | در تو بنْهم داعیهٔ اِشکال و شَک |
| ۲۶۷۳ | N | از پی اظهار این سبق ای ملک | * | در تو بنهم داعیهی اشکال و شک |
| ۲۶۷۴ | Q | تا بگویی و نگیرم بر تو من | * | مُنکِرِ حلْمم نیارد دم زدن |
| ۲۶۷۴ | N | تا بگویی و نگیرم بر تو من | * | منکر حلمم نیارد دم زدن |
| ۲۶۷۵ | Q | صد پدر صد مادر اندر حلمِ ما | * | هر نَفَس زاید در افتد در فَنا |
| ۲۶۷۵ | N | صد پدر صد مادر اندر حلم ما | * | هر نفس زاید در افتد در فنا |
| ۲۶۷۶ | Q | حلمِ ایشان کفِّ بحرِ حلمِ ماست | * | کف رود آید ولی دریا بجاست |
| ۲۶۷۶ | N | حلم ایشان کف بحر حلم ماست | * | کف رود آید ولی دریا به جاست |
| ۲۶۷۷ | Q | خود چه گویم پیشِ آن دُرّ این صدف | * | نیست الّا کفِّ کفِّ کفِّ کَف |
| ۲۶۷۷ | N | خود چه گویم پیش آن در این صدف | * | نیست الا کف کف کف کف |
| ۲۶۷۸ | Q | حقِّ آن کفْ حقِّ آن دریای صاف | * | کامتحانی نیست این گفت و نه لاف |
| ۲۶۷۸ | N | حق آن کف حق آن دریای صاف | * | که امتحانی نیست این گفت و نه لاف |
| ۲۶۷۹ | Q | از سَرِ مِهر و صفا است و خُضوع | * | حقِّ آن کس که بدو دارم رُجوع |
| ۲۶۷۹ | N | از سر مهر و صفاء است و خضوع | * | حق آن کس که بدو دارم رجوع |
| ۲۶۸۰ | Q | گر بپیشت امتحانست این هَوَس | * | امتحان را امتحان کن یک نفَس |
| ۲۶۸۰ | N | گر به پیشت امتحان است این هوس | * | امتحان را امتحان کن یک نفس |
| ۲۶۸۱ | Q | سِر مپوشان تا پدید آید سِرم | * | امر کن تو هر چه بر وَیْ قادرم |
| ۲۶۸۱ | N | سر مپوشان تا پدید آید سرم | * | امر کن تو هر چه بر وی قادرم |
| ۲۶۸۲ | Q | دل مپوشان تا پدید آید دلم | * | تا قبول آرم هرآنچِ قابلم |
| ۲۶۸۲ | N | دل مپوشان تا پدید آید دلم | * | تا قبول آرم هر آن چه قابلم |
| ۲۶۸۳ | Q | چون کنم در دستِ من چه چاره است | * | در نگر تا جان من چه کاره است |
| ۲۶۸۳ | N | چون کنم در دست من چه چاره است | * | در نگر تا جان من چه کاره است |