block:1109
| ۲۲۶۴ | Q | بهرِ این گفتند دانایان بفن | * | میهمان مُحسِنان باید شدن |
| ۲۲۶۴ | N | بهر این گفتند دانایان به فن | * | میهمان محسنان باید شدن |
| ۲۲۶۵ | Q | تو مرید و میهمانِ آن کسی | * | کو ستاند حاصلت را از خسی |
| ۲۲۶۵ | N | تو مرید و میهمان آن کسی | * | کاو ستاند حاصلت را از خسی |
| ۲۲۶۶ | Q | نیست چیره چُون ترا چیره کند | * | نور ندْهد مر ترا تیره کند |
| ۲۲۶۶ | N | نیست چیره چون ترا چیره کند | * | نور ندهد مر ترا تیره کند |
| ۲۲۶۷ | Q | چون ورا نوری نبود اندر قِران | * | نور کَیْ یابند از وَیْ دیگران |
| ۲۲۶۷ | N | چون و را نوری نبود اندر قران | * | نور کی یابند از وی دیگران |
| ۲۲۶۸ | Q | همچو اعمش کو کند داروی چشم | * | چه کَشَد در چشمها اِلَّا که یشم |
| ۲۲۶۸ | N | همچو اعمش کو کند داروی چشم | * | چه کشد در چشمها الا که یشم |
| ۲۲۶۹ | Q | حالِ ما اینست در فقر و عَنا | * | هیچ مهمانی مَبا مغرورِ ما |
| ۲۲۶۹ | N | حال ما این است در فقر و عنا | * | هیچ مهمانی مبا مغرور ما |
| ۲۲۷۰ | Q | قحطِ دَه سال ار ندیدی در صُوَر | * | چشمها بگْشا و اندر ما نگر |
| ۲۲۷۰ | N | قحط ده سال ار ندیدی در صور | * | چشمها بگشا و اندر ما نگر |
| ۲۲۷۱ | Q | ظاهرِ ما چون درونِ مُدّعی | * | در دلش ظلمت زبانش شَعشَعی |
| ۲۲۷۱ | N | ظاهر ما چون درون مدعی | * | در دلش ظلمت زبانش شعشعی |
| ۲۲۷۲ | Q | از خدا بویی نه او را نه اثر | * | دعویَش افزون ز شیث و بُو اؐلْبَشَر |
| ۲۲۷۲ | N | از خدا بویی نه او را نی اثر | * | دعویش افزون ز شیث و بو البشر |
| ۲۲۷۳ | Q | دیو ننْموده ورا هم نقشِ خویش | * | او همیگوید ز اَبْدالیم و بیش |
| ۲۲۷۳ | N | دیو ننموده و را هم نقش خویش | * | او همیگوید ز ابدالیم و بیش |
| ۲۲۷۴ | Q | حرفِ درویشان بدزدیده بسی | * | تا گمان آید که هست او خود کسی |
| ۲۲۷۴ | N | حرف درویشان بدزدیده بسی | * | تا گمان آید که هست او خود کسی |
| ۲۲۷۵ | Q | خُرده گیرد در سخن بر بایَزید | * | ننگ دارد از درون او یَزید |
| ۲۲۷۵ | N | خرده گیرد در سخن بر بایزید | * | ننگ دارد از درون او یزید |
| ۲۲۷۶ | Q | بینوا از نان و خوانِ آسمان | * | پیشِ او ننْداخت حق یک استخوان |
| ۲۲۷۶ | N | بینوا از نان و خوان آسمان | * | پیش او ننداخت حق یک استخوان |
| ۲۲۷۷ | Q | او ندا کرده که خوان بنْهادهام | * | نایبِ حقّم خلیفهزادهام |
| ۲۲۷۷ | N | او ندا کرده که خوان بنهادهام | * | نایب حقم خلیفه زادهام |
| ۲۲۷۸ | Q | الصَّلا ساده دلانِ پیچ پیچ | * | تا خورید از خوانِ جُودم سیر هیچ |
| ۲۲۷۸ | N | الصلا ساده دلان پیچ پیچ | * | تا خورید از خوان جودم سیر هیچ |
| ۲۲۷۹ | Q | سالها بر وعدهٔ فردا کسان | * | گِردِ آن دَر گشته فردا نارَسان |
| ۲۲۷۹ | N | سالها بر وعدهی فردا کسان | * | گرد آن در گشته فردا نارسان |
| ۲۲۸۰ | Q | دِیر باید تا که سِرِّ آدمی | * | آشکارا گردد از بیش و کمی |
| ۲۲۸۰ | N | دیر باید تا که سر آدمی | * | آشکارا گردد از بیش و کمی |
| ۲۲۸۱ | Q | زیرِ دیوارِ بَدَن گنجست یا | * | خانهٔ مارست و مور و اژدها |
| ۲۲۸۱ | N | زیر دیوار بدن گنج است یا | * | خانهی مار است و مور و اژدها |
| ۲۲۸۲ | Q | چونک پیدا گشت کو چیزی نبود | * | عمرِ طالب رفت آگاهی چه سود |
| ۲۲۸۲ | N | چون که پیدا گشت کاو چیزی نبود | * | عمر طالب رفت آگاهی چه سود |