block:1091
| ۱۸۴۵ | Q | یک دو پندش داد طوطی بینفاق | * | بعد از آن گفتش سلامُ اَلْفِراق |
| ۱۸۴۵ | N | یک دو پندش داد طوطی بینفاق | * | بعد از آن گفتش سلام الفراق |
| ۱۸۴۶ | Q | خواجه گفتش فی أمانِ الله برَو | * | مر مرا اکنون نمودی راهِ نو |
| ۱۸۴۶ | N | خواجه گفتش فی أمان الله برو | * | مر مرا اکنون نمودی راه نو |
| ۱۸۴۷ | Q | خواجه با خود گفت کین پندِ منست | * | راهِ او گیرم که این ره روشنست |
| ۱۸۴۷ | N | خواجه با خود گفت کاین پند من است | * | راه او گیرم که این ره روشن است |
| ۱۸۴۸ | Q | جانِ من کمتر ز طوطی کَی بود | * | جان چنین باید که نیکوپَی بود |
| ۱۸۴۸ | N | جان من کمتر ز طوطی کی بود | * | جان چنین باید که نیکو پی بود |