vol.1

Qūniyah Nicholson both

block:1092

مضرّت تعظيم خلق و انگشت نمای شدن
۱۸۴۹Qتن قفص شکلست تن شد خارِ جان * در فریبِ داخلان و خارجان
۱۸۴۹Nتن قفس شکل است تن شد خار جان * در فریب داخلان و خارجان
۱۸۵۰Qاینْش گوید من شوم همرازِ تو * و آنش گوید نی منم انبازِ تو
۱۸۵۰Nاینش گوید من شوم هم راز تو * و آنش گوید نی منم انباز تو
۱۸۵۱Qاینش گوید نیست چون تو در وجود * در جمال و فضل و در احسان و جود
۱۸۵۱Nاینش گوید نیست چون تو در وجود * در جمال و فضل و در احسان و جود
۱۸۵۲Qآنش گوید هر دو عالم آنِ تست * جمله جانهامان طُفَیل جانِ تست
۱۸۵۲Nآنش گوید هر دو عالم آن تست * جمله جانهامان طفیل جان تست
۱۸۵۳Qاو چو بیند خلق را سر مستِ خویش * از تکبُّر می‌رود از دستِ خویش
۱۸۵۳Nاو چو بیند خلق را سر مست خویش * از تکبر می‌رود از دست خویش
۱۸۵۴Qاو نداند که هزاران را چو او * دیو افکنده‌ست اندر آبِ جو
۱۸۵۴Nاو نداند که هزاران را چو او * دیو افکنده ست اندر آب جو
۱۸۵۵Qلطف و سالوسِ جهان خَوش لقمه‌ ایست * کمترش خور کان پُر آتش لقمه‌ ایست
۱۸۵۵Nلطف و سالوس جهان خوش لقمه‌ای است * کمترش خور کان پر آتش لقمه‌ای است
۱۸۵۶Qآتشش پنهان و ذوقش آشکار * دودِ او ظاهر شود پایانِ کار
۱۸۵۶Nآتشش پنهان و ذوقش آشکار * دود او ظاهر شود پایان کار
۱۸۵۷Qتو مگو آن مدح را من کَیْ خَورم * از طمع می‌گوید او پَی می‌بَرَم
۱۸۵۷Nتو مگو آن مدح را من کی خورم * از طمع می‌گوید او پی می‌برم
۱۸۵۸Qمادحت گر هجو گوید بر مَلا * روزها سوزد دلت زآن سوزها
۱۸۵۸Nمادحت گر هجو گوید بر ملا * روزها سوزد دلت ز آن سوزها
۱۸۵۹Qگرچه دانی کاو ز حُرمان گفت آن * کان طمع که داشت از تو شد زیان
۱۸۵۹Nگر چه دانی کاو ز حرمان گفت آن * کان طمع که داشت از تو شد زیان
۱۸۶۰Qآن اثر می‌ماندت در اندرون * در مدیح این حالتت هست آزمون
۱۸۶۰Nآن اثر می‌ماندت در اندرون * در مدیح این حالتت هست آزمون
۱۸۶۱Qآن اثر هم روزها باقی بود * مایهٔ کِبر و خِداعِ جان شود
۱۸۶۱Nآن اثر هم روزها باقی بود * مایه‌ی کبر و خداع جان شود
۱۸۶۲Qلیک نْنماید چو شیرینست مَدْح * بَد نماید ز آنك تلخ افتاد قَدْح
۱۸۶۲Nلیک ننماید چو شیرین است مدح * بد نماید ز آن که تلخ افتاد قدح
۱۸۶۳Qهمچو مطبوخست و حَب کان را خَوری * تا بدیری شورش و رنج اندری
۱۸۶۳Nهمچو مطبوخ است و حب کان را خوری * تا به دیری شورش و رنج اندری
۱۸۶۴Qور خوری حلوا بود ذوقش دَمی * این اثر چون آن نمی‌پاید همی
۱۸۶۴Nور خوری حلوا بود ذوقش دمی * این اثر چون آن نمی‌پاید همی
۱۸۶۵Qچون نمی‌پاید همی‌پاید نهان * هر ضِدی را تو بضِدِّ او بدان
۱۸۶۵Nچون نمی‌پاید همی‌پاید نهان * هر ضدی را تو به ضد او بدان
۱۸۶۶Qچون شَکَر پاید نهان تاثیرِ او * بعدِ حینی دُمَّل آرد نیش‌جُو
۱۸۶۶Nچون شکر پاید نهان تاثیر او * بعد حینی دمل آرد نیش جو
۱۸۶۷Qنفس از بَس مدحها فرعون شد * کُنْ ذَلیلَ ٱلنَّفسِ هَوَنَا لا تَسُد
۱۸۶۷Nنفس از بس مدحها فرعون شد * کن ذلیل النفس هونا لا تسد
۱۸۶۸Qتا توانی بنده شو سلطان مباش * زخم کَش چون گوی شَو چوگان مباش
۱۸۶۸Nتا توانی بنده شو سلطان مباش * زخم کش چون گوی شو چوگان مباش
۱۸۶۹Qورنه چون لطفت نمانْد وین جمال * از تو آید آن حریفان را ملال
۱۸۶۹Nور نه چون لطفت نماند وین جمال * از تو آید آن حریفان را ملال
۱۸۷۰Qآن جماعت کِت همی‌دادند ریو * چون ببینندت بگویندت که دیو
۱۸۷۰Nآن جماعت کت همی‌دادند ریو * چون ببینندت بگویندت که دیو
۱۸۷۱Qجمله گویندت چو بینندت بدَر * مردهٔ از گورْ خود بر کرد سَر
۱۸۷۱Nجمله گویندت چو بینندت به در * مرده‌ای از گور خود بر کرد سر
۱۸۷۲Qهمچو اَمَرَد که خدا نامش کنند * تا بدین سالوس در دامش کنند
۱۸۷۲Nهمچو امرد که خدا نامش کنند * تا بدین سالوس در دامش کنند
۱۸۷۳Qچونك در بد نامی آمد ریشِ او * دیو را ننگ آید از تفتیشِ او
۱۸۷۳Nچون که در بد نامی آمد ریش او * دیو را ننگ آید از تفتیش او
۱۸۷۴Qدیو سوی آدمی شد بهرِ شَر * سوی تو ناید که از دیوی بَتَر
۱۸۷۴Nدیو سوی آدمی شد بهر شر * سوی تو ناید که از دیوی بتر
۱۸۷۵Qتا تو بودی آدمی دیو از پَیَت * می‌دوید و می‌چَشانید او مَیَت
۱۸۷۵Nتا تو بودی آدمی دیو از پی‌ات * می‌دوید و می‌چشانید او می‌ات
۱۸۷۶Qچون شدی در خوی دیوی اُستُوار * می‌گریزد از تو دیوِ نابکار
۱۸۷۶Nچون شدی در خوی دیوی استوار * می‌گریزد از تو دیو نابکار
۱۸۷۷Qآنك اندر دامنت آویخت او * چون چنین گشتی ز تو بگریخت او
۱۸۷۷Nآن که اندر دامنت آویخت او * چون چنین گشتی ز تو بگریخت او