block:1087
| ۱۶۹۱ | Q | چون شنید آن مرغ کان طوطی چه کرد | * | پس بلرزید اوفتاد و گشت سرد |
| ۱۶۹۱ | N | چون شنید آن مرغ کان طوطی چه کرد | * | پس بلرزید اوفتاد و گشت سرد |
| ۱۶۹۲ | Q | خواجه چون دیدش فتاده همچنین | * | بر جهید و زد کُله را بر زمین |
| ۱۶۹۲ | N | خواجه چون دیدش فتاده همچنین | * | بر جهید و زد کله را بر زمین |
| ۱۶۹۳ | Q | چون بدین رنگ و بدین حالش بدید | * | خواجه بر جَست و گریبان را درید |
| ۱۶۹۳ | N | چون بدین رنگ و بدین حالش بدید | * | خواجه بر جست و گریبان را درید |
| ۱۶۹۴ | Q | گفت ای طوطی خوبِ خوشحنین | * | این چه بودت این چرا گشتی چنین |
| ۱۶۹۴ | N | گفت ای طوطی خوب خوش حنین | * | این چه بودت این چرا گشتی چنین |
| ۱۶۹۵ | Q | ای دریغا مرغِ خوشآوازِ من | * | ای دریغا همدم و همرازِ من |
| ۱۶۹۵ | N | ای دریغا مرغ خوش آواز من | * | ای دریغا هم دم و هم راز من |
| ۱۶۹۶ | Q | ای دریغا مرغِ خوشالحانِ من | * | راحِ رُوح و روضه و ریحانِ من |
| ۱۶۹۶ | N | ای دریغا مرغ خوش الحان من | * | راح روح و روضه و ریحان من |
| ۱۶۹۷ | Q | گر سلیمان را چنین مرغی بُدی | * | کَیْ خود او مشغولِ آن مرغان شدی |
| ۱۶۹۷ | N | گر سلیمان را چنین مرغی بدی | * | کی خود او مشغول آن مرغان شدی |
| ۱۶۹۸ | Q | ای دریغا مرغ کارزان یافتم | * | زود روی از روی او بر تافتم |
| ۱۶۹۸ | N | ای دریغا مرغ کارزان یافتم | * | زود روی از روی او بر تافتم |
| ۱۶۹۹ | Q | ای زبان تو بَس زیانی بر وَرَی | * | چون توی گویا چه گویم من تُرا |
| ۱۶۹۹ | N | ای زبان تو بس زیانی بر وری | * | چون تویی گویا چه گویم من ترا |
| ۱۷۰۰ | Q | ای زبان هم آتش و هم خرمنی | * | چند این آتش درین خرمن زنی |
| ۱۷۰۰ | N | ای زبان هم آتش و هم خرمنی | * | چند این آتش در این خرمن زنی |
| ۱۷۰۱ | Q | در نهان جان از تو افغان میکند | * | گرچه هر چه گوییَش آن میکند |
| ۱۷۰۱ | N | در نهان جان از تو افغان میکند | * | گر چه هر چه گوییاش آن میکند |
| ۱۷۰۲ | Q | ای زبان هم گنجِ بیپایان توی | * | ای زبان هم رنجِ بیدرمان توی |
| ۱۷۰۲ | N | ای زبان هم گنج بیپایان تویی | * | ای زبان هم رنج بیدرمان تویی |
| ۱۷۰۳ | Q | هم صفیر و خُدعهٔ مرغان تویی | * | هم انیسِ وحشتِ هجران تویی |
| ۱۷۰۳ | N | هم صفیر و خدعهی مرغان تویی | * | هم انیس وحشت هجران تویی |
| ۱۷۰۴ | Q | چند امانم میدهی ای بیامان | * | ای تو زِه کرده بکینِ من کمان |
| ۱۷۰۴ | N | چند امانم میدهی ای بیامان | * | ای تو زه کرده به کین من کمان |
| ۱۷۰۵ | Q | نک بپَّرانیده ای مرغِ مرا | * | در چَراگاهِ ستم کم کن چَرا |
| ۱۷۰۵ | N | نک بپرانیده ای مرغ مرا | * | در چراگاه ستم کم کن چرا |
| ۱۷۰۶ | Q | یا جوابِ من بگو یا داد دِه | * | یا مرا ز اسبابِ شادی یاد دِه |
| ۱۷۰۶ | N | یا جواب من بگو یا داد ده | * | یا مرا ز اسباب شادی یاد ده |
| ۱۷۰۷ | Q | ای دریغا نورِ ظُلمتسوزِ من | * | ای دریغا صبحِ روزافروزِ من |
| ۱۷۰۷ | N | ای دریغا نور ظلمت سوز من | * | ای دریغا صبح روز افروز من |
| ۱۷۰۸ | Q | ای دریغا مرغِ خوشپَروازِ من | * | ز انتها پرّیده تا آغازِ من |
| ۱۷۰۸ | N | ای دریغا مرغ خوش پرواز من | * | ز انتها پریده تا آغاز من |
| ۱۷۰۹ | Q | عاشقِ رنجست نادان تا ابَدْ | * | خیز لا أُقْسِمُ بخوان تا فِی کَبَد |
| ۱۷۰۹ | N | عاشق رنج است نادان تا ابد | * | خیز لا أُقْسِمُ بخوان تا فِی کَبَدٍ |
| ۱۷۱۰ | Q | از کَبَد فارغ بُدم با روی تو | * | وز زَبَد صافی بُدم در جوی تو |
| ۱۷۱۰ | N | از کبد فارغ بدم با روی تو | * | وز زبد صافی بدم در جوی تو |
| ۱۷۱۱ | Q | این دریغاها خیالِ دیدنست | * | وز وجودِ نقدِ خود بُبریدنست |
| ۱۷۱۱ | N | این دریغاها خیال دیدن است | * | وز وجود نقد خود ببریدن است |
| ۱۷۱۲ | Q | غیرتِ حق بُود و با حق چاره نیست | * | کو دلی کز عشقِ حق صد پاره نیست |
| ۱۷۱۲ | N | غیرت حق بود و با حق چاره نیست | * | کو دلی کز حکم حق صد پاره نیست |
| ۱۷۱۳ | Q | غیرت آن باشد که او غیرِ همهست | * | آنك افزون از بیان و دَمْدَمهست |
| ۱۷۱۳ | N | غیرت آن باشد که او غیر همه ست | * | آن که افزون از بیان و دمدمه ست |
| ۱۷۱۴ | Q | ای دریغا اشکِ من دریا بُدی | * | تا نِثارِ دلبر زیبا بُدی |
| ۱۷۱۴ | N | ای دریغا اشک من دریا بدی | * | تا نثار دل بر زیبا بدی |
| ۱۷۱۵ | Q | طوطی من مرغِ زیرکسارِ من | * | ترجمانِ فکرت و اسرارِ من |
| ۱۷۱۵ | N | طوطی من مرغ زیرکسار من | * | ترجمان فکرت و اسرار من |
| ۱۷۱۶ | Q | هر چه روزی داد و ناداد آیدم | * | او ز اوَّل گفته تا یاد آیدم |
| ۱۷۱۶ | N | هر چه روزی داد و ناداد آیدم | * | او ز اول گفته تا یاد آیدم |
| ۱۷۱۷ | Q | طوطیی کاید ز وَحْی آوازِ او | * | پیش از آغازِ وجود آغازِ او |
| ۱۷۱۷ | N | طوطیی کاید ز وحی آواز او | * | پیش از آغاز وجود آغاز او |
| ۱۷۱۸ | Q | اندرونِ تُست آن طوطی نهان | * | عکسِ او را دیده تو بر این و آن |
| ۱۷۱۸ | N | اندرون تست آن طوطی نهان | * | عکس او را دیده تو بر این و آن |
| ۱۷۱۹ | Q | میبَرَد شادیت را تو شاد ازو | * | میپذیری ظلم را چون داد ازو |
| ۱۷۱۹ | N | میبرد شادیت را تو شاد از او | * | میپذیری ظلم را چون داد از او |
| ۱۷۲۰ | Q | ای که جان را بَهَرِ تن میسوختی | * | سوختی جان را و تن افروختی |
| ۱۷۲۰ | N | ای که جان را بهر تن میسوختی | * | سوختی جان را و تن افروختی |
| ۱۷۲۱ | Q | سوختم من سوخته خواهد کسی | * | تا ز من آتش زند اندر خَسی |
| ۱۷۲۱ | N | سوختم من سوخته خواهد کسی | * | تا ز من آتش زند اندر خسی |
| ۱۷۲۲ | Q | سوخته چون قابلِ آتش بود | * | سوخته بِستان که آتشکَش بود |
| ۱۷۲۲ | N | سوخته چون قابل آتش بود | * | سوخته بستان که آتش کش بود |
| ۱۷۲۳ | Q | ای دریغا ای دریغا ای دریغ | * | کانچنان ماهی نهان شد زیرِ میغ |
| ۱۷۲۳ | N | ای دریغا ای دریغا ای دریغ | * | کانچنان ماهی نهان شد زیر میغ |
| ۱۷۲۴ | Q | چون زنم دم کآتشِ دل تیز شد | * | شیرِ هَجْر آشفته و خونریز شد |
| ۱۷۲۴ | N | چون زنم دم کاتش دل تیز شد | * | شیر هجر آشفته و خون ریز شد |
| ۱۷۲۵ | Q | آنك او هوشیار خود تُندست و مست | * | چون بود چون او قدح گیرد بدست |
| ۱۷۲۵ | N | آن که او هوشیار خود تند است و مست | * | چون بود چون او قدح گیرد به دست |
| ۱۷۲۶ | Q | شیرِ مستی کز صِفت بیرون بود | * | از بسیطِ مَرغزار افزون بود |
| ۱۷۲۶ | N | شیر مستی کز صفت بیرون بود | * | از بسیط مرغزار افزون بود |
| ۱۷۲۷ | Q | قافیهاندیشم و دل دارِ من | * | گویدم مندیش جز دیدارِ من |
| ۱۷۲۷ | N | قافیه اندیشم و دل دار من | * | گویدم مندیش جز دیدار من |
| ۱۷۲۸ | Q | خوش نشین ای قافیهاندیشِ من | * | قافیهٔ دولت توی در پیشِ من |
| ۱۷۲۸ | N | خوش نشین ای قافیه اندیش من | * | قافیهی دولت تویی در پیش من |
| ۱۷۲۹ | Q | حرف چه بْوَد تا تو اندیشی از آن | * | حرف چه بْوَد خارِ دیوارِ رَزان |
| ۱۷۲۹ | N | حرف چه بود تا تو اندیشی از آن | * | حرف چه بود خار دیوار رزان |
| ۱۷۳۰ | Q | حرف و صَوْت و گفت را برهم زنم | * | تا که بیاین هر سه با تو دَم زنم |
| ۱۷۳۰ | N | حرف و صوت و گفت را بر هم زنم | * | تا که بیاین هر سه با تو دم زنم |
| ۱۷۳۱ | Q | آن دَمی کز آدمش کردم نهان | * | با تو گویم ای تو اسرارِ جهان |
| ۱۷۳۱ | N | آن دمی کز آدمش کردم نهان | * | با تو گویم ای تو اسرار جهان |
| ۱۷۳۲ | Q | آن دمی را که نگفتم با خلیل | * | وآن غمی را که نداند جبرئیل |
| ۱۷۳۲ | N | آن دمی را که نگفتم با خلیل | * | و آن غمی را که نداند جبرئیل |
| ۱۷۳۳ | Q | آن دمی کز وی مسیحا دَم نزَد | * | حق ز غیرت نیز بی ما هم نزَد |
| ۱۷۳۳ | N | آن دمی کز وی مسیحا دم نزد | * | حق ز غیرت نیز بیما هم نزد |
| ۱۷۳۴ | Q | ما چه باشد در لُغَت اِثبات و نَفْی | * | من نه اِثباتم منم بیذات و نَفْی |
| ۱۷۳۴ | N | ما چه باشد در لغت اثبات و نفی | * | من نه اثباتم منم بیذات و نفی |
| ۱۷۳۵ | Q | من کَسی در ناکَسی دریافتم | * | پس کسی در ناکسی دربافتم |
| ۱۷۳۵ | N | من کسی در ناکسی دریافتم | * | پس کسی در ناکسی دربافتم |
| ۱۷۳۶ | Q | N/A | ||
| ۱۷۳۶ | N | جمله شاهان بندهی بندهی خودند | * | جمله خلقان مردهی مردهی خودند |
| ۱۷۳۷ | Q | جمله شاهان پَسْت، پستِ خویش را | * | جمله خلقان مَسْت مستِ خویش را |
| ۱۷۳۷ | N | جمله شاهان پست، پست خویش را | * | جمله خلقان مست، مست خویش را |
| ۱۷۳۸ | Q | میشود صیّاد، مرغان را شکار | * | تا کند ناگاه ایشان را شکار |
| ۱۷۳۸ | N | میشود صیاد، مرغان را شکار | * | تا کند ناگاه ایشان را شکار |
| ۱۷۳۹ | Q | بیدلان را دلبران جُسته بجان | * | جمله معشوقان شکارِ عاشقان |
| ۱۷۳۹ | N | بیدلان را دلبران جسته به جان | * | جمله معشوقان شکار عاشقان |
| ۱۷۴۰ | Q | هر که عاشق دیدیَش معشوق دان | * | کو بنِسبَت هست هم این و هم آن |
| ۱۷۴۰ | N | هر که عاشق دیدیاش معشوق دان | * | کو به نسبت هست هم این و هم آن |
| ۱۷۴۱ | Q | تشنگان گر آب جویند از جهان | * | آب جوید هم بعالَم تشنگان |
| ۱۷۴۱ | N | تشنگان گر آب جویند از جهان | * | آب جوید هم به عالم تشنگان |
| ۱۷۴۲ | Q | چونك عاشق اوست تو خاموش باش | * | او چو گوشَت میکشد تو گوش باش |
| ۱۷۴۲ | N | چون که عاشق اوست تو خاموش باش | * | او چو گوشت میکشد تو گوش باش |
| ۱۷۴۳ | Q | بند کن چون سیل سَیْلانی کند | * | ور نه رُسوایی و ویرانی کند |
| ۱۷۴۳ | N | بند کن چون سیل سیلانی کند | * | ور نه رسوایی و ویرانی کند |
| ۱۷۴۴ | Q | من چه غم دارم که ویرانی بود | * | زیرِ ویران گنجِ سلطانی بود |
| ۱۷۴۴ | N | من چه غم دارم که ویرانی بود | * | زیر ویران گنج سلطانی بود |
| ۱۷۴۵ | Q | غرقِ حق خواهد که باشد غرقتر | * | همچو موجِ بحر جان زیر و زبَر |
| ۱۷۴۵ | N | غرق حق خواهد که باشد غرقتر | * | همچو موج بحر جان زیر و زبر |
| ۱۷۴۶ | Q | زیرِ دریا خوشتر آید یا زَبَر | * | تیرِ او دلکشتر آید یا سپر |
| ۱۷۴۶ | N | زیر دریا خوشتر آید یا زبر | * | تیر او دل کش تر آید یا سپر |
| ۱۷۴۷ | Q | پاره کردهٔ وسوسه باشی دلا | * | گر طرب را باز دانی از بلا |
| ۱۷۴۷ | N | پاره کردهی وسوسه باشی دلا | * | گر طرب را باز دانی از بلا |
| ۱۷۴۸ | Q | گر مُرادت را مَذاقِ شکَّرست | * | بیمُرادی نه مُرادِ دلبرست |
| ۱۷۴۸ | N | گر مرادت را مذاق شکر است | * | بیمرادی نه مراد دل بر است |
| ۱۷۴۹ | Q | هر ستارهش خونبهای صد هلال | * | خونِ عالَم ریختن او را حلال |
| ۱۷۴۹ | N | هر ستارهش خونبهای صد هلال | * | خون عالم ریختن او را حلال |
| ۱۷۵۰ | Q | ما بها و خونبها را یافتیم | * | جانبِ جان باختن بشْتافتیم |
| ۱۷۵۰ | N | ما بها و خونبها را یافتیم | * | جانب جان باختن بشتافتیم |
| ۱۷۵۱ | Q | ای حیاتِ عاشقان در مُردگی | * | دل نیابی جز که در دلبُردگی |
| ۱۷۵۱ | N | ای حیات عاشقان در مردگی | * | دل نیابی جز که در دل بردگی |
| ۱۷۵۲ | Q | من دلش جُسته بصد ناز و دلال | * | او بهانه کرده با من از مَلال |
| ۱۷۵۲ | N | من دلش جسته به صد ناز و دلال | * | او بهانه کرده با من از ملال |
| ۱۷۵۳ | Q | گفتم آخر غرقِ تُست این عقل و جان | * | گفت رَوْ رَوْ بر من این افسون مخوان |
| ۱۷۵۳ | N | گفتم آخر غرق تست این عقل و جان | * | گفت رو رو بر من این افسون مخوان |
| ۱۷۵۴ | Q | من ندانم آنچ اندیشیدهٔ | * | ای دو دیده دوست را چون دیدهٔ |
| ۱۷۵۴ | N | من ندانم آن چه اندیشیدهای | * | ای دو دیده دوست را چون دیدهای |
| ۱۷۵۵ | Q | ای گرانجان خوار دیدهستی ورا | * | زانك بس ارزان خریدهستی ورا |
| ۱۷۵۵ | N | ای گران جان خوار دیده ستی و را | * | ز آن که بس ارزان خریده ستی و را |
| ۱۷۵۶ | Q | هر که او ارزان خَرَد ارزان دهد | * | گوهری طفلی بقرصی نان دهد |
| ۱۷۵۶ | N | هر که او ارزان خرد ارزان دهد | * | گوهری طفلی به قرصی نان دهد |
| ۱۷۵۷ | Q | غرقِ عشقیام که غرقست اندرین | * | عشقهای اوَّلین و آخرین |
| ۱۷۵۷ | N | غرق عشقیام که غرق است اندر این | * | عشقهای اولین و آخرین |
| ۱۷۵۸ | Q | مَجْمَلَش گفتم نکردم ز آن بیان | * | ورنه هم افهام سوزد هم زبان |
| ۱۷۵۸ | N | مجملش گفتم نکردم ز آن بیان | * | ور نه هم افهام سوزد هم زبان |
| ۱۷۵۹ | Q | من چو لب گویم لبِ دریا بود | * | من چو لا گویم مُراد اِلّا بود |
| ۱۷۵۹ | N | من چو لب گویم لب دریا بود | * | من چو لا گویم مراد الا بود |
| ۱۷۶۰ | Q | من ز شیرینی نشستم روتُرش | * | من ز بسیاری گفتارم خمش |
| ۱۷۶۰ | N | من ز شیرینی نشستم رو ترش | * | من ز بسیاری گفتارم خمش |
| ۱۷۶۱ | Q | تا که شیرینی ما از دو جهان | * | در حجابِ رُو تُرُش باشد نهان |
| ۱۷۶۱ | N | تا که شیرینی ما از دو جهان | * | در حجاب رو ترش باشد نهان |
| ۱۷۶۲ | Q | تا که در هر گوش ناید این سخن | * | یک همیگویم ز صد سِرِّ لَدُن |
| ۱۷۶۲ | N | تا که در هر گوش ناید این سخن | * | یک همیگویم ز صد سر لدن |