block:1020
| ۵۰۰ | Q | او ز یک رنگی عیسی بو نداشت | * | وز مزاجِ خُمِّ عیسی خو نداشت |
| ۵۰۰ | N | او ز یک رنگی عیسی بو نداشت | * | وز مزاج خم عیسی خو نداشت |
| ۵۰۱ | Q | جامهٔ صد رنگ از آن خُمِّ صفا | * | ساده و یک رنگ گشتی چون صبا |
| ۵۰۱ | N | جامهی صد رنگ از آن خم صفا | * | ساده و یک رنگ گشتی چون صبا |
| ۵۰۲ | Q | نیست یک رنگی کزو خیزد ملال | * | بل مثالِ ماهی و آبِ زلال |
| ۵۰۲ | N | نیست یک رنگی کز او خیزد ملال | * | بل مثال ماهی و آب زلال |
| ۵۰۳ | Q | گر چه در خشکی هزاران رنگهاست | * | ماهیان را با یُبوسَتْ جنگهاست |
| ۵۰۳ | N | گر چه در خشکی هزاران رنگهاست | * | ماهیان را با یبوست جنگهاست |
| ۵۰۴ | Q | کیست ماهی چیست دریا در مَثَل | * | تا بدان ماند مَلِک عَزَّ وَ جَل |
| ۵۰۴ | N | کیست ماهی چیست دریا در مثل | * | تا بدان ماند ملک عز و جل |
| ۵۰۵ | Q | صد هزاران بحر و ماهی در وجود | * | سجده آرد پیشِ آن اِکرام و جُود |
| ۵۰۵ | N | صد هزاران بحر و ماهی در وجود | * | سجده آرد پیش آن اکرام و جود |
| ۵۰۶ | Q | چند باران عطا باران شده | * | تا بدان آن بحر دُرّافشان شده |
| ۵۰۶ | N | چند باران عطا باران شده | * | تا بدان آن بحر در افشان شده |
| ۵۰۷ | Q | چند خورشیدِ کرم افروخته | * | تا که ابر و بحر جود آموخته |
| ۵۰۷ | N | چند خورشید کرم افروخته | * | تا که ابر و بحر جود آموخته |
| ۵۰۸ | Q | پرتوِ دانش زده بر خاک و طین | * | تا که شد دانه پذیرنده زمین |
| ۵۰۸ | N | پرتو دانش زده بر آب و طین | * | تا شده دانه پذیرندهی زمین |
| ۵۰۹ | Q | خاک امین و هر چه در وی کاشتی | * | بیخیانت جنسِ آن برداشتی |
| ۵۰۹ | N | خاک امین و هر چه در وی کاشتی | * | بیخیانت جنس آن برداشتی |
| ۵۱۰ | Q | این امانت زان امانت یافتست | * | کافتابِ عدل بر وَیْ تافتست |
| ۵۱۰ | N | این امانت ز آن امانت یافته ست | * | کافتاب عدل بر وی تافته ست |
| ۵۱۱ | Q | تا نشانِ حق نیارد نَوبهار | * | خاک سِرها را نکرده آشکار |
| ۵۱۱ | N | تا نشان حق نیارد نو بهار | * | خاک سرها را نکرده آشکار |
| ۵۱۲ | Q | آن جوادی که جمادی را بداد | * | این خبرها وین امانت وین سَداد |
| ۵۱۲ | N | آن جوادی که جمادی را بداد | * | این خبرها وین امانت وین سداد |
| ۵۱۳ | Q | مر جمادی را کند فضلش خبیر | * | عاقلان را کرده قهرِ او ضریر |
| ۵۱۳ | N | مر جمادی را کند فضلش خبیر | * | عاقلان را کرده قهر او ضریر |
| ۵۱۴ | Q | جان و دل را طاقتِ آن جوش نیست | * | با که گویم در جهان یک گوش نیست |
| ۵۱۴ | N | جان و دل را طاقت آن جوش نیست | * | با که گویم در جهان یک گوش نیست |
| ۵۱۵ | Q | هر کجا گوشی بُد از وی چشم گشت | * | هر کجا سنگی بُد از وی یَشم گشت |
| ۵۱۵ | N | هر کجا گوشی بد از وی چشم گشت | * | هر کجا سنگی بد از وی یشم گشت |
| ۵۱۶ | Q | کیمیاسازست چه بْوَد کیمیا | * | مُعْجِزهبخش است چه بْوَد سیمیا |
| ۵۱۶ | N | کیمیا ساز است چه بود کیمیا | * | معجزه بخش است چه بود سیمیا |
| ۵۱۷ | Q | این ثنا گفتن زِ من ترکِ ثناست | * | کین دلیلِ هستی و هستی خطاست |
| ۵۱۷ | N | این ثنا گفتن ز من ترک ثناست | * | کین دلیل هستی و هستی خطاست |
| ۵۱۸ | Q | پیشِ هستِ او بباید نیست بود | * | چیست هستی پیشِ او کور و کبود |
| ۵۱۸ | N | پیش هست او بباید نیست بود | * | چیست هستی پیش او کور و کبود |
| ۵۱۹ | Q | گر نبودی کور زو بگداختی | * | گرمیِ خورشید را بشناختی |
| ۵۱۹ | N | گر نبودی کور از او بگداختی | * | گرمی خورشید را بشناختی |
| ۵۲۰ | Q | ور نبودی او کبود از تَعْزِیَت | * | کَی فسردی همچو یخ این ناحیت |
| ۵۲۰ | N | ور نبودی او کبود از تعزیت | * | کی فسردی همچو یخ این ناحیت |