block:1005
| ۱۴۴ | Q | گفت ای شه خلوتی کن خانه را | * | دور کن هم خویش و هم بیگانه را |
| ۱۴۴ | N | گفت ای شه خلوتی کن خانه را | * | دور کن هم خویش و هم بیگانه را |
| ۱۴۵ | Q | کس ندارد گوش در دهلیزها | * | تا بپرسم زین کنیزک چیزها |
| ۱۴۵ | N | کس ندارد گوش در دهلیزها | * | تا بپرسم زین کنیزک چیزها |
| ۱۴۶ | Q | خانه خالی ماند و یک دَیّار نه | * | جز طبیب و جز همان بیمار نه |
| ۱۴۶ | N | خانه خالی ماند و یک دیار نی | * | جز طبیب و جز همان بیمار نی |
| ۱۴۷ | Q | نرم نرمک گفت شهرِ تو کجاست | * | که علاجِ اهلِ هر شهری جداست |
| ۱۴۷ | N | نرم نرمک گفت شهر تو کجاست | * | که علاج اهل هر شهری جداست |
| ۱۴۸ | Q | و اندر آن شهر از قرابت کیستت | * | خویشی و پیوستگی با چیستت |
| ۱۴۸ | N | و اندر آن شهر از قرابت کیستت | * | خویشی و پیوستگی با چیستت |
| ۱۴۹ | Q | دست بر نبضش نهاد و یک به یک | * | باز میپرسید از جورِ فلک |
| ۱۴۹ | N | دست بر نبضش نهاد و یک به یک | * | باز میپرسید از جور فلک |
| ۱۵۰ | Q | چون کسی را خار در پایش جهد | * | پای خود را بر سرِ زانو نهد |
| ۱۵۰ | N | چون کسی را خار در پایش جهد | * | پای خود را بر سر زانو نهد |
| ۱۵۱ | Q | وز سرِ سوزن همیجوید سرش | * | ور نیابد میکند با لب ترش |
| ۱۵۱ | N | وز سر سوزن همیجوید سرش | * | ور نیابد میکند با لب ترش |
| ۱۵۲ | Q | خار در پا شد چنین دشوارْ یاب | * | خار در دل چون بود وا دِه جواب |
| ۱۵۲ | N | خار در پا شد چنین دشوارْ یاب | * | خار در دل چون بود واده جواب |
| ۱۵۳ | Q | خار در دل گر بدیدی هر خسی | * | دست کی بودی غمان را بر کسی |
| ۱۵۳ | N | خار در دل گر بدیدی هر خسی | * | دست کی بودی غمان را بر کسی |
| ۱۵۴ | Q | کس به زیرِ دُمِّ خر خاری نهد | * | خر نداند دفع آن بر میجهد |
| ۱۵۴ | N | کس به زیر دم خر خاری نهد | * | خر نداند دفع آن بر میجهد |
| ۱۵۵ | Q | بر جهد و ان خار محکمتر زند | * | عاقلی باید که خاری بر کَنَد |
| ۱۵۵ | N | بر جهد و ان خار محکمتر زند | * | عاقلی باید که خاری بر کند |
| ۱۵۶ | Q | خر ز بهر دفع خار از سوز و درد | * | جُفته میانداخت صد جا زخم کرد |
| ۱۵۶ | N | خر ز بهر دفع خار از سوز و درد | * | جفته میانداخت صد جا زخم کرد |
| ۱۵۷ | Q | آن حکیم خارچین استاد بود | * | دست میزد جا به جا میآزمود |
| ۱۵۷ | N | آن حکیم خارچین استاد بود | * | دست میزد جا به جا میآزمود |
| ۱۵۸ | Q | ز ان کنیزک بر طریقِ داستان | * | باز میپرسید حالِ دوستان |
| ۱۵۸ | N | ز ان کنیزک بر طریق داستان | * | باز میپرسید حال دوستان |
| ۱۵۹ | Q | با حکیم او قصّهها میگفت فاش | * | از مقام و خواجگان و شهر و باش |
| ۱۵۹ | N | با حکیم او قصهها میگفت فاش | * | از مقام و خاجگان و شهر تاش |
| ۱۶۰ | Q | سوی قصّه گفتنش میداشت گوش | * | سوی نبض و جستنش میداشت هوش |
| ۱۶۰ | N | سوی قصه گفتنش میداشت گوش | * | سوی نبض و جستنش میداشت هوش |
| ۱۶۱ | Q | تا که نبض از نامِ کِی گردد جهان | * | او بود مقصود جانش در جهان |
| ۱۶۱ | N | تا که نبض از نام کی گردد جهان | * | او بود مقصود جانش در جهان |
| ۱۶۲ | Q | دوستان شهر او را بر شمرد | * | بعد از آن شهری دگر را نام بُرد |
| ۱۶۲ | N | دوستان شهر او را بر شمرد | * | بعد از آن شهری دگر را نام برد |
| ۱۶۳ | Q | گفت چون بیرون شدی از شهرِ خویش | * | در کدامین شهر بودستی تو بیش |
| ۱۶۳ | N | گفت چون بیرون شدی از شهر خویش | * | در کدامین شهر بوده ستی تو بیش |
| ۱۶۴ | Q | نامِ شهری گفت وز آن هم در گذشت | * | رنگ روی و نَبضِ او دیگر نگشت |
| ۱۶۴ | N | نام شهری گفت وز آن هم در گذشت | * | رنگ روی و نبض او دیگر نگشت |
| ۱۶۵ | Q | خواجگان و شهرها را یک به یک | * | باز گفت از جای و از نان و نمک |
| ۱۶۵ | N | خواجگان و شهرها را یک به یک | * | باز گفت از جای و از نان و نمک |
| ۱۶۶ | Q | شهر شهر و خانه خانه قصّه کرد | * | نه رگش جنبید و نه رخ گشت زرد |
| ۱۶۶ | N | شهر شهر و خانه خانه قصه کرد | * | نی رگش جنبید و نی رخ گشت زرد |
| ۱۶۷ | Q | نبضِ او بر حالِ خود بُد بیی گزند | * | تا بپرسید از سمرقندِ چو قَند |
| ۱۶۷ | N | نبض او بر حال خود بد بیگزند | * | تا بپرسید از سمرقند چو قند |
| ۱۶۸ | Q | نبض جَست و روی سرخ و زرد شد | * | کز سمرقندی زرگر فرد شد |
| ۱۶۸ | N | نبض جست و روی سرخ و زرد شد | * | کز سمرقندی زرگر فرد شد |
| ۱۶۹ | Q | چون ز رنجور آن حکیم این راز یافت | * | اصلِ آن درد و بلا را باز یافت |
| ۱۶۹ | N | چون ز رنجور آن حکیم این راز یافت | * | اصل آن درد و بلا را باز یافت |
| ۱۷۰ | Q | گفت کوی او کدامست در گذر | * | او سَرِ پُل گفت و کوی غاتِفَر |
| ۱۷۰ | N | گفت کوی او کدام است در گذر | * | او سر پل گفت و کوی غاتفر |
| ۱۷۱ | Q | گفت دانستم که رنجت چیست زود | * | در خَلاصت سِحْرها خواهم نمود |
| ۱۷۱ | N | گفت دانستم که رنجت چیست زود | * | در خلاصت سحرها خواهم نمود |
| ۱۷۲ | Q | شاد باش و فارغ و آمِن که من | * | آن کنم با تو که باران با چمن |
| ۱۷۲ | N | شاد باش و فارغ و ایمن که من | * | آن کنم با تو که باران با چمن |
| ۱۷۳ | Q | من غمِ تو میخورم تو غم مخور | * | بر تو من مُشفِقترم از صد پدر |
| ۱۷۳ | N | من غم تو میخورم تو غم مخور | * | بر تو من مشفقترم از صد پدر |
| ۱۷۴ | Q | هان و هان این راز را با کس مگو | * | گر چه از تو شه کند بس جُست و جو |
| ۱۷۴ | N | هان و هان این راز را با کس مگو | * | گر چه از تو شه کند بس جستجو |
| ۱۷۵ | Q | گورخانهٔ رازِ تو چون دل شود | * | آن مُرادت زودتر حاصل شود |
| ۱۷۵ | N | چون که اسرارت نهان در دل شود | * | آن مرادت زودتر حاصل شود |
| ۱۷۶ | Q | گفت پیغمبر که هر که سِر نهفت | * | زود گردد با مرادِ خویش جفت |
| ۱۷۶ | N | گفت پیغمبر که هر که سر نهفت | * | زود گردد با مراد خویش جفت |
| ۱۷۷ | Q | دانه چون اندر زمین پنهان شود | * | سِرِّ آن سر سبزی بستان شود |
| ۱۷۷ | N | دانه چون اندر زمین پنهان شود | * | سر آن سر سبزی بستان شود |
| ۱۷۸ | Q | زرّ و نقره گر نبودندی نهان | * | پرورش کَی یافتندی زیرِ کان |
| ۱۷۸ | N | زر و نقره گر نبودندی نهان | * | پرورش کی یافتندی زیر کان |
| ۱۷۹ | Q | وعدهها و لطفهای آن حکیم | * | کرد آن رنجور را اآمِن ز بیم |
| ۱۷۹ | N | وعدهها و لطفهای آن حکیم | * | کرد آن رنجور را ایمن ز بیم |
| ۱۸۰ | Q | وعدهها باشد حقیقی دلپذیر | * | وعدهها باشد مجازی تاسهگیر |
| ۱۸۰ | N | وعدهها باشد حقیقی دل پذیر | * | وعدهها باشد مجازی تاسهگیر |
| ۱۸۱ | Q | وعدهی اهلِ کرم گنج روان | * | وعدهی نااهل شد رنجِ روان |
| ۱۸۱ | N | وعدهی اهل کرم گنج روان | * | وعدهی نااهل شد رنج روان |