vol.4

Qūniyah Nicholson both

block:4079

title of 4079
۲۱۰۲Nبا مریدان آن فقیر محتشم * بایزید آمد که نک یزدان منم
۲۱۰۳Nگفت مستانه عیان آن ذو فنون * لا اله الا انا ها فاعبدون
۲۱۰۴Nچون گذشت آن حال گفتندش صباح * تو چنین گفتی و این نبود صلاح
۲۱۰۵Nگفت این بار ار کنم من مشغله * کاردها بر من زنید آن دم هله
۲۱۰۶Nحق منزه از تن و من با تنم * چون چنین گویم بباید کشتنم
۲۱۰۷Nچون وصیت کرد آن آزاد مرد * هر مریدی کاردی آماده کرد
۲۱۰۸Nمست گشت او باز از آن سغراق زفت * آن وصیتهاش از خاطر برفت
۲۱۰۹Nنقل آمد عقل او آواره شد * صبح آمد شمع او بی‌چاره شد
۲۱۱۰Nعقل چون شحنه‌ست چون سلطان رسید * شحنه‌ی بی‌چاره در کنجی خزید
۲۱۱۱Nعقل سایه‌ی حق بود حق آفتاب * سایه را با آفتاب او چه تاب
۲۱۱۲Nچون پری غالب شود بر آدمی * گم شود از مرد وصف مردمی
۲۱۱۳Nهر چه گوید آن پری گفته بود * زین سری ز آن آن سری گفته بود
۲۱۱۴Nچون پری را این دم و قانون بود * کردگار آن پری خود چون بود
۲۱۱۵Nاوی او رفته پری خود او شده * ترک بی‌الهام تازی گو شده
۲۱۱۶Nچون بخود آید نداند یک لغت * چون پری را هست این ذات و صفت
۲۱۱۷Nپس خداوند پری و آدمی * از پری کی باشدش آخر کمی
۲۱۱۸Nشیر گیر ار خون نره شیر خورد * تو بگویی او نکرد آن باده کرد
۲۱۱۹Nور سخن پردازد از زر کهن * تو بگویی باده گفته است آن سخن
۲۱۲۰Nباده‌ای را می بود این شر و شور * نور حق را نیست آن فرهنگ و زور
۲۱۲۱Nکه ترا از تو بکل خالی کند * تو شوی پست او سخن عالی کند
۲۱۲۲Nگر چه قرآن از لب پیغمبر است * هر که گوید حق نگفت او کافر است
۲۱۲۳Nچون همای بی‌خودی پرواز کرد * آن سخن را بایزید آغاز کرد
۲۱۲۴Nعقل را سیل تحیر در ربود * ز آن قوی‌تر گفت کاول گفته بود
۲۱۲۵Nنیست اندر جبه‌ام الا خدا * چند جویی بر زمین و بر سما
۲۱۲۶Nآن مریدان جمله دیوانه شدند * کاردها در جسم پاکش می‌زدند
۲۱۲۷Nهر یکی چون ملحدان گرد کوه * کارد می‌زد پیر خود را بی‌ستوه
۲۱۲۸Nهر که اندر شیخ تیغی می‌خلید * باژگونه از تن خود می‌درید
۲۱۲۹Nیک اثر نه بر تن آن ذو فنون * و آن مریدان خسته و غرقاب خون
۲۱۳۰Nهر که او سوی گلویش زخم برد * حلق خود ببریده دید و زار مرد
۲۱۳۱Nو انکه او را زخم اندر سینه زد * سینه‌اش بشکافت و شد مرده‌ی ابد
۲۱۳۲Nو آن که آگه بود از آن صاحب قران * دل ندادش که زند زخم گران
۲۱۳۳Nنیم دانش دست او را بسته کرد * جان ببرد الا که خود را خسته کرد
۲۱۳۴Nروز گشت و آن مریدان کاسته * نوحه‌ها از خانه‌شان برخاسته
۲۱۳۵Nپیش او آمد هزاران مرد و زن * کای دو عالم درج در یک پیرهن
۲۱۳۶Nاین تن تو گر تن مردم بدی * چون تن مردم ز خنجر گم شدی
۲۱۳۷Nبا خودی با بی‌خودی دوچار زد * با خود اندر دیده‌ی خود خار زد
۲۱۳۸Nای زده بر بی‌خودان تو ذو الفقار * بر تن خود می‌زنی آن هوش دار
۲۱۳۹Nز انکه بی‌خود فانی است و ایمن است * تا ابد در ایمنی او ساکن است
۲۱۴۰Nنقش او فانی و او شد آینه * غیر نقش روی غیر آن جای نه
۲۱۴۱Nگر کنی تف سوی روی خود کنی * ور زنی بر آینه بر خود زنی
۲۱۴۲Nور ببینی روی زشت آن هم تویی * ور ببینی عیسی و مریم تویی
۲۱۴۳Nاو نه این است و نه آن او ساده است * نقش تو در پیش تو بنهاده است
۲۱۴۴Nچون رسید اینجا سخن لب در ببست * چون رسید اینجا قلم در هم شکست
۲۱۴۵Nلب ببند ار چه فصاحت دست داد * دم مزن و الله اعلم بالرشاد
۲۱۴۶Nبر کنار بامی ای مست مدام * پست بنشین یا فرود آ و السلام
۲۱۴۷Nهر زمانی که شدی تو کامران * آن دم خوش را کنار بام دان
۲۱۴۸Nبر زمان خوش هراسان باش تو * همچو گنجش خفیه کن نه فاش تو
۲۱۴۹Nتا نیاید بر ولا ناگه بلا * ترس ترسان رو در آن مکمن هلا
۲۱۵۰Nترس جان در وقت شادی از زوال * ز آن کنار بام غیب است ارتحال
۲۱۵۱Nگر نمی‌بینی کنار بام راز * روح می‌بیند که هستش اهتزاز
۲۱۵۲Nهر نکالی ناگهان کان آمده ست * بر کنار کنگره‌ی شادی بده ست
۲۱۵۳Nجز کنار بام خود نبود سقوط * اعتبار از قوم نوح و قوم لوط