vol.4

Qūniyah Nicholson both

block:4068

title of 4068
۱۸۰۲Nآن شنیدی داستان بایزید * که ز حال بو الحسن پیشین چه دید
۱۸۰۳Nروزی آن سلطان تقوی می‌گذشت * با مریدان جانب صحرا و دشت
۱۸۰۴Nبوی خوش آمد مر او را ناگهان * در سواد ری ز سوی خارقان
۱۸۰۵Nهم بدانجا ناله‌ی مشتاق کرد * بوی را از باد استنشاق کرد
۱۸۰۶Nبوی خوش را عاشقانه می‌کشید * جان او از باد باده می‌چشید
۱۸۰۷Nکوزه‌ای کاو از یخابه پر بود * چون عرق بر ظاهرش پیدا شود
۱۸۰۸Nآن ز سردی هوا آبی شده‌ست * از درون کوزه نم بیرون نجست
۱۸۰۹Nباد بوی آور مر او را آب گشت * آب هم او را شراب ناب گشت
۱۸۱۰Nچون در او آثار مستی شد پدید * یک مرید او را از آن دم بر رسید
۱۸۱۱Nپس بپرسیدش که این احوال خوش * که برون است از حجاب پنج و شش
۱۸۱۲Nگاه سرخ و گاه زرد و گه سپید * می‌شود رویت چه حال است و نوید
۱۸۱۳Nمی‌کشی بوی و به ظاهر نیست گل * بی‌شک از غیب است و از گلزار کل
۱۸۱۴Nای تو کام جان هر خودکامه‌ای * هر دم از غیبت پیام و نامه‌ای
۱۸۱۵Nهر دمی یعقوب‌وار از یوسفی * می‌رسد اندر مشام تو شفا
۱۸۱۶Nقطره‌ای بر ریز بر ما ز آن سبو * شمه‌ای ز آن گلستان با ما بگو
۱۸۱۷Nخو نداریم ای جمال مهتری * که لب ما خشک و تو تنها خوری
۱۸۱۸Nای فلک پیمای چست چست خیز * ز انچه خوردی جرعه‌ای بر ما بریز
۱۸۱۹Nمیر مجلس نیست در دوران دگر * جز تو ای شه در حریفان در نگر
۱۸۲۰Nکی توان نوشید این می زیر دست * می یقین مر مرد را رسواگر است
۱۸۲۱Nبوی را پوشیده و مکنون کند * چشم مست خویشتن را چون کند
۱۸۲۲Nخود نه آن بوی است این کاندر جهان * صد هزاران پرده‌اش دارد نهان
۱۸۲۳Nپر شد از تیزی او صحرا و دشت * دشت چه کز نه فلک هم بر گذشت
۱۸۲۴Nاین سر خم را به کهگل در مگیر * کاین برهنه نیست خود پوشش پذیر
۱۸۲۵Nلطف کن ای راز دان رازگو * آن چه بازت صید کردش باز گو
۱۸۲۶Nگفت بوی بو العجب آمد به من * همچنان که مر نبی را از یمن
۱۸۲۷Nکه محمد گفت بر دست صبا * از یمن می‌آیدم بوی خدا
۱۸۲۸Nبوی رامین می‌رسد از جان ویس * بوی یزدان می‌رسد هم از اویس
۱۸۲۹Nاز اویس و از قرن بوی عجب * مر نبی را مست کرد و پر طرب
۱۸۳۰Nچون اویس از خویش فانی گشته بود * آن زمینی آسمانی گشته بود
۱۸۳۱Nآن هلیله‌ی پروریده در شکر * چاشنی تلخیش نبود دگر
۱۸۳۲Nآن هلیله‌ی رسته از ما و منی * نقش دارد از هلیله طعم نی
۱۸۳۳Nاین سخن پایان ندارد باز گرد * تا چه گفت از وحی غیب آن شیر مرد