vol.4

Qūniyah Nicholson both

block:4030

title of 4030
۷۲۶Nملک بر هم زن تو ادهم‌وار زود * تا بیابی همچو او ملک خلود
۷۲۷Nخفته بود آن شه شبانه بر سریر * حارسان بر بام اندر دار و گیر
۷۲۸Nقصد شه از حارسان آن هم نبود * که کند ز آن دفع دزدان و رنود
۷۲۹Nاو همی‌دانست کان کاو عادل است * فارغ است از واقعه ایمن دل است
۷۳۰Nعدل باشد پاسبان کامها * نه به شب چوبک زنان بر بامها
۷۳۱Nلیک بد مقصودش از بانگ رباب * همچو مشتاقان خیال آن خطاب
۷۳۲Nناله‌ی سرنا و تهدید دهل * چیزکی ماند بدان ناقور کل
۷۳۳Nپس حکیمان گفته‌اند این لحنها * از دوار چرخ بگرفتیم ما
۷۳۴Nبانگ گردشهای چرخ است این که خلق * می‌سرایندش به طنبور و به حلق
۷۳۵Nمومنان گویند کاثار بهشت * نغز گردانید هر آواز زشت
۷۳۶Nما همه اجزای آدم بوده‌ایم * در بهشت آن لحنها بشنوده‌ایم
۷۳۷Nگر چه بر ما ریخت آب و گل شکی * یادمان آمد از آنها چیزکی
۷۳۸Nلیک چون آمیخت با خاک کرب * کی دهند این زیر و این بم آن طرب
۷۳۹Nآب چون آمیخت با بول و گمیز * گشت ز آمیزش مزاجش تلخ و تیز
۷۴۰Nچیزکی از آب هستش در جسد * بول گیرش آتشی را می‌کشد
۷۴۱Nگر نجس شد آب این طبعش بماند * کاتش غم را به طبع خود نشاند
۷۴۲Nپس غذای عاشقان آمد سماع * که در او باشد خیال اجتماع
۷۴۳Nقوتی گیرد خیالات ضمیر * بلکه صورت گردد از بانگ و صفیر
۷۴۴Nآتش عشق از نواها گشت تیز * آن چنان که آتش آن جوز ریز