block:4026
۶۵۳ | N | ای رسولان میفرستمتان رسول | * | رد من بهتر شما را از قبول |
۶۵۴ | N | پیش بلقیس آن چه دیدید از عجب | * | باز گویید از بیابان ذهب |
۶۵۵ | N | تا بداند که به زر طامع نهایم | * | ما زر از زر آفرین آوردهایم |
۶۵۶ | N | آن که گر خواهد همه خاک زمین | * | سر به سر زر گردد و در ثمین |
۶۵۷ | N | حق برای آن کند ای زر گزین | * | روز محشر این زمین را نقرهگین |
۶۵۸ | N | فارغیم از زر که ما بس پر فنیم | * | خاکیان را سر به سر زرین کنیم |
۶۵۹ | N | از شما کی کدیهی زر میکنیم | * | ما شما را کیمیاگر میکنیم |
۶۶۰ | N | ترک آن گیرید گر ملک سباست | * | که برون آب و گل بس ملکهاست |
۶۶۱ | N | تخته بند است آن که تختش خواندهای | * | صدر پنداری و بر در ماندهای |
۶۶۲ | N | پادشاهی نیستت بر ریش خود | * | پادشاهی چون کنی بر نیک و بد |
۶۶۳ | N | بیمراد تو شود ریشت سپید | * | شرم دار از ریش خود ای کژ امید |
۶۶۴ | N | مالک الملک است هر کش سر نهد | * | بیجهان خاک صد ملکش دهد |
۶۶۵ | N | لیک ذوق سجدهای پیش خدا | * | خوشتر آید از دو صد دولت ترا |
۶۶۶ | N | پس بنالی که نخواهم ملکها | * | ملک آن سجده مسلم کن مرا |
۶۶۷ | N | پادشاهان جهان از بد رگی | * | بو نبردند از شراب بندگی |
۶۶۸ | N | ور نه ادهموار سر گردان و دنگ | * | ملک را بر هم زدندی بیدرنگ |
۶۶۹ | N | لیک حق بهر ثبات این جهان | * | مهرشان بنهاد بر چشم و دهان |
۶۷۰ | N | تا شود شیرین بر ایشان تخت و تاج | * | که ستانیم از جهان داران خراج |
۶۷۱ | N | از خراج ار جمع آری زر چو ریگ | * | آخر آن از تو بماند مرده ریگ |
۶۷۲ | N | همره جانت نگردد ملک و زر | * | زر بده سرمه ستان بهر نظر |
۶۷۳ | N | تا ببینی کاین جهان چاهی است تنگ | * | یوسفانه آن رسن آری به چنگ |
۶۷۴ | N | تا بگوید چون ز چاه آیی به بام | * | جان که یا بشرای هذا لی غلام |
۶۷۵ | N | هست در چاه انعکاسات نظر | * | کمترین آن که نماید سنگ زر |
۶۷۶ | N | وقت بازی کودکان را ز اختلال | * | مینماید آن خزفها زر و مال |
۶۷۷ | N | عارفانش کیمیاگر گشتهاند | * | تا که شد کانها بر ایشان نژند |