vol.4

Qūniyah Nicholson both

block:4023

title of 4023
۵۹۸Nگفت عبد الله شیخ مغربی * شصت سال از شب ندیدم من شبی
۵۹۹Nمن ندیدم ظلمتی در شصت سال * نه به روز و نه به شب نه ز اعتلال
۶۰۰Nصوفیان گفتند صدق قال او * شب همی‌رفتیم در دنبال او
۶۰۱Nدر بیابانهای پر از خار و گو * او چو ماه بدر ما را پیش رو
۶۰۲Nروی پس ناکرده می‌گفتی به شب * هین گو آمد میل کن در سوی چپ
۶۰۳Nباز گفتی بعد یک دم سوی راست * میل کن زیرا که خاری پیش پاست
۶۰۴Nروز گشتی پاش را ما پای بوس * گشته و پایش چو پاهای عروس
۶۰۵Nنه ز خاک و نه ز گل بر وی اثر * نه از خراش خار و آسیب حجر
۶۰۶Nمغربی را مشرقی کرده خدای * کرده مغرب را چو مشرق نورزای
۶۰۷Nنور این شمس شموسی فارس است * روز خاص و عام را او حارس است
۶۰۸Nچون نباشد حارس آن نور مجید * که هزاران آفتاب آرد پدید
۶۰۹Nتو به نور او همی‌رو در امان * در میان اژدها و کژدمان
۶۱۰Nپیش پیشت می‌رود آن نور پاک * می‌کند هر ره زنی را چاک چاک
۶۱۱Nیوم لا یخزی النَّبیّ راست دان * نور یسعی بین ایدیهم بخوان
۶۱۲Nگر چه گردد در قیامت آن فزون * از خدا اینجا بخواهید آزمون
۶۱۳Nکاو ببخشد هم به میغ و هم به ماغ * نور جان و الله اعلم بالبلاغ