block:2029
۱۵۶۱ | Q | قصهٔ شاه و امیران و حسَد | * | بر غلامِ خاص و سلطانِ خِرَد |
۱۵۶۱ | N | قصهی شاه و امیران و حسد | * | بر غلام خاص و سلطان خرد |
۱۵۶۲ | Q | دُور ماند از جرِّ جرَّارِ کلام | * | باز باید گشت و کرد آن را تمام |
۱۵۶۲ | N | دور ماند از جر جرار کلام | * | باز باید گشت و کرد آن را تمام |
۱۵۶۳ | Q | باغبانِ مُلک با اقبال و بَخت | * | چون درختی را نداند از درخت |
۱۵۶۳ | N | باغبان ملک با اقبال و بخت | * | چون درختی را نداند از درخت |
۱۵۶۴ | Q | آن درختی را که تلخ و رَد بود | * | و آن درختی که یکش هفصد بود |
۱۵۶۴ | N | آن درختی را که تلخ و رد بود | * | و آن درختی که یکش هفصد بود |
۱۵۶۵ | Q | کَیْ برابر دارد اندر تربیَت | * | چون ببیندشان بچشمِ عاقبت |
۱۵۶۵ | N | کی برابر دارد اندر تربیت | * | چون ببیندشان به چشم عاقبت |
۱۵۶۶ | Q | کان درختان را نهایت چیست بَر | * | گرچه یکسانند این دَم در نظر |
۱۵۶۶ | N | کان درختان را نهایت چیست بر | * | گر چه یکسانند این دم در نظر |
۱۵۶۷ | Q | شیخ کو یَنْظُرْ بِنُورِ اللَّه شد | * | از نهایت وز نُخُست آگاه شد |
۱۵۶۷ | N | شیخ کاو ینظر بنور اللَّه شد | * | از نهایت وز نخست آگاه شد |
۱۵۶۸ | Q | چشمِ آخربین ببست از بهرِ حق | * | چشمِ آخربین گشاد اندر سبق |
۱۵۶۸ | N | چشم آخر بین ببست از بهر حق | * | چشم آخر بین گشاد اندر سبق |
۱۵۶۹ | Q | آن حسودان بَد درختان بودهاند | * | تلخگوهر شوربختان بودهاند |
۱۵۶۹ | N | آن حسودان بد درختان بودهاند | * | تلخ گوهر شور بختان بودهاند |
۱۵۷۰ | Q | از حسد جوشان و کف میریختند | * | در نهانی مکر میانگیختند |
۱۵۷۰ | N | از حسد جوشان و کف میریختند | * | در نهانی مکر میانگیختند |
۱۵۷۱ | Q | تا غلامِ خاص را گردن زنند | * | بیخِ او را از زمانه بر کَنند |
۱۵۷۱ | N | تا غلام خاص را گردن زنند | * | بیخ او را از زمانه بر کنند |
۱۵۷۲ | Q | چون شود فانی چو جانش شاه بود | * | بیخِ او در عِصمتِ اللَّه بود |
۱۵۷۲ | N | چون شود فانی چو جانش شاه بود | * | بیخ او در عصمت اللَّه بود |
۱۵۷۳ | Q | شاه از آن اسرار واقف آمده | * | همچو بُوبَکْرِ رَبابی تن زده |
۱۵۷۳ | N | شاه از آن اسرار واقف آمده | * | همچو بو بکر ربابی تن زده |
۱۵۷۴ | Q | در تماشای دلِ بدگوهران | * | میزدی خُنْبکَ بر آن کوزهگران |
۱۵۷۴ | N | در تماشای دل بد گوهران | * | میزدی خنبک بر آن کوزهگران |
۱۵۷۵ | Q | مکر میسازند قومی حیلهمند | * | تا که شَه را در فقاعی در کُنند |
۱۵۷۵ | N | مکر میسازند قومی حیلهمند | * | تا که شه را در فقاعی در کنند |
۱۵۷۶ | Q | پادشاهی بس عظیمی بیکران | * | در فقاعی کَی بگنجد ای خران |
۱۵۷۶ | N | پادشاهی بس عظیمی بیکران | * | در فقاعی کی بگنجد ای خران |
۱۵۷۷ | Q | از برای شاه دامی دوختند | * | آخر این تدبیر ازو آموختند |
۱۵۷۷ | N | از برای شاه دامی دوختند | * | آخر این تدبیر از او آموختند |
۱۵۷۸ | Q | نحس شاگردی که با استادِ خویش | * | همسَری آغازد و آید بپیش |
۱۵۷۸ | N | نحس شاگردی که با استاد خویش | * | همسری آغازد و آید به پیش |
۱۵۷۹ | Q | با کدام استاد استادِ جهان | * | پیشِ او یکسان و هویدا و نهان |
۱۵۷۹ | N | با کدام استاد استاد جهان | * | پیش او یکسان و هویدا و نهان |
۱۵۸۰ | Q | چشمِ او یَنْظُرْ بِنُورِ اللَّه شده | * | پردههای جَهل را خارق بُده |
۱۵۸۰ | N | چشم او ینظر بنور اللَّه شده | * | پردههای جهل را خارق بده |
۱۵۸۱ | Q | از دلِ سوراخ چون کهنه گِلیم | * | پردهای بندد بپیشِ آن حکیم |
۱۵۸۱ | N | از دل سوراخ چون کهنه گلیم | * | پردهای بندد به پیش آن حکیم |
۱۵۸۲ | Q | پرده میخندد برو با صد دهان | * | هر دهانی گشته اِشْکافی بر آن |
۱۵۸۲ | N | پرده میخندد بر او با صد دهان | * | هر دهانی گشته اشکافی بر آن |
۱۵۸۳ | Q | گوید آن استاد مر شاگرد را | * | ای کم از سگ نیستت با من وفا |
۱۵۸۳ | N | گوید آن استاد مر شاگرد را | * | ای کم از سگ نیستت با من وفا |
۱۵۸۴ | Q | خود مرا اُستا مگیر آهن گُسِل | * | همچو خود شاگرد گیر و کُوْردِل |
۱۵۸۴ | N | خود مرا استا مگیر آهن گسل | * | همچو خود شاگرد گیر و کوردل |
۱۵۸۵ | Q | نه از مَنَت یاریست در جان و روان | * | بیمَنَت آبی نمیگردد روان |
۱۵۸۵ | N | نه از منت یاری است در جان و روان | * | بیمنت آبی نمیگردد روان |
۱۵۸۶ | Q | پس دلِ من کارگاهِ بختِ تُست | * | چه شْکنی این کارگاه ای نادُرُست |
۱۵۸۶ | N | پس دل من کارگاه بخت تست | * | چه شکنی این کارگاه ای نادرست |
۱۵۸۷ | Q | گوییاش پنهان زنم آتشزنه | * | نه بقَلب از قَلب باشد روزنه |
۱۵۸۷ | N | گوییاش پنهان زنم آتش زنه | * | نه به قلب از قلب باشد روزنه |
۱۵۸۸ | Q | آخر از روزن ببیند فکرِ تو | * | دل گواهی دهد زین ذکرِ تو |
۱۵۸۸ | N | آخر از روزن ببیند فکر تو | * | دل گواهی میدهد زین ذکر تو |
۱۵۸۹ | Q | گیر در رُویَت نمالد از کرم | * | هر چه گویی خندد و گوید نَعَم |
۱۵۸۹ | N | گیر در رویت نمالد از کرم | * | هر چه گویی خندد و گوید نعم |
۱۵۹۰ | Q | او نمیخندد ز ذوقِ مالشت | * | او همیخندد بر آن اِسْگالشت |
۱۵۹۰ | N | او نمیخندد ز ذوق مالشت | * | او همیخندد بر آن اسگالشت |
۱۵۹۱ | Q | پس خِداعی را خِداعی شد جَزا | * | کاسه زن کوزه بخور اینک سزا |
۱۵۹۱ | N | پس خداعی را خداعی شد جزا | * | کاسه زن کوزه بخور اینک سزا |
۱۵۹۲ | Q | گر بُدی با تو و را خندهٔ رضا | * | صد هزاران گُل شکفتی مر ترا |
۱۵۹۲ | N | گر بدی با تو و را خندهی رضا | * | صد هزاران گل شکفتی مر ترا |
۱۵۹۳ | Q | چون دلِ او در رضا آرد عَمل | * | آفتابی دان که آید در حَمَل |
۱۵۹۳ | N | چون دل او در رضا آرد عمل | * | آفتابی دان که آید در حمل |
۱۵۹۴ | Q | زو بخندد هم نهار و هم بهار | * | در هم آمیزد شکوفه و سبزهزار |
۱۵۹۴ | N | زو بخندد هم نهار و هم بهار | * | در هم آمیزد شکوفه و سبزهزار |
۱۵۹۵ | Q | صد هزاران بلبل و قُمْری نوا | * | افکنند اندر جهانِ بینوا |
۱۵۹۵ | N | صد هزاران بلبل و قمری نوا | * | افکنند اندر جهان بینوا |
۱۵۹۶ | Q | چونک برگِ روحِ خود زرد و سیاه | * | میببینی چون ندانی خشمِ شاه |
۱۵۹۶ | N | چون که برگ روح خود زرد و سیاه | * | میببینی چون ندانی خشم شاه |
۱۵۹۷ | Q | آفتابِ شاه در بُرْجِ عتاب | * | میکند رُوها سِیَه همچون کباب |
۱۵۹۷ | N | آفتاب شاه در برج عتاب | * | میکند روها سیه همچون کباب |
۱۵۹۸ | Q | آن عُطارد را وَرَقها جان ماست | * | آن سپیدی و آن سیه میزانِ ماست |
۱۵۹۸ | N | آن عطارد را ورقها جان ماست | * | آن سپیدی و آن سیه میزان ماست |
۱۵۹۹ | Q | باز منشوری نویسد سرخ و سبز | * | تا رهند ارواح از سودا و عجز |
۱۵۹۹ | N | باز منشوری نویسد سرخ و سبز | * | تا رهند ارواح از سودا و عجز |
۱۶۰۰ | Q | سرخ و سبز افتاد نَسْخِ نوبهار | * | چون خطِ قَوْس و قُزَح در اعتبار |
۱۶۰۰ | N | سرخ و سبز افتاد نسخ نو بهار | * | چون خط قوس و قزح در اعتبار |