vol.2

Qūniyah Nicholson both

block:2029

تتمّهٔ حسد آن حشم بر آن غلام خاص
۱۵۶۱Qقصهٔ شاه و امیران و حسَد * بر غلامِ خاص و سلطانِ خِرَد
۱۵۶۱Nقصه‌ی شاه و امیران و حسد * بر غلام خاص و سلطان خرد
۱۵۶۲Qدُور ماند از جرِّ جرَّارِ کلام * باز باید گشت و کرد آن را تمام
۱۵۶۲Nدور ماند از جر جرار کلام * باز باید گشت و کرد آن را تمام
۱۵۶۳Qباغبانِ مُلک با اقبال و بَخت * چون درختی را نداند از درخت
۱۵۶۳Nباغبان ملک با اقبال و بخت * چون درختی را نداند از درخت
۱۵۶۴Qآن درختی را که تلخ و رَد بود * و آن درختی که یکش هفصد بود
۱۵۶۴Nآن درختی را که تلخ و رد بود * و آن درختی که یکش هفصد بود
۱۵۶۵Qکَیْ برابر دارد اندر تربیَت * چون ببیندشان بچشمِ عاقبت
۱۵۶۵Nکی برابر دارد اندر تربیت * چون ببیندشان به چشم عاقبت
۱۵۶۶Qکان درختان را نهایت چیست بَر * گرچه یکسانند این دَم در نظر
۱۵۶۶Nکان درختان را نهایت چیست بر * گر چه یکسانند این دم در نظر
۱۵۶۷Qشیخ کو یَنْظُرْ بِنُورِ اللَّه شد * از نهایت وز نُخُست آگاه شد
۱۵۶۷Nشیخ کاو ینظر بنور اللَّه شد * از نهایت وز نخست آگاه شد
۱۵۶۸Qچشمِ آخربین ببست از بهرِ حق * چشمِ آخربین گشاد اندر سبق
۱۵۶۸Nچشم آخر بین ببست از بهر حق * چشم آخر بین گشاد اندر سبق
۱۵۶۹Qآن حسودان بَد درختان بوده‌اند * تلخ‌گوهر شوربختان بوده‌اند
۱۵۶۹Nآن حسودان بد درختان بوده‌اند * تلخ گوهر شور بختان بوده‌اند
۱۵۷۰Qاز حسد جوشان و کف می‌ریختند * در نهانی مکر می‌انگیختند
۱۵۷۰Nاز حسد جوشان و کف می‌ریختند * در نهانی مکر می‌انگیختند
۱۵۷۱Qتا غلامِ خاص را گردن زنند * بیخِ او را از زمانه بر کَنند
۱۵۷۱Nتا غلام خاص را گردن زنند * بیخ او را از زمانه بر کنند
۱۵۷۲Qچون شود فانی چو جانش شاه بود * بیخِ او در عِصمتِ اللَّه بود
۱۵۷۲Nچون شود فانی چو جانش شاه بود * بیخ او در عصمت اللَّه بود
۱۵۷۳Qشاه از آن اسرار واقف آمده * همچو بُوبَکْرِ رَبابی تن زده
۱۵۷۳Nشاه از آن اسرار واقف آمده * همچو بو بکر ربابی تن زده
۱۵۷۴Qدر تماشای دلِ بدگوهران * می‌زدی خُنْبکَ بر آن کوزه‌گران
۱۵۷۴Nدر تماشای دل بد گوهران * می‌زدی خنبک بر آن کوزه‌گران
۱۵۷۵Qمکر می‌سازند قومی حیله‌مند * تا که شَه را در فقاعی در کُنند
۱۵۷۵Nمکر می‌سازند قومی حیله‌مند * تا که شه را در فقاعی در کنند
۱۵۷۶Qپادشاهی بس عظیمی بی‌کران * در فقاعی کَی بگنجد ای خران
۱۵۷۶Nپادشاهی بس عظیمی بی‌کران * در فقاعی کی بگنجد ای خران
۱۵۷۷Qاز برای شاه دامی دوختند * آخر این تدبیر ازو آموختند
۱۵۷۷Nاز برای شاه دامی دوختند * آخر این تدبیر از او آموختند
۱۵۷۸Qنحس شاگردی که با استادِ خویش * همسَری آغازد و آید بپیش
۱۵۷۸Nنحس شاگردی که با استاد خویش * همسری آغازد و آید به پیش
۱۵۷۹Qبا کدام استاد استادِ جهان * پیشِ او یکسان و هویدا و نهان
۱۵۷۹Nبا کدام استاد استاد جهان * پیش او یکسان و هویدا و نهان
۱۵۸۰Qچشمِ او یَنْظُرْ بِنُورِ اللَّه شده * پرده‌های جَهل را خارق بُده
۱۵۸۰Nچشم او ینظر بنور اللَّه شده * پرده‌های جهل را خارق بده
۱۵۸۱Qاز دلِ سوراخ چون کهنه گِلیم * پرده‌ای بندد بپیشِ آن حکیم
۱۵۸۱Nاز دل سوراخ چون کهنه گلیم * پرده‌ای بندد به پیش آن حکیم
۱۵۸۲Qپرده می‌خندد برو با صد دهان * هر دهانی گشته اِشْکافی بر آن
۱۵۸۲Nپرده می‌خندد بر او با صد دهان * هر دهانی گشته اشکافی بر آن
۱۵۸۳Qگوید آن استاد مر شاگرد را * ای کم از سگ نیستت با من وفا
۱۵۸۳Nگوید آن استاد مر شاگرد را * ای کم از سگ نیستت با من وفا
۱۵۸۴Qخود مرا اُستا مگیر آهن گُسِل * همچو خود شاگرد گیر و کُوْردِل
۱۵۸۴Nخود مرا استا مگیر آهن گسل * همچو خود شاگرد گیر و کوردل
۱۵۸۵Qنه از مَنَت یاریست در جان و روان * بی‌مَنَت آبی نمی‌گردد روان
۱۵۸۵Nنه از منت یاری است در جان و روان * بی‌منت آبی نمی‌گردد روان
۱۵۸۶Qپس دلِ من کارگاهِ بختِ تُست * چه شْکنی این کارگاه ای نادُرُست
۱۵۸۶Nپس دل من کارگاه بخت تست * چه شکنی این کارگاه ای نادرست
۱۵۸۷Qگویی‌اش پنهان زنم آتش‌زنه * نه بقَلب از قَلب باشد روزنه
۱۵۸۷Nگویی‌اش پنهان زنم آتش زنه * نه به قلب از قلب باشد روزنه
۱۵۸۸Qآخر از روزن ببیند فکرِ تو * دل گواهی دهد زین ذکرِ تو
۱۵۸۸Nآخر از روزن ببیند فکر تو * دل گواهی می‌دهد زین ذکر تو
۱۵۸۹Qگیر در رُویَت نمالد از کرم * هر چه گویی خندد و گوید نَعَم
۱۵۸۹Nگیر در رویت نمالد از کرم * هر چه گویی خندد و گوید نعم
۱۵۹۰Qاو نمی‌خندد ز ذوقِ مالشت * او همی‌خندد بر آن اِسْگالشت
۱۵۹۰Nاو نمی‌خندد ز ذوق مالشت * او همی‌خندد بر آن اسگالشت
۱۵۹۱Qپس خِداعی را خِداعی شد جَزا * کاسه زن کوزه بخور اینک سزا
۱۵۹۱Nپس خداعی را خداعی شد جزا * کاسه زن کوزه بخور اینک سزا
۱۵۹۲Qگر بُدی با تو و را خندهٔ رضا * صد هزاران گُل شکفتی مر ترا
۱۵۹۲Nگر بدی با تو و را خنده‌ی رضا * صد هزاران گل شکفتی مر ترا
۱۵۹۳Qچون دلِ او در رضا آرد عَمل * آفتابی دان که آید در حَمَل
۱۵۹۳Nچون دل او در رضا آرد عمل * آفتابی دان که آید در حمل
۱۵۹۴Qزو بخندد هم نهار و هم بهار * در هم آمیزد شکوفه و سبزه‌زار
۱۵۹۴Nزو بخندد هم نهار و هم بهار * در هم آمیزد شکوفه و سبزه‌زار
۱۵۹۵Qصد هزاران بلبل و قُمْری نوا * افکنند اندر جهانِ بی‌نوا
۱۵۹۵Nصد هزاران بلبل و قمری نوا * افکنند اندر جهان بی‌نوا
۱۵۹۶Qچونک برگِ روحِ خود زرد و سیاه * می‌ببینی چون ندانی خشمِ شاه
۱۵۹۶Nچون که برگ روح خود زرد و سیاه * می‌ببینی چون ندانی خشم شاه
۱۵۹۷Qآفتابِ شاه در بُرْجِ عتاب * می‌کند رُوها سِیَه همچون کباب
۱۵۹۷Nآفتاب شاه در برج عتاب * می‌کند روها سیه همچون کباب
۱۵۹۸Qآن عُطارد را وَرَقها جان ماست * آن سپیدی و آن سیه میزانِ ماست
۱۵۹۸Nآن عطارد را ورقها جان ماست * آن سپیدی و آن سیه میزان ماست
۱۵۹۹Qباز منشوری نویسد سرخ و سبز * تا رهند ارواح از سودا و عجز
۱۵۹۹Nباز منشوری نویسد سرخ و سبز * تا رهند ارواح از سودا و عجز
۱۶۰۰Qسرخ و سبز افتاد نَسْخِ نو‌بهار * چون خطِ قَوْس و قُزَح در اعتبار
۱۶۰۰Nسرخ و سبز افتاد نسخ نو بهار * چون خط قوس و قزح در اعتبار