vol.1

Qūniyah Nicholson both

block:1156

متّهم کردن غلامان و خواجه تاشان مر لقمان را کی آن میوه‌های تَرْوَنْده که می آوردیم او خورده است
۳۵۸۴Qبود لقمان پیشِ خواجهٔ خویشتن * در میانِ بندگانش خوارْتن
۳۵۸۴Nبود لقمان پیش خواجه‌ی خویشتن * در میان بندگانش خوار تن
۳۵۸۵Qمی‌فرستاد او غلامان را بباغ * تا که میوه آیدش بهرِ فَراغ
۳۵۸۵Nمی‌فرستاد او غلامان را به باغ * تا که میوه آیدش بهر فراغ
۳۵۸۶Qبود لقمان در غلامان چون طُفَیل * پُر معانی تیره‌صورت همچو لیل
۳۵۸۶Nبود لقمان در غلامان چون طفیل * پر معانی تیره صورت همچو لیل
۳۵۸۷Qآن غلامان میوه‌های جمع را * خوش بخوردند از نهیبِ طمع را
۳۵۸۷Nآن غلامان میوه‌های جمع را * خوش بخوردند از نهیب طمع را
۳۵۸۸Qخواجه را گفتند لقمان خورد آن * خواجه بر لقمان تُرُش گشت و گران
۳۵۸۸Nخواجه را گفتند لقمان خورد آن * خواجه بر لقمان ترش گشت و گران
۳۵۸۹Qچون تفحُّص کرد لقمان از سبب * در عتابِ خواجه‌اش بگشاد لب
۳۵۸۹Nچون تفحص کرد لقمان از سبب * در عتاب خواجه‌اش بگشاد لب
۳۵۹۰Qگفت لقمان سیّدا پیشِ خدا * بندهٔ خاین نباشد مرتضَی
۳۵۹۰Nگفت لقمان سیدا پیش خدا * بنده‌ی خاین نباشد مرتضا
۳۵۹۱Qامتحان کن جمله‌مان را ای کریم * سیرمان در ده تو از آبِ حمیم
۳۵۹۱Nامتحان کن جمله‌مان را ای کریم * سیرمان در ده تو از آب حمیم
۳۵۹۲Qبعد از آن ما را بصحرایی کَلان * تو سواره ما پیاده می‌دوان
۳۵۹۲Nبعد از آن ما را به صحرایی کلان * تو سواره ما پیاده می‌دوان
۳۵۹۳Qآنگهان بنگر تو بَد کِردار را * صنعهای کاشف الاسرار را
۳۵۹۳Nآن گهان بنگر تو بد کردار را * صنعهای کاشف الاسرار را
۳۵۹۴Qگشت ساقی خواجه از آبِ حمیم * مر غلامان را و خوردند آن ز بیم
۳۵۹۴Nگشت ساقی خواجه از آب حمیم * مر غلامان را و خوردند آن ز بیم
۳۵۹۵Qبعد از آن می‌راندشان در دشتها * می‌دَویدند آن نفر تحت و عُلا
۳۵۹۵Nبعد از آن می‌راندشان در دشتها * می‌دویدندی میان کشتها
۳۵۹۶Qقَی در افتادند ایشان از عَنا * آب می‌آورد ز یشان میوه‌ها
۳۵۹۶Nقی در افتادند ایشان از عنا * آب می‌آورد ز یشان میوه‌ها
۳۵۹۷Qچون که لقمان را در آمد قی ز ناف * می‌برآمد از درونش آبِ صاف
۳۵۹۷Nچون که لقمان را در آمد قی ز ناف * می‌برآمد از درونش آب صاف
۳۵۹۸Qحکمتِ لقمان چو داند این نمود * پس چه باشد حکمتِ رَبَّ الوجود
۳۵۹۸Nحکمت لقمان چو داند این نمود * پس چه باشد حکمت رب الوجود
۳۵۹۹Qیَوْمَ تُبْلَی والسَّرائِرْ کُلُّها * بانَ مِنْکُم کامِن لا یُشْتَهَی
۳۵۹۹Nیَوْمَ تُبْلَی، السَّرائِرُ کلها * بان منکم کامنٌ لا یشتهی
۳۶۰۰Qچون‌ سُقُوا مَآءً حَمِیماً قُطِّعَت * جملة الأَستار ممَّا أُفضِعَت
۳۶۰۰Nچون‌ سُقُوا ماءً حَمِیماً قطعت * جملة الأستار مما أفظعت
۳۶۰۱Qنار از آن آمد عذابِ کافران * که حَجر را نار باشد امتحان
۳۶۰۱Nنار از آن آمد عذاب کافران * که حجر را نار باشد امتحان
۳۶۰۲Qآن دلِ چون سنگ را ما چند چند * نرم گفتیم و نمی‌پذرفت پند
۳۶۰۲Nآن دل چون سنگ را ما چند چند * نرم گفتیم و نمی‌پذرفت پند
۳۶۰۳Qریشِ بَد را داروی بَد یافت رگ * مر سرِ خر را سزد دندانِ سگ
۳۶۰۳Nریش بد را داروی بد یافت رگ * مر سر خر را سزد دندان سگ
۳۶۰۴Qالخَبِیثَاتْ الخَبِیثِین حکمتست * زِشت را هم زِشت جُفت و بابتَست
۳۶۰۴Nالخبیثات الخبیثین حکمت است * زشت را هم زشت جفت و بابت است
۳۶۰۵Qپس تو هر جفتی که می‌خواهی برَو * محو و هم شکل و صفاتِ او بشَو
۳۶۰۵Nپس تو هر جفتی که می‌خواهی برو * محو و هم شکل و صفات او بشو
۳۶۰۶Qنور خواهی مُستَعِدِّ نور شو * دُور خواهی خویش بین و دُور شو
۳۶۰۶Nنور خواهی مستعد نور شو * دور خواهی خویش بین و دور شو
۳۶۰۷Qور رهی خواهی ازین سجنِ خَرِب * سر مکَش از دوست‌ وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ
۳۶۰۷Nور رهی خواهی ازین سجن خرب * سر مکش از دوست‌ وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ