block:1154
۳۴۶۷ | Q | چینیان گفتند ما نقّاشتر | * | رومیان گفتند ما را کرّ و فَر |
۳۴۶۷ | N | چینیان گفتند ما نقاشتر | * | رومیان گفتند ما را کر و فر |
۳۴۶۸ | Q | گفت سلطان امتحان خواهم درین | * | کز شماها کیست در دعوی گزین |
۳۴۶۸ | N | گفت سلطان امتحان خواهم در این | * | کز شماها کیست در دعوی گزین |
۳۴۶۹ | Q | اهل چین و روم چون حاضر شدند | * | رومیان در علم واقفتر بدند |
۳۴۶۹ | N | اهل چین و روم چون حاضر شدند | * | رومیان از بحث در مکث آمدند |
۳۴۷۰ | Q | چینیان گفتند یک خانه بما | * | خاص بسپارید و یک آنِ شما |
۳۴۷۰ | N | چینیان گفتند یک خانه به ما | * | خاص بسپارید و یک آن شما |
۳۴۷۱ | Q | بود دو خانه مقابل دَر بدَر | * | زآن یکی چینی ستد رومی دگر |
۳۴۷۱ | N | بود دو خانه مقابل دربدر | * | ز آن یکی چینی ستد رومی دگر |
۳۴۷۲ | Q | چینیان صد رنگ از شه خواستند | * | پس خزینه باز کرد آن ارجمند |
۳۴۷۲ | N | چینیان صد رنگ از شه خواستند | * | پس خزینه باز کرد آن ارجمند |
۳۴۷۳ | Q | هر صباحی از خزینه رنگها | * | چینیان را راتبه بود از عطا |
۳۴۷۳ | N | هر صباحی از خزینه رنگها | * | چینیان را راتبه بود از عطا |
۳۴۷۴ | Q | رومیان گفتند نی نقش و نه رنگ | * | در خور آید کار را جز دفعِ زنگ |
۳۴۷۴ | N | رومیان گفتند نی نقش و نه رنگ | * | در خور آید کار را جز دفع زنگ |
۳۴۷۵ | Q | در فرو بستند و صیقل میزدند | * | همچو گردون ساده و صافی شدند |
۳۴۷۵ | N | در فرو بستند و صیقل میزدند | * | همچو گردون ساده و صافی شدند |
۳۴۷۶ | Q | از دو صد رنگی به بیرنگی رهیست | * | رنگ چون ابرست و بیرنگی مهیست |
۳۴۷۶ | N | از دو صد رنگی به بیرنگی رهی است | * | رنگ چون ابر است و بیرنگی مهی است |
۳۴۷۷ | Q | هرچ اندر ابر ضَو بینی و تاب | * | آن ز اَختر دان و ماه و آفتاب |
۳۴۷۷ | N | هر چه اندر ابر ضو بینی و تاب | * | آن ز اختر دان و ماه و آفتاب |
۳۴۷۸ | Q | چینیان چون از عمل فارغ شدند | * | از پیِ شادی دُُهُلها میزدند |
۳۴۷۸ | N | چینیان چون از عمل فارغ شدند | * | از پی شادی دهلها میزدند |
۳۴۷۹ | Q | شه در آمد دید آنجا نقشها | * | میربود آن عقل را و فهم را |
۳۴۷۹ | N | شه در آمد دید آن جا نقشها | * | میربود آن عقل را و فهم را |
۳۴۸۰ | Q | بعد از آن آمد بسوی رومیان | * | پرده را بالا کشیدند از میان |
۳۴۸۰ | N | بعد از آن آمد به سوی رومیان | * | پرده را بالا کشیدند از میان |
۳۴۸۱ | Q | عکسِ آن تصویر و آن کردارها | * | زد برین صافی شده دیوارها |
۳۴۸۱ | N | عکس آن تصویر و آن کردارها | * | زد بر این صافی شده دیوارها |
۳۴۸۲ | Q | هرچه آنجا دید اینجا به نمود | * | دیده را از دیدهخانه میربود |
۳۴۸۲ | N | هر چه آن جا دید اینجا به نمود | * | دیده را از دیده خانه میربود |
۳۴۸۳ | Q | رومیان آن صوفیانند ای پدر | * | بی ز تکرار و کتاب و بیهنر |
۳۴۸۳ | N | رومیان آن صوفیانند ای پدر | * | بیز تکرار و کتاب و بیهنر |
۳۴۸۴ | Q | لیک صیقل کردهاند آن سینها | * | پاک از آز و حرص و بُخل و کینها |
۳۴۸۴ | N | لیک صیقل کردهاند آن سینهها | * | پاک از آز و حرص و بخل و کینهها |
۳۴۸۵ | Q | آن صفای آینه وصفِ دلست | * | صورت بیمُنتها را قابلست |
۳۴۸۵ | N | آن صفای آینه وصف دل است | * | کاو نقوش بیعدد را قابل است |
۳۴۸۶ | Q | صورتِ بیصورتِ بیحدِّ غَیْب | * | ز آینهٔ دل تافت بر موسی ز جَیْب |
۳۴۸۶ | N | صورت بیصورت بیحد غیب | * | ز آینهی دل تافت بر موسی ز جیب* |
۳۴۸۷ | Q | گرچه آن صورت نگنجد در فلک | * | نه بعرش و فرش و دریا و سَمَک |
۳۴۸۷ | N | گر چه آن صورت نگنجد در فلک | * | نه به عرش و فرش و دریا و سمک |
۳۴۸۸ | Q | زآنک محدودست و معدودست آن | * | آینهٔ دل را نباشد حَد بدان |
۳۴۸۸ | N | ز آن که محدود است و معدود است آن | * | آینهی دل را نباشد حد بدان |
۳۴۸۹ | Q | عقل اینجا ساکت آمد یا مُضِل | * | زآنک دل با اوست یا خود اوست دل |
۳۴۸۹ | N | عقل اینجا ساکت آمد یا مضل | * | زآنکه دل با اوست یا خود اوست دل |
۳۴۹۰ | Q | عکسِ هر نقشی نتابد تا ابَد | * | جز ز دل هم با عدد هم بیعدد |
۳۴۹۰ | N | عکس هر نقشی نتابد تا ابد | * | جز ز دل هم با عدد هم بیعدد |
۳۴۹۱ | Q | تا ابد هر نقشِ نَو کاید بَرُو | * | مینماید بیحجابی اندَرُو |
۳۴۹۱ | N | تا ابد هر نقش نو کاید بر او | * | مینماید بیحجابی اندر او |
۳۴۹۲ | Q | اهلِ صیقل رَستهاند از بوی و رنگ | * | هر دمی بینند خوبی بیدرنگ |
۳۴۹۲ | N | اهل صیقل رستهاند از بوی و رنگ | * | هر دمی بینند خوبی بیدرنگ |
۳۴۹۳ | Q | نقش و قِشرِ علم را بگذاشتند | * | رایتِ عَیْن الْیَقین افراشتند |
۳۴۹۳ | N | نقش و قشر علم را بگذاشتند | * | رایت عین الیقین افراشتند |
۳۴۹۴ | Q | رفت فکر و روشنایی یافتند | * | نَحْر و بَحْرِ آشنایی یافتند |
۳۴۹۴ | N | رفت فکر و روشنایی یافتند | * | نحر و بحر آشنایی یافتند |
۳۴۹۵ | Q | مرگ کین جمله ازو در وَحشتاند | * | میکنند این قوم بر وَی ریشخند |
۳۴۹۵ | N | مرگ کاین جمله از او در وحشتاند | * | میکنند این قوم بر وی ریشخند |
۳۴۹۶ | Q | کس نیابد بر دلِ ایشان ظفر | * | بر صَدَف آید ضرَر نه بر گُهَر |
۳۴۹۶ | N | کس نیابد بر دل ایشان ظفر | * | بر صدف آید ضرر نی بر گهر |
۳۴۹۷ | Q | گرچه نَحْو و فِقْه را بگْذاشتند | * | لیک مَحْو و فقر را برداشتند |
۳۴۹۷ | N | گر چه نحو و فقه را بگذاشتند | * | لیک محو و فقر را برداشتند |
۳۴۹۸ | Q | تا نقوشِ هشت جنّت تافتَست | * | لوحِ دلشان را پذیرا یافتَست |
۳۴۹۸ | N | تا نقوش هشت جنت تافته ست | * | لوح دلشان را پذیرا یافته ست |
۳۴۹۹ | Q | برترند از عرش و کُرسی و خَلا | * | ساکنانِ مَقعدِ صدقِ خدا |
۳۴۹۹ | N | برترند از عرش و کرسی و خلا | * | ساکنان مقعد صدق خدا |