vol.1

Qūniyah Nicholson both

block:1121

در معنی آن که مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ
۲۵۷۰Qاهلِ نار و خُلد را بین هم دُکان * اهلِ نار و خُلد را بین هم دُکان
۲۵۷۰Nاهل نار و خلد را بین هم دکان * در میانشان‌ بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ
۲۵۷۱Qاهلِ نار و اهلِ نور آمیخته * در میانشان کوهِ قاف انگیخته
۲۵۷۱Nاهل نار و اهل نور آمیخته * در میانشان کوه قاف انگیخته
۲۵۷۲Qهمچو در کان خاک و زر کرد اختلاط * در میانشان صد بیابان و رباط
۲۵۷۲Nهمچو در کان خاک و زر کرد اختلاط * در میانشان صد بیابان و رباط
۲۵۷۳Qهمچنانک عِقد دَر دُرّ و شَبَه * مُختلط چون میهمانِ یک شَبَه
۲۵۷۳Nهمچنان که عقد در در و شبه * مختلط چون میهمان یک شبه
۲۵۷۴Qبحر را نیمیش شیرین چون شکَر * طعم شیرین رنگ روشن چون قَمَر
۲۵۷۴Nبحر را نیمیش شیرین چون شکر * طعم شیرین رنگ روشن چون قمر
۲۵۷۵Qنیمِ دیگر تلخ همچون زهرِ مار * طعم تلخ و رنگ مُظْلِم همچو قار
۲۵۷۵Nنیم دیگر تلخ همچون زهر مار * طعم تلخ و رنگ مظلم فیروار
۲۵۷۶Qهر دُو بر هم می‌زنند از تحت و اوج * بر مثالِ آبِ دریا موج موج
۲۵۷۶Nهر دو بر هم می‌زنند از تحت و اوج * بر مثال آب دریا موج موج
۲۵۷۷Qصورتِ بر هم زدن از جسمِ تنگ * اختلاطِ جانها در صلح و جنگ
۲۵۷۷Nصورت بر هم زدن از جسم تنگ * اختلاط جانها در صلح و جنگ
۲۵۷۸Qموجهای صلح برهَم می‌زند * کینه‌ها از سینه‌ها بر می‌کَند
۲۵۷۸Nموجهای صلح بر هم می‌زند * کینه‌ها از سینه‌ها بر می‌کند
۲۵۷۹Qموجهای جنگ بر شکلِ دگر * مِهرها را می‌کُند زیر و زبَر
۲۵۷۹Nموجهای جنگ بر شکل دگر * مهرها را می‌کند زیر و زبر
۲۵۸۰Qمِهر تلخان را بشیرین می‌کَشَد * زانک اصلِ مهرها باشد رَشَد
۲۵۸۰Nمهر تلخان را به شیرین می‌کشد * ز آن که اصل مهرها باشد رشد
۲۵۸۱Qقهر شیرین را به تلخی می‌بَرَد * تلخ با شیرین کجا اندر خَورَد
۲۵۸۱Nقهر شیرین را به تلخی می‌برد * تلخ با شیرین کجا اندر خورد
۲۵۸۲Qتلخ و شیرین زین نظر ناید پدید * از دریچهٔ عاقبت دانند دید
۲۵۸۲Nتلخ و شیرین زین نظر ناید پدید * از دریچه‌ی عاقبت دانند دید
۲۵۸۳Qچشمِ آخِربین تواند دید راست * چشمِ آخُربین غُرورست و خَطاست
۲۵۸۳Nچشم آخر بین تواند دید راست * چشم آخر بین غرور است و خطاست
۲۵۸۴Qای بسا شیرین که چون شکَّر بود * لیک زهر اندر شکر مُضمَر بود
۲۵۸۴Nای بسا شیرین که چون شکر بود * لیک زهر اندر شکر مضمر بود
۲۵۸۵Qآنک زیرک‌تر ببُو بشْناسدش * و آن دگر چون بر لب و دندان زدش
۲۵۸۵Nآن که زیرک‌تر به بو بشناسدش * و آن دگر چون بر لب و دندان زدش
۲۵۸۶Qپس لبش رَدّش کند پیش از گُلو * گر چه نَعْره می‌زند شیطان کُلُوا
۲۵۸۶Nپس لبش ردش کند پیش از گلو * گر چه نعره می‌زند شیطان کلوا
۲۵۸۷Qوآن دگر را در گلو پیدا کند * وآن دگر را در بَدَن رُسوا کند
۲۵۸۷Nو آن دگر را در گلو پیدا کند * و آن دگر را در بدن رسوا کند
۲۵۸۸Qوآن دگر را در حَدَث سوزِش دهد * ذوق آن زخم جگر دوزش دهد
۲۵۸۸Nو آن دگر را در حدث سوزش دهد * ذوق آن زخم جگر دوزش دهد
۲۵۸۹Qوآن دگر را بعدِ ایَّام و شُهور * وآن دگر را بعدِ مرگ از قعر گور
۲۵۸۹Nو آن دگر را بعد ایام و شهور * و آن دگر را بعد مرگ از قعر گور
۲۵۹۰Qور دهندش مُهلت اندر قعرِ گور * لابُد آن پیدا شود یَوْمَ اؐلنُّشُور
۲۵۹۰Nور دهندش مهلت اندر قعر گور * لا بد آن پیدا شود یوم النشور
۲۵۹۱Qهر نبات و شکَّری را در جهان * مهلتی پیداست از دَوْرِ زمان
۲۵۹۱Nهر نبات و شکری را در جهان * مهلتی پیداست از دور زمان
۲۵۹۲Qسالها باید که اندر آفتاب * لعل یابد رنگ و رُخْشانی و تاب
۲۵۹۲Nسالها باید که اندر آفتاب * لعل یابد رنگ و رخشانی و تاب
۲۵۹۳Qباز تَرَّه در دُو ماه اندر رسد * باز تا سالی گُلِ احمر رَسد
۲۵۹۳Nباز تره در دو ماه اندر رسد * باز تا سالی گل احمر رسد
۲۵۹۴Qبهرِ این فرمود حق عزَّ وَ جَل * سُورةُ اؐلأَنْعام در ذِکر أَجَل
۲۵۹۴Nبهر این فرمود حق عز و جل * سوره الانعام در ذکر اجل
۲۵۹۵Qاین شنیدی مو بمویت گوش باد * آبِ حیوانست خوردی نوش باد
۲۵۹۵Nاین شنیدی مو به مویت گوش باد * آب حیوان است خوردی نوش باد
۲۵۹۶Qآبِ حیوان خوان مخوان این را سخُن * روحِ نَو بین در تنِ حرفِ کهن
۲۵۹۶Nآب حیوان خوان مخوان این را سخن * روح نو بین در تن حرف کهن
۲۵۹۷Qنکتهٔ دیگر تو بشْنَوْ ای رفیق * همچو جان او سخت پیدا و دقیق
۲۵۹۷Nنکته‌ی دیگر تو بشنو ای رفیق * همچو جان او سخت پیدا و دقیق
۲۵۹۸Qدر مقامی هست هم این زهر مار * از تَصاریفِ خدایی خوش‌گُوار
۲۵۹۸Nدر مقامی هست هم این زهر مار * از تصاریف خدایی خوش گوار
۲۵۹۹Qدر مقامی زهر و در جایی دوا * در مقامی کُفر و در جایی روا
۲۵۹۹Nدر مقامی زهر و در جایی دوا * در مقامی کفر و در جایی روا
۲۶۰۰Qگرچه آنجا او گزندِ جان بود * چون بدینجا در رسد درمان بود
۲۶۰۰Nگر چه آن جا او گزند جان بود * چون بدین جا در رسد درمان بود
۲۶۰۱Qآب در غُوره تُرُش باشد ولیک * چون بانگوری رسد شیرین و نیک
۲۶۰۱Nآب در غوره ترش باشد و لیک * چون به انگوری رسد شیرین و نیک
۲۶۰۲Qباز در خُمّ او شود تلخ و حرام * در مقامِ سِرْکگی نِعْمَ اؐلإِدام
۲۶۰۲Nباز در خم او شود تلخ و حرام * در مقام سرکگی نعم الادام