vol.1

Qūniyah Nicholson both

block:1112

نصحیت کردن زن مر شوی را که سخن افزون از قدم و از مقام خود مگو لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ که این سخنها اگر چه راستست این مقام توکّل ترا نیست و این سخن گفتن فوق مقام و معاملهٔ خود زیان دارد و کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللهِ باشد
۲۳۱۵Qزن برو زد بانگ کای ناموس کیش * من فسونِ تو نخواهم خورد بیش
۲۳۱۵Nزن بر او زد بانگ کای ناموس کیش * من فسون تو نخواهم خورد بیش
۲۳۱۶Qتُرَّهات از دَعْوی و دِعْوَت مگو * رَو سخن از کبر واز نَخْوَت مگو
۲۳۱۶Nترهات از دعوی و دعوت مگو * رو سخن از کبر وز نخوت مگو
۲۳۱۷Qچند حرفِ طُمطُِراق و کار و بار * کار و حالِ خود ببین و شرم‌دار
۲۳۱۷Nچند حرف طمطراق و کار و بار * کار و حال خود ببین و شرم دار
۲۳۱۸Qکِبر زشت و از گدایان زشت‌تر * روز سَرد و بَرف و آنگه جامه تر
۲۳۱۸Nکبر زشت و از گدایان زشت‌تر * روز سرد و برف و آن گه جامه تر
۲۳۱۹Qچند دعوی و دم و باد و بُرُوت * ای ترا خانه چو بَیْتُ اؐلْعَنْکَبُوت
۲۳۱۹Nچند دعوی و دم و باد و بروت * ای ترا خانه چو بیت العنکبوت
۲۳۲۰Qاز قناعت کَیْ تو جان افروختی * از قناعتها تو نام آموختی
۲۳۲۰Nاز قناعت کی تو جان افروختی * از قناعتها تو نام آموختی
۲۳۲۱Qگفت پیغامبر قناعت چیست گنج * گنج را تو وا نمی‌دانی ز رنج
۲۳۲۱Nگفت پیغمبر قناعت چیست گنج * گنج را تو وا نمی‌دانی ز رنج
۲۳۲۲Qاین قناعت نیست جُز گنجِ روان * تو مزن لاف ای غم و رنجِ روان
۲۳۲۲Nاین قناعت نیست جز گنج روان * تو مزن لاف ای غم و رنج روان
۲۳۲۳Qتو مخوانم جُفت کمتر زن بَغَلْ * جفتِ انصافم نِیَم جُفتِ دغَل
۲۳۲۳Nتو مخوانم جفت، کمتر زن بغل * جفت انصافم نیم جفت دغل
۲۳۲۴Qچون قَدَم با میر و با بگ می‌زنی * چون ملَخ را در هوا رگ می‌زنی
۲۳۲۴Nچون قدم با میر و با بگ می‌زنی * چون ملخ را در هوا رگ می‌زنی
۲۳۲۵Qبا سگان زین استخوان در چالشی * چون نیِ اِشْکم تهی در نالشی
۲۳۲۵Nبا سگان زین استخوان در چالشی * چون نی اشکم تهی در نالشی
۲۳۲۶Qسوی من منگر بخواری سُست سُست * تا نگویم آنچ در رگهای تُست
۲۳۲۶Nسوی من منگر به خواری سست سست * تا نگویم آن چه در رگهای تست
۲۳۲۷Qعقلِ خود را از من افزون دیده‌ای * مر منِ کَم عقل را چُون دیده‌ای
۲۳۲۷Nعقل خود را از من افزون دیده‌ای * مر من کم عقل را چون دیده‌ای
۲۳۲۸Qهمچو گرگِ غافل اندر ما مَجه * ای ز ننگِ عقلِ تو بی‌عقل بِه
۲۳۲۸Nهمچو گرگ غافل اندر ما مجه * ای ز ننگ عقل تو بی‌عقل به
۲۳۲۹Qچونک عقلِ تو عقیلهٔ مَردُمَست * آن نه عقلست آن که مار و کَژدُمست
۲۳۲۹Nچون که عقل تو عقیله‌ی مردم است * آن نه عقل است آن که مار و کژدم است
۲۳۳۰Qخصمِ ظلم و مَکْرِ تو اللَّه باد * فضل و عقلِ تو ز ما کوتاه باد
۲۳۳۰Nخصم ظلم و مکر تو اللَّه باد * فضل و عقل تو ز ما کوتاه باد
۲۳۳۱Qهم تو ماری هم فسون‌گر ای عجَب * مارگیر و ماری ای ننگِ عرَب
۲۳۳۱Nهم تو ماری هم فسون‌گر ای عجب * مارگیر و ماری ای ننگ عرب
۲۳۳۲Qزاغ اگر زشتیِ خود بشْناختی * همچو برف از درد و غم بگْداختی
۲۳۳۲Nزاغ اگر زشتی خود بشناختی * همچو برف از درد و غم بگداختی
۲۳۳۳Qمردِ افسونگر بخواند چون عدو * او فسون بر مار و مار افسون بَرو
۲۳۳۳Nمرد افسونگر بخواند چون عدو * او فسون بر مار و مار افسون بر او
۲۳۳۴Qگر نبودی دامِ او افسونِ مار * کَیْ فسونِ مار را گشتی شکار
۲۳۳۴Nگر نبودی دام او افسون مار * کی فسون مار را گشتی شکار
۲۳۳۵Qمردِ افسونگر ز حرص کسب و کار * در نیابد آن زمان افسونِ مار
۲۳۳۵Nمرد افسونگر ز حرص کسب و کار * در نیابد آن زمان افسون مار
۲۳۳۶Qمار گوید ای فسون‌گر هین و هین * آنِ خود دیدی فسونِ من ببین
۲۳۳۶Nمار گوید ای فسون‌گر هین و هین * آن خود دیدی فسون من ببین
۲۳۳۷Qتو بنامِ حق فریبی مر مرا * تا کنی رسوای شور و شَر مرا
۲۳۳۷Nتو به نام حق فریبی مر مرا * تا کنی رسوای شور و شر مرا
۲۳۳۸Qنامِ حقّم بست نی آن رایِ تو * نامِ حق را دام کردی وای تو
۲۳۳۸Nنام حقم بست نه آن رای تو * نام حق را دام کردی وای تو
۲۳۳۹Qنامِ حق بسْتانَد از تو دادِ من * من بنامِ حق سپردم جان و تن
۲۳۳۹Nنام حق بستاند از تو داد من * من به نام حق سپردم جان و تن
۲۳۴۰Qیا بزخمِ من رگِ جانت بُرَد * یا که همچون من به زندانت بَرَد
۲۳۴۰Nیا به زخم من رگ جانت برد * یا که همچون من به زندانت برد
۲۳۴۱Qزن ازین گونه خَشِن گفتارها * خواند بر شویِ جوان طومارها
۲۳۴۱Nزن از این گونه خشن گفتارها * خواند بر شوی جوان طومارها