block:1105
۲۱۹۹ | Q | پس عمر گفتش که این زاریِ تو | * | هست هم آثار هشیاریِ تو |
۲۱۹۹ | N | پس عمر گفتش که این زاری تو | * | هست هم آثار هشیاری تو |
۲۲۰۰ | Q | راهِ فانی گشته راهی دیگرست | * | زانک هشیاری گناهی دیگرست |
۲۲۰۰ | N | راه فانی گشته راهی دیگر است | * | ز آن که هشیاری گناهی دیگر است |
۲۲۰۱ | Q | هست هشیاری ز یادِ ما مَضَی | * | ماضی و مُسْتَقْبَلت پردهٔ خدا |
۲۲۰۱ | N | هست هشیاری ز یاد ما مضی | * | ماضی و مستقبلت پردهی خدا |
۲۲۰۲ | Q | آتش اندر زن بهَر دو تا بکَیْ | * | پُر گِرِه باشی ازین هر دو چو نَیْ |
۲۲۰۲ | N | آتش اندر زن به هر دو تا به کی | * | پر گره باشی از این هر دو چو نی |
۲۲۰۳ | Q | تا گره با نَیْ بود همراز نیست | * | همنشینِ آن لب و آواز نیست |
۲۲۰۳ | N | تا گره با نی بود هم راز نیست | * | همنشین آن لب و آواز نیست |
۲۲۰۴ | Q | چون بطَوْفی خود به طوفی مُرْتَدی | * | چون بخانه آمدی هم با خَودی |
۲۲۰۴ | N | چون به طوفی خود به طوفی مرتدی | * | چون به خانه آمدی هم با خودی |
۲۲۰۵ | Q | ای خبرهات از خَبَردِهْ بیخبر | * | توبهٔ تو از گناهِ تو بَتَر |
۲۲۰۵ | N | ای خبرهات از خبر ده بیخبر | * | توبهی تو از گناه تو بتر |
۲۲۰۶ | Q | ای تو از حالِ گذشته توبهجو | * | کَیْ کنی توبه ازین توبه بگو |
۲۲۰۶ | N | ای تو از حال گذشته توبه جو | * | کی کنی توبه از این توبه بگو |
۲۲۰۷ | Q | گاه بانگِ زیر را قِبْله کنی | * | گاه گریهٔ زار را قُبْله زنی |
۲۲۰۷ | N | گاه بانگ زیر را قبله کنی | * | گاه گریهی زار را قبله زنی |
۲۲۰۸ | Q | چونک فاروق آینهٔ اسرار شد | * | جانِ پیر از اندرون بیدار شد |
۲۲۰۸ | N | چون که فاروق آینهی اسرار شد | * | جان پیر از اندرون بیدار شد |
۲۲۰۹ | Q | همچو جان بیگریه و بیخنده شد | * | جانْش رفت و جانِ دیگر زنده شد |
۲۲۰۹ | N | همچو جان بیگریه و بیخنده شد | * | جانش رفت و جان دیگر زنده شد |
۲۲۱۰ | Q | حیرتی آمد درونش آن زمان | * | که برون شد از زمین و آسمان |
۲۲۱۰ | N | حیرتی آمد درونش آن زمان | * | که برون شد از زمین و آسمان |
۲۲۱۱ | Q | جُست و جُویی از ورای جست و جو | * | من نمیدانم تو میدانی بگو |
۲۲۱۱ | N | جستجویی از ورای جستجو | * | من نمیدانم تو میدانی بگو |
۲۲۱۲ | Q | حال و قالی از ورای حال و قال | * | غرقه گشته در جمالِ ذوالجلال |
۲۲۱۲ | N | حال و قالی از ورای حال و قال | * | غرقه گشته در جمال ذو الجلال |
۲۲۱۳ | Q | غرقهِٔ نه که خلاصی باشدش | * | یا بجز دریا کسی بشْناسدش |
۲۲۱۳ | N | غرقهای نه که خلاصی باشدش | * | یا بجز دریا کسی بشناسدش |
۲۲۱۴ | Q | عقلِ جُزْو از کلّ گویا نیستی | * | گر تَقاضا بر تَقاضا نیستی |
۲۲۱۴ | N | عقل جزو از کل گویا نیستی | * | گر تقاضا بر تقاضا نیستی |
۲۲۱۵ | Q | چون تقاضا بر تقاضا میرسد | * | موجِ آن دریا بدینجا میرسد |
۲۲۱۵ | N | چون تقاضا بر تقاضا میرسد | * | موج آن دریا بدین جا میرسد |
۲۲۱۶ | Q | چونک قصهٔ حالِ پیر اینجا رسید | * | پیر و حالش روی در پرده کشید |
۲۲۱۶ | N | چون که قصهی حال پیر اینجا رسید | * | پیر و حالش روی در پرده کشید |
۲۲۱۷ | Q | پیر دامن را ز گفتوگو فشاند | * | نیمِ گفته در دهانِ ما بماند |
۲۲۱۷ | N | پیر دامن را ز گفتوگو فشاند | * | نیم گفته در دهان ما بماند |
۲۲۱۸ | Q | از پیِّ این عیش و عشرت ساختن | * | صد هزاران جان بشاید باختن |
۲۲۱۸ | N | از پی این عیش و عشرت ساختن | * | صد هزاران جان بشاید باختن |
۲۲۱۹ | Q | در شکارِ بیشهٔ جان باز باش | * | همچو خورشیدِ جهان جانباز باش |
۲۲۱۹ | N | در شکار بیشهی جان باز باش | * | همچو خورشید جهان جانباز باش |
۲۲۲۰ | Q | جان فشان افتاد خورشیدِ بلند | * | هر دمی تی میشود پُر میکنند |
۲۲۲۰ | N | جان فشان افتاد خورشید بلند | * | هر دمی تی میشود پر میکنند |
۲۲۲۱ | Q | جان فشان ای آفتابِ معنوی | * | مر جهانِ کهنه را بنْما نَوی |
۲۲۲۱ | N | جان فشان ای آفتاب معنوی | * | مر جهان کهنه را بنما نوی |
۲۲۲۲ | Q | در وجودِ آدمی جان و روان | * | میرسد از غیب چون آبِ روان |
۲۲۲۲ | N | در وجود آدمی جان و روان | * | میرسد از غیب چون آب روان |