block:1104
۲۱۶۱ | Q | باز گرد و حالِ مطرب گوش دار | * | زانک عاجز گشت مُطرب ز انتظار |
۲۱۶۱ | N | باز گرد و حال مطرب گوش دار | * | ز آن که عاجز گشت مطرب ز انتظار |
۲۱۶۲ | Q | بانگ آمد مر عُمَر را کای عُمَر | * | بندهٔ ما را ز حاجت باز خَر |
۲۱۶۲ | N | بانگ آمد مر عمر را کای عمر | * | بندهی ما را ز حاجت باز خر |
۲۱۶۳ | Q | بندهٔ داریم خاص و محترم | * | سوی گورستان تو رنجه کن قَدَم |
۲۱۶۳ | N | بندهای داریم خاص و محترم | * | سوی گورستان تو رنجه کن قدم |
۲۱۶۴ | Q | ای عمر برجه ز بیت المالِ عام | * | هفتصد دینار در کف نِه تمام |
۲۱۶۴ | N | ای عمر برجه ز بیت المال عام | * | هفت صد دینار در کف نه تمام |
۲۱۶۵ | Q | پیشِ او بَر کای تو ما را اختیار | * | این قَدَر بِستان کنون معذور دار |
۲۱۶۵ | N | پیش او بر کای تو ما را اختیار | * | این قدر بستان کنون معذور دار |
۲۱۶۶ | Q | این قدر از بهرِ ابریشمبها | * | خرج کن چون خرج شد اینجا بیا |
۲۱۶۶ | N | این قدر از بهر ابریشم بها | * | خرج کن چون خرج شد اینجا بیا |
۲۱۶۷ | Q | پس عمر ز آن هیبتِ آواز جَست | * | تا میان را بهرِ این خدمت ببست |
۲۱۶۷ | N | پس عمر ز آن هیبت آواز جست | * | تا میان را بهر این خدمت ببست |
۲۱۶۸ | Q | سوی گورستان عمر بنهاد رو | * | در بغل همْیان دوان در جًست و جو |
۲۱۶۸ | N | سوی گورستان عمر بنهاد رو | * | در بغل همیان دوان در جستجو |
۲۱۶۹ | Q | گِردِ گورستان دوانه شد بسی | * | غیرِ آن پیر او ندید آنجا کسی |
۲۱۶۹ | N | گرد گورستان دوانه شد بسی | * | غیر آن پیر او ندید آن جا کسی |
۲۱۷۰ | Q | گفت این نبْود دگرباره دوید | * | مانده گشت و غیرِ آن پیر او ندید |
۲۱۷۰ | N | گفت این نبود دگر باره دوید | * | مانده گشت و غیر آن پیر او ندید |
۲۱۷۱ | Q | گفت حق فرمود ما را بندهایست | * | صافی و شایسته و فرخندهایست |
۲۱۷۱ | N | گفت حق فرمود ما را بندهای است | * | صافی و شایسته و فرخندهای است |
۲۱۷۲ | Q | پیرِ چنگی کَی بود خاصِ خدا | * | حبَّذا ای سِرّ پنهان حَبّذا |
۲۱۷۲ | N | پیر چنگی کی بود خاص خدا | * | حبذا ای سر پنهان حبذا |
۲۱۷۳ | Q | بارِ دیگر گِردِ گورستان بگشت | * | همچو آن شیرِ شکاری گردِ دشت |
۲۱۷۳ | N | بار دیگر گرد گورستان بگشت | * | همچو آن شیر شکاری گرد دشت |
۲۱۷۴ | Q | چون یقین گشتش که غیرِ پیر نیست | * | گفت در ظُلمت دلِ روشن بسیست |
۲۱۷۴ | N | چون یقین گشتش که غیر پیر نیست | * | گفت در ظلمت دل روشن بسی است |
۲۱۷۵ | Q | آمد او با صد ادب آنجا نِشَست | * | بر عمر عَطسه فتاد و پیر جَست |
۲۱۷۵ | N | آمد او با صد ادب آن جا نشست | * | بر عمر عطسه فتاد و پیر جست |
۲۱۷۶ | Q | مر عُمَر را دید و ماند اندر شگفت | * | عزمِ رفتن کرد و لرزیدن گرفت |
۲۱۷۶ | N | مر عمر را دید و ماند اندر شگفت | * | عزم رفتن کرد و لرزیدن گرفت |
۲۱۷۷ | Q | گفت در باطن خدایا از تو داد | * | محتسب بر پیرکی چنگی فتاد |
۲۱۷۷ | N | گفت در باطن خدایا از تو داد | * | محتسب بر پیرکی چنگی فتاد |
۲۱۷۸ | Q | چون نظر اندر رخِ آن پیر کرد | * | دید او را شرمسار و رویزرد |
۲۱۷۸ | N | چون نظر اندر رخ آن پیر کرد | * | دید او را شرمسار و روی زرد |
۲۱۷۹ | Q | پس عمر گفتش مترس از من مَرَم | * | کِتْ بشارتها ز حقّ آوردهام |
۲۱۷۹ | N | پس عمر گفتش مترس از من مرم | * | کت بشارتها ز حق آوردهام |
۲۱۸۰ | Q | چند یزدان مِدْحتِ خوی تو کرد | * | تا عُمر را عاشقِ رویِ تو کرد |
۲۱۸۰ | N | چند یزدان مدحت خوی تو کرد | * | تا عمر را عاشق روی تو کرد |
۲۱۸۱ | Q | پیشِ من بنْشین و مهجوری مساز | * | تا بگوشت گویم از اقبال راز |
۲۱۸۱ | N | پیش من بنشین و مهجوری مساز | * | تا به گوشت گویم از اقبال راز |
۲۱۸۲ | Q | حق سلامت میکند میپرسدت | * | چونی از رنج و غمانِ بیحدت |
۲۱۸۲ | N | حق سلامت میکند میپرسدت | * | چونی از رنج و غمان بیحدت |
۲۱۸۳ | Q | نک قُراضهٔ چند ابریشم بها | * | خرج کن این را و باز اینجا بیا |
۲۱۸۳ | N | نک قراضهی چند ابریشم بها | * | خرج کن این را و باز اینجا بیا |
۲۱۸۴ | Q | پیر لرزان گشت چون این را شنید | * | دست میخایید و بر خود میطپید |
۲۱۸۴ | N | پیر لرزان گشت چون این را شنید | * | دست میخایید و بر خود میتپید |
۲۱۸۵ | Q | بانگ میزد کای خدای بینظیر | * | بس که از شرم آب شد بیچاره پیر |
۲۱۸۵ | N | بانگ میزد کای خدای بینظیر | * | بس که از شرم آب شد بیچاره پیر |
۲۱۸۶ | Q | چون بسی بگْریست و از حد رفت درد | * | چنگ را زد بر زمین و خُرد کرد |
۲۱۸۶ | N | چون بسی بگریست و از حد رفت درد | * | چنگ را زد بر زمین و خرد کرد |
۲۱۸۷ | Q | گفت ای بوده حجابم از آله | * | ای مرا تو راهزن از شاهراه |
۲۱۸۷ | N | گفت ای بوده حجابم از اله | * | ای مرا تو راه زن از شاه راه |
۲۱۸۸ | Q | ای بخورده خونِ من هفتاد سال | * | ای ز تو رُویم سیه پیشِ کمال |
۲۱۸۸ | N | ای بخورده خون من هفتاد سال | * | ای ز تو رویم سیه پیش کمال |
۲۱۸۹ | Q | ای خدای با عطآی با وفا | * | رحم کن بر عُمْرِ رفته در جَفا |
۲۱۸۹ | N | ای خدای با عطای با وفا | * | رحم کن بر عمر رفته در جفا |
۲۱۹۰ | Q | داد حق عُمری که هر روزی از آن | * | کس نداند قیمتِ آن در جهان |
۲۱۹۰ | N | داد حق عمری که هر روزی از آن | * | کس نداند قیمت آن در جهان |
۲۱۹۱ | Q | خرج کردم عُمرِ خود را دَمبَدم | * | در دمیدم جمله را در زیر و بَم |
۲۱۹۱ | N | خرج کردم عمر خود را دمبهدم | * | در دمیدم جمله را در زیر و بم |
۲۱۹۲ | Q | آه کز یادِ ره و پردهٔ عِراق | * | رفت از یادم دمِ تلخِ فراق |
۲۱۹۲ | N | آه کز یاد ره و پردهی عراق | * | رفت از یادم دم تلخ فراق |
۲۱۹۳ | Q | وآی کز ترِّی زیرْافکندِ خُرد | * | خُشک شد کِشتِ دلِ من دل بمُرد |
۲۱۹۳ | N | وای کز تری زیر افکند خرد | * | خشک شد کشت دل من دل بمرد |
۲۱۹۴ | Q | وآی کز آوازِ این بیست و چهار | * | کاروان بگْذشت و بیگه شد نهار |
۲۱۹۴ | N | وای کز آواز این بیست و چهار | * | کاروان بگذشت و بیگه شد نهار |
۲۱۹۵ | Q | ای خدا فریاد زین فریادخواه | * | داد خواهم نه ز کس زین دادخواه |
۲۱۹۵ | N | ای خدا فریاد زین فریادخواه | * | داد خواهم نه ز کس زین داد خواه |
۲۱۹۶ | Q | دادِ خود از کس نیابم جز مگر | * | زانک او از من بمن نزدیکتر |
۲۱۹۶ | N | داد خود از کس نیابم جز مگر | * | ز آن که او از من به من نزدیکتر |
۲۱۹۷ | Q | کین مَنی از وَیْ رسَد دَم دَم مرا | * | پس ورا بینم چو این شد کَم مرا |
۲۱۹۷ | N | کاین منی از وی رسد دم دم مرا | * | پس و را بینم چو این شد کم مرا |
۲۱۹۸ | Q | همچو آن کو با تو باشد زرشُمَر | * | سوی او داری نه سوی خود نظر |
۲۱۹۸ | N | همچو آن کاو با تو باشد زر شمر | * | سوی او داری نه سوی خود نظر |