vol.1

Qūniyah Nicholson both

block:1026

اعتراض مریدان در خلوت وزیر
۵۹۵Qجمله گفتند ای وزیرِ انکار نیست * گفتِ ما چون گفتنِ اغیار نیست
۵۹۵Nجمله گفتند ای وزیر انکار نیست * گفت ما چون گفتن اغیار نیست
۵۹۶Qاشکِ دیده‌ست از فراقِ تو دوان * آه آهست از میانِ جان روان
۵۹۶Nاشک دیده‌ست از فراق تو دوان * آه آه است از میان جان روان
۵۹۷Qطفل با دایه نه اِستیزد ولیک * گِرْید او گر چه نه بَد داند نه نیک
۵۹۷Nطفل با دایه نه استیزد و لیک * گرید او گر چه نه بد داند نه نیک
۵۹۸Qما چون چنگیم و تو زخمه می‌زنی * زاری از ما نه تو زاری می‌کنی
۵۹۸Nما چون چنگیم و تو زخمه می‌زنی * زاری از ما نی تو زاری می‌کنی
۵۹۹Qما چو ناییم و نوا در ما ز تُست * ما چو کوهیم و صدا در ما ز تُست
۵۹۹Nما چو ناییم و نوا در ما ز تست * ما چو کوهیم و صدا در ما ز تست
۶۰۰Qما چو شطرنجیم اندر بُرد و مات * بُرد و ماتِ ما ز تُست ای خوش صِفات
۶۰۰Nما چو شطرنجیم اندر برد و مات * برد و مات ما ز تست ای خوش صفات
۶۰۱Qما که باشیم ای تو ما را جانِ جان * تا که ما باشیم با تو در میان
۶۰۱Nما که باشیم ای تو ما را جان جان * تا که ما باشیم با تو در میان
۶۰۲Qما عدمهاییم و هستیهای ما * تو وجودِ مُطلَقی فانی نُما
۶۰۲Nما عدمهاییم و هستیهای ما * تو وجود مطلقی فانی نما
۶۰۳Qما همه شیران ولی شیرِ عَلَم * حَمله‌شان از باد باشد دَم‌بدَم
۶۰۳Nما همه شیران ولی شیر علم * حمله‌شان از باد باشد دم‌به‌دم
۶۰۴Qحمله شان پیداست و ناپیداست باد * آنک ناپیداست هرگز گم مباد
۶۰۴Nحمله شان پیدا و ناپیداست باد * آن که ناپیداست هرگز کم مباد
۶۰۵Qبادِ ما و بودِ ما از دادِ تُست * هستیِ ما جمله از ایجادِ تُست
۶۰۵Nباد ما و بود ما از داد تست * هستی ما جمله از ایجاد تست
۶۰۶Qلذّتِ هستی نمودی نیست را * عاشقِ خود کرده بودی نیست را
۶۰۶Nلذت هستی نمودی نیست را * عاشق خود کرده بودی نیست را
۶۰۷Qلذّتِ اِنعامِ خود را وا مگیر * نُقل و باده و جامِ خود را وا مگیر
۶۰۷Nلذت انعام خود را وامگیر * نقل و باده و جام خود را وامگیر
۶۰۸Qور بگیری کیت جُست‌وجُو کند * نقش با نقَّاش چون نیرو کند
۶۰۸Nور بگیری کیت جستجو کند * نقش با نقاش چون نیرو کند
۶۰۹Qمنگر اندر ما مکن در ما نظَر * اندر اِکرام و سخای خود نگر
۶۰۹Nمنگر اندر ما، مکن در ما نظر * اندر اکرام و سخای خود نگر
۶۱۰Qما نبودیم و تقاضامان نبود * لُطفِ تو ناگفتهٔ ما می‌شنود
۶۱۰Nما نبودیم و تقاضامان نبود * لطف تو ناگفته‌ی ما می‌شنود
۶۱۱Qنقش باشد پیشِ نقَّاش و قلم * عاجز و بسته چو کودک در شکم
۶۱۱Nنقش باشد پیش نقاش و قلم * عاجز و بسته چو کودک در شکم
۶۱۲Qپیشِ قُدرت خلقِ جملهٔ بارگه * عاجزان چون پیشِ سوزن کارگه
۶۱۲Nپیش قدرت خلق جمله بارگه * عاجزان چون پیش سوزن کارگه
۶۱۳Qگاه نقشش دیو و گه آدم کند * گاه نقشش شادی و گه غم کند
۶۱۳Nگاه نقشش دیو و گه آدم کند * گاه نقشش شادی و گه غم کند
۶۱۴Qدست نه تا دست جنباند بدفع * نطق نه تا دَم زند در ضَرّ و نفع
۶۱۴Nدست نه تا دست جنباند به دفع * نطق نه تا دم زند در ضر و نفع
۶۱۵Qتو ز قرآن باز خوان تفسیرِ بَیْت * گفت ایزد ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْت
۶۱۵Nتو ز قرآن باز خوان تفسیر بیت * گفت ایزد ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْت
۶۱۶Qگر بپّرانیم تیر آن نه ز ماست * ما کمان و تیراندازش خداست
۶۱۶Nگر بپرانیم تیر آن نه ز ماست * ما کمان و تیر اندازش خداست
۶۱۷Qاین نه جبر این معنی جبّاریَست * ذکرِ جبّاری برای زاریَست
۶۱۷Nاین نه جبر این معنی جباری است * ذکر جباری برای زاری است
۶۱۸Qزاریِ ما شد دلیلِ اضطرار * خجلتِ ما شد دلیلِ اختیار
۶۱۸Nزاری ما شد دلیل اضطرار * خجلت ما شد دلیل اختیار
۶۱۹Qگر نبودی اختیار این شرم چیست * وین دریغ و خجلت و آزرم چیست
۶۱۹Nگر نبودی اختیار این شرم چیست * وین دریغ و خجلت و آزرم چیست
۶۲۰Qزَجرِ شاگردان و استادان چراست * خاطر از تدبیرها گردان چراست
۶۲۰Nزجر استادان و شاگردان چراست * خاطر از تدبیرها گردان چراست
۶۲۱Qور تو گویی غافلست از جبرْ او * ماهِ حق پنهان کند در ابرْ رو
۶۲۱Nور تو گویی غافل است از جبر او * ماه حق پنهان کند در ابر رو
۶۲۲Qهست این را خوش جواب ار بشْنوی * بگْذری از کفر و در دین بگْروی
۶۲۲Nهست این را خوش جواب ار بشنوی * بگذری از کفر و در دین بگروی
۶۲۳Qحسرت و زاری گهِ بیماریَست * وقتِ بیماری همه بیداریَست
۶۲۳Nحسرت و زاری گه بیماری است * وقت بیماری همه بیداری است
۶۲۴Qآن زمان که می‌شوی بیمار تو * می‌کنی از جُرم استغفار تو
۶۲۴Nآن زمان که می‌شوی بیمار تو * می‌کنی از جرم استغفار تو
۶۲۵Qمی‌نماید بر تو زشتیِ گنه * می‌کنی نیّت که باز آیم برَه
۶۲۵Nمی‌نماید بر تو زشتی گنه * می‌کنی نیت که باز آیم به ره
۶۲۶Qعهد و پیمان می‌کنی که بعد ازین * جز که طاعت نَبْوَدم کارِ گزین
۶۲۶Nعهد و پیمان می‌کنی که بعد از این * جز که طاعت نبودم کار گزین
۶۲۷Qپس یقین گشت این که بیماری ترا * می‌ببخشد هوش و بیداری ترا
۶۲۷Nپس یقین گشت این که بیماری ترا * می‌ببخشد هوش و بیداری ترا
۶۲۸Qپس بدان این اصل را ای اصل‌جُو * هر کرا دردست او بُردست بُو
۶۲۸Nپس بدان این اصل را ای اصل جو * هر که را درد است او برده ست بو
۶۲۹Qهر که او بیدارتر پُر دردتر * هر که او آگاه‌تر رُخ‌زردتر
۶۲۹Nهر که او بیدارتر پر دردتر * هر که او آگاه‌تر رخ زردتر
۶۳۰Qگر ز جَبرش آگهی زاریت کو * بینشِ زنجیرِ جبّاریت کو
۶۳۰Nگر ز جبرش آگهی زاریت کو * بینش زنجیر جباریت کو
۶۳۱Qبسته در زنجیر چون شادی کند * کَی اسیرِ حبس آزادی کند
۶۳۱Nبسته در زنجیر چون شادی کند * کی اسیر حبس آزادی کند
۶۳۲Qور تو می‌بینی که پایت بسته‌اند * بر تو سرهنگانِ شه بنْشسته‌اند
۶۳۲Nور تو می‌بینی که پایت بسته‌اند * بر تو سرهنگان شه بنشسته‌اند
۶۳۳Qپس تو سرهنگی مکن با عاجزان * زآنک نبْود طبع و خوی عاجز آن
۶۳۳Nپس تو سرهنگی مکن با عاجزان * ز آن که نبود طبع و خوی عاجز آن
۶۳۴Qچون تو جبرِ او نمی‌بینی مگو * ور همی‌بینی نشانِ دید کو
۶۳۴Nچون تو جبر او نمی‌بینی مگو * ور همی‌بینی نشان دید کو
۶۳۵Qدر هر آن کاری که مَیلستت بدآن * قدرتِ خود را همی‌بینی عیان
۶۳۵Nدر هر آن کاری که میل استت بدان * قدرت خود را همی‌بینی عیان
۶۳۶Qواندر آن کاری که مَیْلت نیست و خواست * خویش را جَبْری کنی کاین از خداست
۶۳۶Nو اندر آن کاری که میلت نیست و خواست * خویش را جبری کنی کاین از خداست
۶۳۷Qانبیا در کارِ دنیا جبری‌اند * کافران در کارِ عُقبیٰ جبری‌اند
۶۳۷Nانبیا در کار دنیا جبری‌اند * کافران در کار عقبی جبری‌اند
۶۳۸Qانبیا را کارِ عُقبَی اختیار * جاهلان را کارِ دنیا اختیار
۶۳۸Nانبیا را کار عقبی اختیار * جاهلان را کار دنیا اختیار
۶۳۹Qزانک هر مرغی بسوی جنسِ خویش * می‌پرد او در پس و جانْ پیش پیش
۶۳۹Nز آن که هر مرغی به سوی جنس خویش * می‌پرد او در پس و جان پیش پیش
۶۴۰Qکافران چون جنس سِجّین آمدند * سِجْنِ دنیا را خوش آیین آمدند
۶۴۰Nکافران چون جنس سجین آمدند * سجن دنیا را خوش آیین آمدند
۶۴۱Qانبیا چون جنسِ علیّین بُدند * سوی عِلّیینِ جان و دل شدند
۶۴۱Nانبیا چون جنس علیین بدند * سوی علیین جان و دل شدند
۶۴۲Qاین سخن پایان ندارد لیک ما * باز گوییم آن تمام قصّه را
۶۴۲Nاین سخن پایان ندارد لیک ما * باز گوییم آن تمامی قصه را