block:4023
| ۵۹۸ | Q | گفت عبدالله شیخِ مَغْرِبی | * | شصت سال از شب ندیدم من شبی |
| ۵۹۸ | N | گفت عبد الله شیخ مغربی | * | شصت سال از شب ندیدم من شبی |
| ۵۹۹ | Q | من ندیدم ظلمتی در شصت سال | * | نه بروز و نه بشب نه ز اِعتلال |
| ۵۹۹ | N | من ندیدم ظلمتی در شصت سال | * | نه به روز و نه به شب نه ز اعتلال |
| ۶۰۰ | Q | صوفیان گفتند صِدقِ قالِ او | * | شب همیرفتیم در دُنبالِ او |
| ۶۰۰ | N | صوفیان گفتند صدق قال او | * | شب همیرفتیم در دنبال او |
| ۶۰۱ | Q | در بیابانهای پُرّ از خار و گَو | * | او چو ماهِ بَدْر ما را پیشرَوْ |
| ۶۰۱ | N | در بیابانهای پر از خار و گو | * | او چو ماه بدر ما را پیش رو |
| ۶۰۲ | Q | رُوی پس ناکرده میگفتی بشب | * | هین گَو آمد مَیْل کن در سوی چَپ |
| ۶۰۲ | N | روی پس ناکرده میگفتی به شب | * | هین گو آمد میل کن در سوی چپ |
| ۶۰۳ | Q | باز گفتی بعدِ یک یک دم راست | * | میل کن زیرا که خاری پیشِ پاست |
| ۶۰۳ | N | باز گفتی بعد یکدم سوی راست | * | میل کن زیرا که خاری پیش پاست |
| ۶۰۴ | Q | روز گشتی پاش را ما پایبُوس | * | گشته و پایش چو پاهای عروس |
| ۶۰۴ | N | روز گشتی پاش را ما پای بوس | * | گشته و پایش چو پاهای عروس |
| ۶۰۵ | Q | نه ز خاک و نه ز گِل بر وَیْ اثر | * | نه از خراشِ خار و آسیبِ حَجَر |
| ۶۰۵ | N | نه ز خاک و نه ز گل بر وی اثر | * | نه از خراش خار و آسیب حجر |
| ۶۰۶ | Q | مَغْربی را مَشْرقی کرده خدای | * | کرده مغرب را چو مشرق نُوْرزای |
| ۶۰۶ | N | مغربی را مشرقی کرده خدای | * | کرده مغرب را چو مشرق نورزای |
| ۶۰۷ | Q | نورِ این شمسِ شُمُوسی فارس است | * | روزْ خاص و عام را او حارس است |
| ۶۰۷ | N | نور این شمس شموسی فارس است | * | روز خاص و عام را او حارس است |
| ۶۰۸ | Q | چون نباشد حارس آن نورِ مَجید | * | که هزاران آفتاب آرد پدید |
| ۶۰۸ | N | چون نباشد حارس آن نور مجید | * | که هزاران آفتاب آرد پدید |
| ۶۰۹ | Q | تو بنُور او همیرَوْ در امان | * | در میانِ اژدها و کژدُمان |
| ۶۰۹ | N | تو به نور او همیرو در امان | * | در میان اژدها و کژدمان |
| ۶۱۰ | Q | پیش پیشت میرود آن نورِ پاک | * | میکند هر رهزنی را چاک چاک |
| ۶۱۰ | N | پیش پیشت میرود آن نور پاک | * | میکند هر ره زنی را چاک چاک |
| ۶۱۱ | Q | یَوْمَ لا یُخْزِی ٱلنَّبیَّ راست دان | * | نُورْ یَسْعَی بَیْنَ أَیْدِیهِمْ بخوان |
| ۶۱۱ | N | یوم لا یخزی النَّبیّ راست دان | * | نور یسعی بین ایدیهم بخوان |
| ۶۱۲ | Q | گرچه گردد در قیامت آن فزون | * | از خدا اینجا بخواهید آزمون |
| ۶۱۲ | N | گر چه گردد در قیامت آن فزون | * | از خدا اینجا بخواهید آزمون |
| ۶۱۳ | Q | کو ببخشد هم بمیغ و هم بماغ | * | نورِ جان و ٱلله أَعْلَم بِٱلْبَلاغ |
| ۶۱۳ | N | کاو ببخشد هم به میغ و هم به ماغ | * | نور جان و الله اعلم بالبلاغ |