block:3138
| ۲۹۵۵ | Q | انبیا گفتند فالِ زشت و بد | * | از میانِ جانتان دارد مدد |
| ۲۹۵۵ | N | انبیا گفتند فال زشت و بد | * | از میان جانتان دارد مدد |
| ۲۹۵۶ | Q | گر تو جایی خُفته باشی با خطَر | * | اژدها در قصدِ تو از سوی سَر |
| ۲۹۵۶ | N | گر تو جایی خفته باشی با خطر | * | اژدها در قصد تو از سوی سر |
| ۲۹۵۷ | Q | مهربانی مر ترا آگاه کرد | * | که بجه زود ار نه اژدرهات خورد |
| ۲۹۵۷ | N | مهربانی مر ترا آگاه کرد | * | که بجه زود ار نه اژدرهات خورد |
| ۲۹۵۸ | Q | تو بگویی فالِ بَد چون میزنی | * | فالِ چه بَر جه ببین در روشنی |
| ۲۹۵۸ | N | تو بگویی فال بد چون میزنی | * | فال چه بر جه ببین در روشنی |
| ۲۹۵۹ | Q | از میانِ فالِ بَد من خود ترا | * | میرهانم میبَرَم سوی سَرا |
| ۲۹۵۹ | N | از میان فال بد من خود ترا | * | میرهانم میبرم سوی سرا |
| ۲۹۶۰ | Q | چون نبی آگه کنندهست از نهان | * | کاو بدید آنچِ ندید اهلِ جهان |
| ۲۹۶۰ | N | چون نبی آگه کننده ست از نهان | * | کاو بدید آن چه ندید اهل جهان |
| ۲۹۶۱ | Q | گر طبیبی گویدت غُوره مخُور | * | که چنین رنجی بر آرد شُور و شَر |
| ۲۹۶۱ | N | گر طبیبی گویدت غوره مخور | * | که چنین رنجی بر آرد شور و شر |
| ۲۹۶۲ | Q | تو بگویی فالِ بَد چون میزنی | * | پس تو ناصح را موثَّم میکنی |
| ۲۹۶۲ | N | تو بگویی فال بد چون میزنی | * | پس تو ناصح را موثم میکنی |
| ۲۹۶۳ | Q | ور منجّم گویدت کامروز هیچ | * | آنچنان کاری مکن اندر بسیچ |
| ۲۹۶۳ | N | ور منجم گویدت کامروز هیچ | * | آن چنان کاری مکن اندر بسیچ |
| ۲۹۶۴ | Q | صد ره ار بینی دروغِ اختری | * | یک دو باره راست آید میخری |
| ۲۹۶۴ | N | صد ره ار بینی دروغ اختری | * | یک دو باره راست آید میخری |
| ۲۹۶۵ | Q | این نجومِ ما نشد هرگز خلاف | * | صحَّتش چون مانْد از تو در غلاف |
| ۲۹۶۵ | N | این نجوم ما نشد هرگز خلاف | * | صحتش چون ماند از تو در غلاف |
| ۲۹۶۶ | Q | آن طبیب و آن منجّم از گمان | * | میکنند آگاه و ما خود از عیان |
| ۲۹۶۶ | N | آن طبیب و آن منجم از گمان | * | میکنند آگاه و ما خود از عیان |
| ۲۹۶۷ | Q | دود میبینیم و آتش از کران | * | حمله میآرد بسوی مُنْکِران |
| ۲۹۶۷ | N | دود میبینیم و آتش از کران | * | حمله میآرد به سوی منکران |
| ۲۹۶۸ | Q | تو همیگویی خمش کن زین مَقال | * | که زیانِ ماست قالِ شُومفال |
| ۲۹۶۸ | N | تو همیگویی خمش کن زین مقال | * | که زیان ماست قال شوم فال |
| ۲۹۶۹ | Q | ای که نُصحِ ناصحان را نشنوی | * | فالِ بَد با تُست هر جا میروی |
| ۲۹۶۹ | N | ای که نصح ناصحان را نشنوی | * | فال بد با تست هر جا میروی |
| ۲۹۷۰ | Q | افعیی بر پُشتِ تو بر میرود | * | او ز بامی بیندش آگه کُنَد |
| ۲۹۷۰ | N | افعیی بر پشت تو بر میرود | * | او ز بامی بیندش آگه کند |
| ۲۹۷۱ | Q | گوییَش خاموش غمگینم مکُن | * | گوید او خوش باش خود رفت آن سَخُن |
| ۲۹۷۱ | N | گوییاش خاموش غمگینم مکن | * | گوید او خوش باش خود رفت آن سخن |
| ۲۹۷۲ | Q | چون زند افعی دهان بر گردنت | * | تلخ گردد جمله شادی جُستَنت |
| ۲۹۷۲ | N | چون زند افعی دهان بر گردنت | * | تلخ گردد جمله شادی جستنت |
| ۲۹۷۳ | Q | پس بدو گویی همین بود ای فلان | * | چون بندریدی گریبان در فغان |
| ۲۹۷۳ | N | پس بدو گویی همین بود ای فلان | * | چون بندریدی گریبان در فغان |
| ۲۹۷۴ | Q | یا ز بالایم تو سنگی میزدی | * | تا مرا آن جِد نمودی و بَدی |
| ۲۹۷۴ | N | یا ز بالایم تو سنگی میزدی | * | تا مرا آن جد نمودی و بدی |
| ۲۹۷۵ | Q | او بگوید زانک میآزردهای | * | تو بگویی نیک شادم کردهای |
| ۲۹۷۵ | N | او بگوید ز انکه میآزردهای | * | تو بگویی نیک شادم کردهای |
| ۲۹۷۶ | Q | گفت من کردم جوانمردی بپَند | * | تا رهانم من ترا زین خُشکْ بند |
| ۲۹۷۶ | N | گفت من کردم جوانمردی به پند | * | تا رهانم من ترا زین خشک بند |
| ۲۹۷۷ | Q | از لئیمی حقِّ آن نَشْناختی | * | مایهٔ ایذا و طُغیان ساختی |
| ۲۹۷۷ | N | از لئیمی حق آن نشناختی | * | مایهی ایذا و طغیان ساختی |
| ۲۹۷۸ | Q | این بود خویِ لئیمانِ دنی | * | بَد کند با تو چو نیکویی کنی |
| ۲۹۷۸ | N | این بود خوی لئیمان دنی | * | بد کند با تو چو نیکویی کنی |
| ۲۹۷۹ | Q | نفس را زین صبر میکن مُنحنیش | * | که لئیمست و نسازد نیکوییش |
| ۲۹۷۹ | N | نفس را زین صبر میکن منحنیش | * | که لئیم است و نسازد نیکوییش |
| ۲۹۸۰ | Q | با کریمی گر کنی احسان سزد | * | مر یکی را او عوض هفصد دهد |
| ۲۹۸۰ | N | با کریمی گر کنی احسان سزد | * | مر یکی را او عوض هفصد دهد |
| ۲۹۸۱ | Q | با لئیمی چون کنی قهر و جفا | * | بندهای گردد ترا بس با وفا |
| ۲۹۸۱ | N | با لئیمی چون کنی قهر و جفا | * | بندهای گردد ترا بس با وفا |
| ۲۹۸۲ | Q | کافران کارند در نعمت جَفا | * | باز در دوزخ نداشان رَبَّنا |
| ۲۹۸۲ | N | کافران کارند در نعمت جفا | * | باز در دوزخ نداشان ربنا |