block:3020
| ۷۳۲ | Q | پوستِ دُنبه یافت شخصی مُسْتهان | * | هر صباحی چرب کردی سَبْلتان |
| ۷۳۲ | N | پوست دنبه یافت شخصی مستهان | * | هر صباحی چرب کردی سبلتان |
| ۷۳۳ | Q | در میانِ مُنْعِمان رفتی که من | * | لُوتِ چربی خوردهام در انجمن |
| ۷۳۳ | N | در میان منعمان رفتی که من | * | لوت چربی خوردهام در انجمن |
| ۷۳۴ | Q | دست بر سبلت نهادی در نوَید | * | رَمْز یعنی سوی سبلت بنْگرید |
| ۷۳۴ | N | دست بر سبلت نهادی در نوید | * | رمز یعنی سوی سبلت بنگرید |
| ۷۳۵ | Q | کین گواهِ صدق گفتارِ منَست | * | وین نشانِ چرب و شیرین خوردنست |
| ۷۳۵ | N | کاین گواه صدق گفتار من است | * | وین نشان چرب و شیرین خوردن است |
| ۷۳۶ | Q | اِشْکَمش گفتی جوابِ بیطنین | * | که أَبادَ اللَّهُ کَیْدَ ٱلکْاذِبین |
| ۷۳۶ | N | اشکمش گفتی جواب بیطنین | * | که أباد اللَّه کید الکاذبین |
| ۷۳۷ | Q | لافِ تو ما را بر آتش بر نهاد | * | کان سبیلِ چربِ تو بر کنده باد |
| ۷۳۷ | N | لاف تو ما را بر آتش بر نهاد | * | کان سبیل چرب تو بر کنده باد |
| ۷۳۸ | Q | گر نبودی لافِ زشتت ای گدا | * | یک کریمی رحم افکندی بما |
| ۷۳۸ | N | گر نبودی لاف زشتت ای گدا | * | یک کریمی رحم افکندی به ما |
| ۷۳۹ | Q | ور نمودی عیب و کژ کم باختی | * | یک طبیبی داروی او ساختی |
| ۷۳۹ | N | ور نمودی عیب و کژ کم باختی | * | یک طبیبی داروی او ساختی |
| ۷۴۰ | Q | گفت حق که کژ مُجنْبان گوش و دُم | * | یَنْفَعَنَّ ٱلصَّادِقِینَ صِدْقُهُم |
| ۷۴۰ | N | گفت حق که کژ مجنبان گوش و دم | * | ینفعن الصادقین صدقهم |
| ۷۴۱ | Q | کهف اندر کژ مخُسب ای مُحْتَلِم | * | آنچ داری وا نُما و فَٱسْتَقِمْ |
| ۷۴۱ | N | کهف اندر کژ مخسب ای محتلم | * | آن چه داری وانما و فَاسْتَقِمْ |
| ۷۴۲ | Q | ور نگویی عیب خود باری خَمُش | * | از نُمایش وز دَغَل خود را مکُش |
| ۷۴۲ | N | ور نگویی عیب خود باری خمش | * | از نمایش وز دغل خود را مکش |
| ۷۴۳ | Q | گر تو نقدی یافتی مگْشا دهان | * | هست در ره سنگهای امتحان |
| ۷۴۳ | N | گر تو نقدی یافتی مگشا دهان | * | هست در ره سنگهای امتحان |
| ۷۴۴ | Q | سنگهای امتحان را نیز پیش | * | امتحانها هست در احوالِ خویش |
| ۷۴۴ | N | سنگهای امتحان را نیز پیش | * | امتحانها هست در احوال خویش |
| ۷۴۵ | Q | گفت یزدان از وِلادت تا بحَیْن | * | یُفْتَنُونَ کُلَّ عامٍ مرَّتَیْن |
| ۷۴۵ | N | گفت یزدان از ولادت تا به حین | * | یفتنون کل عام مرتین |
| ۷۴۶ | Q | امتحان بر امتحانست ای پدر | * | هین بکَمْتَر امتحان خود را مخَر |
| ۷۴۶ | N | امتحان بر امتحان است ای پدر | * | هین به کمتر امتحان خود را مخر |