block:2101
| ۳۵۷۳ | Q | گر تو هستی آشنای جانِ من | * | نیست دعوی گفتِ معنی لانِ من |
| ۳۵۷۳ | N | گر تو هستی آشنای جان من | * | نیست دعوی گفت معنی لان من |
| ۳۵۷۴ | Q | گر بگویم نیم شب پیشِ تُوَم | * | هین مترس از شب که من خویشِ تُوَم |
| ۳۵۷۴ | N | گر بگویم نیم شب پیش توام | * | هین مترس از شب که من خویش توام |
| ۳۵۷۵ | Q | این دو دعوی پیشِ تو معنی بود | * | چون شناسی بانگِ خویشاوندِ خَود |
| ۳۵۷۵ | N | این دو دعوی پیش تو معنی بود | * | چون شناسی بانگ خویشاوند خود |
| ۳۵۷۶ | Q | پیشی و خویشی دُو دعوی بود لیک | * | هر دُو معنی بود پیشِ فهمِ نیک |
| ۳۵۷۶ | N | پیشی و خویشی دو دعوی بود لیک | * | هر دو معنی بود پیش فهم نیک |
| ۳۵۷۷ | Q | قربِ آوازش گواهی میدهد | * | کین دَم از نزدیکْ یاری میجهد |
| ۳۵۷۷ | N | قرب آوازش گواهی میدهد | * | کاین دم از نزدیک یاری میجهد |
| ۳۵۷۸ | Q | لذّتِ آوازِ خویشاوند نیز | * | شد گوا بر صدقِ آن خویشِ عزیز |
| ۳۵۷۸ | N | لذت آواز خویشاوند نیز | * | شد گوا بر صدق آن خویش عزیز |
| ۳۵۷۹ | Q | باز بیاِلهام احمق کو ز جَهْل | * | مینداند بانگِ بیگانه ز اَهْل |
| ۳۵۷۹ | N | باز بیالهام احمق کاو ز جهل | * | مینداند بانگ بیگانه ز اهل |
| ۳۵۸۰ | Q | پیشِ او دعوی بود گفتارِ او | * | جهلِ او شد مایهٔ انکارِ او |
| ۳۵۸۰ | N | پیش او دعوی بود گفتار او | * | جهل او شد مایهی انکار او |
| ۳۵۸۱ | Q | پیشِ زیرک کاندرونش نورهاست | * | عینِ این آواز معنی بود راست |
| ۳۵۸۱ | N | پیش زیرک کاندرونش نورهاست | * | عین این آواز معنی بود راست |
| ۳۵۸۲ | Q | یا بتازی گفت یک تازی زبان | * | که همیدانم زبانِ تازیان |
| ۳۵۸۲ | N | یا به تازی گفت یک تازی زبان | * | که همیدانم زبان تازیان |
| ۳۵۸۳ | Q | عینِ تازی گفتنش معنی بود | * | گرچه تازی گفتنش دعوی بود |
| ۳۵۸۳ | N | عین تازی گفتنش معنی بود | * | گر چه تازی گفتنش دعوی بود |
| ۳۵۸۴ | Q | یا نویسد کاتبی بر کاغذی | * | کاتب و خط خوانم و من امجدی |
| ۳۵۸۴ | N | یا نویسد کاتبی بر کاغذی | * | کاتب و خط خوانم و من ابجدی |
| ۳۵۸۵ | Q | این نوشته گرچه خود دعوی بود | * | هم نوشته شاهدِ معنی بود |
| ۳۵۸۵ | N | این نوشته گر چه خود دعوی بود | * | هم نوشته شاهد معنی بود |
| ۳۵۸۶ | Q | یا بگوید صوفیای دیدی تو دوش | * | در میانِ خواب سجّاده بدوش |
| ۳۵۸۶ | N | یا بگوید صوفیی دیدی تو دوش | * | در میان خواب سجاده به دوش |
| ۳۵۸۷ | Q | من بُدم آن و آنچ گفتم خواب در | * | با تو اندر خواب در شرحِ نظر |
| ۳۵۸۷ | N | من بدم آن و آن چه گفتم خواب در | * | با تو اندر خواب در شرح نظر |
| ۳۵۸۸ | Q | گوش کن چون حلقه اندر گوش کن | * | آن سخن را پیشوای هوش کن |
| ۳۵۸۸ | N | گوش کن چون حلقه اندر گوش کن | * | آن سخن را پیشوای هوش کن |
| ۳۵۸۹ | Q | چون ترا یاد آید آن خواب این سخن | * | مُعْجِزِ نَو باشد و زرِّ کهن |
| ۳۵۸۹ | N | چون ترا یاد آید آن خواب این سخن | * | معجز نو باشد و زر کهن |
| ۳۵۹۰ | Q | گرچه دعوی مینماید این ولی | * | جانِ صاحب واقعه گوید بلی |
| ۳۵۹۰ | N | گر چه دعوی مینماید این ولی | * | جان صاحب واقعه گوید بلی |
| ۳۵۹۱ | Q | پس چو حِکْمت ضالّهٔ مؤمن بود | * | آن ز هرکه بشْنود مُوقِن بود |
| ۳۵۹۱ | N | پس چو حکمت ضالهی مومن بود | * | آن ز هر که بشنود موقن بود |
| ۳۵۹۲ | Q | چونک خود را پیشِ او یابد فقط | * | چون بود شک چون کند او را غلط |
| ۳۵۹۲ | N | چون که خود را پیش او یابد فقط | * | چون بود شک چون کند او را غلط |
| ۳۵۹۳ | Q | تشنهای را چون بگویی تو شتاب | * | در قدح آبست بِسْتان زود آب |
| ۳۵۹۳ | N | تشنهای را چون بگویی تو شتاب | * | در قدح آب است بستان زود آب |
| ۳۵۹۴ | Q | هیچ گوید تشنه کاین دعویست رَو | * | از بَرم ای مدّعی مهجور شو |
| ۳۵۹۴ | N | هیچ گوید تشنه کاین دعوی است رو | * | از برم ای مدعی مهجور شو |
| ۳۵۹۵ | Q | یا گواه و حُجّتی بنْما که این | * | جنسِ آبست و از آن مآءٍ مَعین |
| ۳۵۹۵ | N | یا گواه و حجتی بنما که این | * | جنس آب است و از آن ماء معین |
| ۳۵۹۶ | Q | یا بطفلِ شیر مادر بانگ زد | * | که بیا من مادرم هان ای ولد |
| ۳۵۹۶ | N | یا به طفل شیر مادر بانگ زد | * | که بیا من مادرم هان ای ولد |
| ۳۵۹۷ | Q | طفل گوید مادرا حجَّت بیار | * | تا که با شیرت بگیرم من قرار |
| ۳۵۹۷ | N | طفل گوید مادرا حجت بیار | * | تا که با شیرت بگیرم من قرار |
| ۳۵۹۸ | Q | در دلِ هر امّتی کز حق مزهست | * | رُوی و آوازِ پَیَمبر مُعْجزهست |
| ۳۵۹۸ | N | در دل هر امتی کز حق مزه ست | * | روی و آواز پیمبر معجزه ست |
| ۳۵۹۹ | Q | چون پَیَمبر از برون بانگی زند | * | جانِ امَّت در درون سجده کند |
| ۳۵۹۹ | N | چون پیمبر از برون بانگی زند | * | جان امت در درون سجده کند |
| ۳۶۰۰ | Q | زانک جنسِ بانگِ او اندر جهان | * | از کسی نشْنیده باشد گوشِ جان |
| ۳۶۰۰ | N | ز انکه جنس بانگ او اندر جهان | * | از کسی نشنیده باشد گوش جان |
| ۳۶۰۱ | Q | آن غریب از ذوقِ آوازِ غریب | * | از زبانِ حق شنود إِنّی قَرِیب |
| ۳۶۰۱ | N | آن غریب از ذوق آواز غریب | * | از زبان حق شنود انی قریب |