block:1127
| ۲۷۲۰ | Q | مرد گفت آری سبو را سَر ببند | * | هین که این هدیه ست ما را سودمند |
| ۲۷۲۰ | N | مرد گفت آری سبو را سر ببند | * | هین که این هدیه ست ما را سودمند |
| ۲۷۲۱ | Q | در نمد در دوز تو این کوزه را | * | تا گشاید شه بهدیه روزه را |
| ۲۷۲۱ | N | در نمد در دوز تو این کوزه را | * | تا گشاید شه به هدیه روزه را |
| ۲۷۲۲ | Q | کین چنین اندر همه آفاق نیست | * | جز رحیق و مایهٔ اذواق نیست |
| ۲۷۲۲ | N | کاین چنین اندر همه آفاق نیست | * | جز رحیق و مایهی اذواق نیست |
| ۲۷۲۳ | Q | زانک ایشان ز آبهای تلخ و شور | * | دایما پُر علَّتاند و نیمکور |
| ۲۷۲۳ | N | ز آن که ایشان ز آبهای تلخ و شور | * | دایما پر علتاند و نیم کور |
| ۲۷۲۴ | Q | مرغ کآبِ شور باشد مَسْکَنش | * | او چه داند جای آبِ روشنش |
| ۲۷۲۴ | N | مرغ کآب شور باشد مسکنش | * | او چه داند جای آب روشنش |
| ۲۷۲۵ | Q | ای که اندر چشمهٔ شورست جات | * | تو چه دانی شَطّ و جیحون و فرات |
| ۲۷۲۵ | N | این که اندر چشمهی شور است جات | * | تو چه دانی شط و جیحون و فرات |
| ۲۷۲۶ | Q | ای تو نارَسْته ازین فانی رباط | * | تو چه دانی مَحْو و سُکر و اِنبساط |
| ۲۷۲۶ | N | ای تو نارسته از این فانی رباط | * | تو چه دانی محو و سکر و انبساط |
| ۲۷۲۷ | Q | ور بدانی نَقْلت از اب وز جَدست | * | پیشِ تو این نامها چون اَبْجَدست |
| ۲۷۲۷ | N | ور بدانی نقلت از اب وز جد است | * | پیش تو این نامها چون ابجد است |
| ۲۷۲۸ | Q | ابجد و هَوَّز چه فاش است و پدید | * | بر همه طفلان و معنی بس بعید |
| ۲۷۲۸ | N | ابجد و هوز چه فاش است و پدید | * | بر همه طفلان و معنی بس بعید |
| ۲۷۲۹ | Q | پس سبُو برداشت آن مردِ عرب | * | در سفر شد میکشیدش روز و شب |
| ۲۷۲۹ | N | پس سبو برداشت آن مرد عرب | * | در سفر شد میکشیدش روز و شب |
| ۲۷۳۰ | Q | بر سبو لرزان بُد از آفاتِ دَهر | * | هم کشیدش از بیابان تا بشَهر |
| ۲۷۳۰ | N | بر سبو لرزان بد از آفات دهر | * | هم کشیدش از بیابان تا به شهر |
| ۲۷۳۱ | Q | زن مُصَلَّا باز کرده از نیاز | * | رَبِّ سَلِّمْ وِرْد کرده در نماز |
| ۲۷۳۱ | N | زن مصلا باز کرده از نیاز | * | رب سلم ورد کرده در نماز |
| ۲۷۳۲ | Q | که نگهدار آب ما را از خَسان | * | یا رَب آن گوهر بدان دریا رسان |
| ۲۷۳۲ | N | که نگه دار آب ما را از خسان | * | یا رب آن گوهر بدان دریا رسان |
| ۲۷۳۳ | Q | گر چه شُویم آگهَست و پُر فَنَست | * | لیک گوهر را هزاران دشمنست |
| ۲۷۳۳ | N | گر چه شویم آگه است و پر فن است | * | لیک گوهر را هزاران دشمن است |
| ۲۷۳۴ | Q | خود چه باشد گوهر آبِ کوثرست | * | قطرهٔ زینست کاصلِ گوهرست |
| ۲۷۳۴ | N | خود چه باشد گوهر آب کوثر است | * | قطرهای زین است کاصل گوهر است |
| ۲۷۳۵ | Q | از دعاهای زن و زاریِ او | * | وز غم مرد و گرانباریِ او |
| ۲۷۳۵ | N | از دعاهای زن و زاری او | * | وز غم مرد و گرانباری او |
| ۲۷۳۶ | Q | سالم از دزدان و از آسیبِ سنگ | * | بُرد تا دار الخلافه بیدرنگ |
| ۲۷۳۶ | N | سالم از دزدان و از آسیب سنگ | * | برد تا دار الخلافه بیدرنگ |
| ۲۷۳۷ | Q | دید درگاهی پُر از اِنعامها | * | اهلِ حاجت گُستریده دامها |
| ۲۷۳۷ | N | دید درگاهی پر از انعامها | * | اهل حاجت گستریده دامها |
| ۲۷۳۸ | Q | دم بدم هر سوی صاحب حاجتی | * | یافته ز آن دَر عطا و خِلْعتی |
| ۲۷۳۸ | N | دم به دم هر سوی صاحب حاجتی | * | یافته ز آن در عطا و خلعتی |
| ۲۷۳۹ | Q | بهرِ گبر و مُؤمن و زیبا و زشت | * | همچو خورشید و مطر نی چون بهشت |
| ۲۷۳۹ | N | بهر گبر و مومن و زیبا و زشت | * | همچو خورشید و مطر نی چون بهشت |
| ۲۷۴۰ | Q | دید قومی در نظر آراسته | * | قومِ دیگر منتظر برخاسته |
| ۲۷۴۰ | N | دید قومی در نظر آراسته | * | قوم دیگر منتظر برخاسته |
| ۲۷۴۱ | Q | خاصّ و عامّه از سلیمان تا بمور | * | زنده گشته چون جهان از نفخِ صور |
| ۲۷۴۱ | N | خاص و عامه از سلیمان تا به مور | * | زنده گشته چون جهان از نفخ صور |
| ۲۷۴۲ | Q | اهلِ صورت در جواهر بافته | * | اهلِ معنی بحرِ معنی یافته |
| ۲۷۴۲ | N | اهل صورت در جواهر بافته | * | اهل معنی بحر معنی یافته |
| ۲۷۴۳ | Q | آنک بیهِمَّت چه با هِمَّت شده | * | وانک با همَّت چه با نعمت شده |
| ۲۷۴۳ | N | آن که بیهمت چه با همت شده | * | و آن که با همت چه با نعمت شده |