block:1102
| ۲۱۱۳ | Q | اُسْتنِ حنانه از هجرِ رسول | * | ناله میزد همچو اربابِ عُقول |
| ۲۱۱۳ | N | استن حنانه از هجر رسول | * | ناله میزد همچو ارباب عقول |
| ۲۱۱۴ | Q | گفت پیغامبر چه خواهی ای سُتون | * | گفت جانم از فراقت گشت خون |
| ۲۱۱۴ | N | گفت پیغمبر چه خواهی ای ستون | * | گفت جانم از فراقت گشت خون |
| ۲۱۱۵ | Q | مُسْنَدت من بودم از من تاختی | * | بر سرِ منبر تو مسند ساختی |
| ۲۱۱۵ | N | مسندت من بودم از من تاختی | * | بر سر منبر تو مسند ساختی |
| ۲۱۱۶ | Q | گفت خواهی که ترا نخلی کنند | * | شرقی و غربی ز تو میوه چِنند |
| ۲۱۱۶ | N | گفت خواهی که ترا نخلی کنند | * | شرقی و غربی ز تو میوه چنند |
| ۲۱۱۷ | Q | یا در آن عالم حقت سَروی کند | * | تا تر و تازه بمانی تا ابد |
| ۲۱۱۷ | N | یا در آن عالم حقت سروی کند | * | تا تر و تازه بمانی تا ابد |
| ۲۱۱۸ | Q | گفت آن خواهم که دایم شد بَقاش | * | بشنو ای غافل کم از چوبی مباش |
| ۲۱۱۸ | N | گفت آن خواهم که دایم شد بقاش | * | بشنو ای غافل کم از چوبی مباش |
| ۲۱۱۹ | Q | آن ستون را دفن کرد اندر زمین | * | تا چو مردُم حشر گردد یومِ دین |
| ۲۱۱۹ | N | آن ستون را دفن کرد اندر زمین | * | تا چو مردم حشر گردد یوم دین |
| ۲۱۲۰ | Q | تا بدانی هر کرا یزدان بخواند | * | از همه کارِ جهان بیکار ماند |
| ۲۱۲۰ | N | تا بدانی هر که را یزدان بخواند | * | از همه کار جهان بیکار ماند |
| ۲۱۲۱ | Q | هر کرا باشد ز یزدان کار و بار | * | یافت بار آنجا و بیرون شد ز کار |
| ۲۱۲۱ | N | هر که را باشد ز یزدان کار و بار | * | یافت بار آن جا و بیرون شد ز کار |
| ۲۱۲۲ | Q | آنک او را نبْود از اسرار داد | * | کَی کند تصدیق او نالهٔ جماد |
| ۲۱۲۲ | N | آن که او را نبود از اسرار داد | * | کی کند تصدیق او نالهی جماد |
| ۲۱۲۳ | Q | گوید آری نه ز دل بهرِ وفاق | * | تا نگویندش که هست اهل نفاق |
| ۲۱۲۳ | N | گوید آری نه ز دل بهر وفاق | * | تا نگویندش که هست اهل نفاق |
| ۲۱۲۴ | Q | گر نِیَنْدی واقفانِ امرِکُنْ | * | در جهان رَد گشته بودی این سخن |
| ۲۱۲۴ | N | گر نیندی واقفان امر کُنْ | * | در جهان رد گشته بودی این سخن |
| ۲۱۲۵ | Q | صد هزاران ز اهلِ تقلید و نشان | * | افکندشان نیم وهمی در گمان |
| ۲۱۲۵ | N | صد هزاران ز اهل تقلید و نشان | * | افکندشان نیم وهمی در گمان |
| ۲۱۲۶ | Q | که بظَن تقلید و استدلالشان | * | قایمست و جملهٔ پَرّ و بالشان |
| ۲۱۲۶ | N | که به ظن تقلید و استدلالشان | * | قایم است و جمله پر و بالشان |
| ۲۱۲۷ | Q | شُبههٔ انگیزد آن شیطانِ دون | * | در فتند این جملهٔ کوران سرْنگون |
| ۲۱۲۷ | N | شبههای انگیزد آن شیطان دون | * | در فتند این جمله کوران سر نگون |
| ۲۱۲۸ | Q | پایِ استدلالیان چوبین بود | * | پای چوبین سخت بیتمکین بود |
| ۲۱۲۸ | N | پای استدلالیان چوبین بود | * | پای چوبین سخت بیتمکین بود |
| ۲۱۲۹ | Q | غیرِ آن قُطبِ زمانِ دیدهوَر | * | کز ثباتش کوه گردد خیره سَر |
| ۲۱۲۹ | N | غیر آن قطب زمان دیدهور | * | کز ثباتش کوه گردد خیرهسر |
| ۲۱۳۰ | Q | پایِ نابینا عصا باشد عصا | * | تا نیُفْتد سرنگون او بر حَصا |
| ۲۱۳۰ | N | پای نابینا عصا باشد عصا | * | تا نیفتد سر نگون او بر حصا |
| ۲۱۳۱ | Q | آن سواری کو سپه را شد ظفر | * | اهلِ دین را کیست سلطان بصر |
| ۲۱۳۱ | N | آن سواری کاو سپه را شد ظفر | * | اهل دین را کیست سلطان بصر |
| ۲۱۳۲ | Q | با عصا کوران اگر ره دیدهاند | * | در پناهِ خلق روشندیدهاند |
| ۲۱۳۲ | N | با عصا کوران اگر ره دیدهاند | * | در پناه خلق روشن دیدهاند |
| ۲۱۳۳ | Q | گرنه بینایان بُدندی و شهان | * | جملهٔ کوران مُردهاندی در جهان |
| ۲۱۳۳ | N | گرنه بینایان بدندی و شهان | * | جمله کوران مردهاندی در جهان |
| ۲۱۳۴ | Q | نه ز کوران کِشت آید نه دُرود | * | نه عمارت نه تجارتها و سود |
| ۲۱۳۴ | N | نی ز کوران کشت آید نه درود | * | نه عمارت نه تجارتها و سود |
| ۲۱۳۵ | Q | گر نکردی رحمت و اِفضالتان | * | در شکستی چوبِ استدلالتان |
| ۲۱۳۵ | N | گر نکردی رحمت و افضالتان | * | در شکستی چوب استدلالتان |
| ۲۱۳۶ | Q | این عصا چه بود قیاسات و دلیل | * | آن عصا که دادشان بینا جلیل |
| ۲۱۳۶ | N | این عصا چه بود قیاسات و دلیل | * | آن عصا کی دادشان بینا جلیل |
| ۲۱۳۷ | Q | چون عصا شد آلتِ جنگ و نفیر | * | آن عصا را خُرْد بشْکن ای ضریر |
| ۲۱۳۷ | N | چون عصا شد آلت جنگ و نفیر | * | آن عصا را خرد بشکن ای ضریر |
| ۲۱۳۸ | Q | او عصاتان داد تا پیش آمدیت | * | آن عصا از خشم هم بر وی زدیت |
| ۲۱۳۸ | N | او عصاتان داد تا پیش آمدید | * | آن عصا از خشم هم بر وی زدید |
| ۲۱۳۹ | Q | حلقهٔ کوران بِچه کار اندرید | * | دیدبان را در میانه آورید |
| ۲۱۳۹ | N | حلقهی کوران به چه کار اندرید | * | دیدبان را در میانه آورید |
| ۲۱۴۰ | Q | دامنِ او گیر کو دادت عصا | * | در نگر کآدم چها دید از عصی |
| ۲۱۴۰ | N | دامن او گیر کاو دادت عصا | * | در نگر کادم چها دید از عصی |
| ۲۱۴۱ | Q | مُعْجِزهٔ موسی و احمد را نگر | * | چون عصا شد مار و اُسْتُن با خبر |
| ۲۱۴۱ | N | معجزهی موسی و احمد را نگر | * | چون عصا شد مار و استن با خبر |
| ۲۱۴۲ | Q | از عصا ماری و از اُستُن حنین | * | پنج نوبت میزنند از بهرِ دین |
| ۲۱۴۲ | N | از عصا ماری و از استن حنین | * | پنج نوبت میزنند از بهر دین |
| ۲۱۴۳ | Q | گر نه نامعقول بودی این مَزَه | * | کَیْ بُدی حاجت بچندین معجزه |
| ۲۱۴۳ | N | گرنه نامعقول بودی این مزه | * | کی بدی حاجت به چندین معجزه |
| ۲۱۴۴ | Q | هر چه معقولست عقلش میخورد | * | بیبیانِ معجزه بیجَرّ و مَد |
| ۲۱۴۴ | N | هر چه معقول است عقلش میخورد | * | بیبیان معجزه بیجر و مد |
| ۲۱۴۵ | Q | این طریقِ بکر نامعقول بین | * | در دلِ هر مُقْبِلی مقبول بین |
| ۲۱۴۵ | N | این طریق بکر نامعقول بین | * | در دل هر مقبلی مقبول بین |
| ۲۱۴۶ | Q | همچنان کز بیمِ آدم دیو و دد | * | در جزایر در رمیدند از حسد |
| ۲۱۴۶ | N | همچنان کز بیم آدم دیو و دد | * | در جزایر در رمیدند از حسد |
| ۲۱۴۷ | Q | هم ز بیمِ معجزاتِ انبیا | * | سر کشیده منکران زیرِ گیا |
| ۲۱۴۷ | N | هم ز بیم معجزات انبیا | * | سر کشیده منکران زیر گیا |
| ۲۱۴۸ | Q | تا بناموسِ مسلمانی زِیَند | * | در تسلُّس تا ندانی که کِیَند |
| ۲۱۴۸ | N | تا به ناموس مسلمانی زیاند | * | در تسلس تا ندانی که کیاند |
| ۲۱۴۹ | Q | همچو قلَّابان بر آن نقدِ تَباه | * | نُقره میمالند و نامِ پادشاه |
| ۲۱۴۹ | N | همچو قلابان بر آن نقد تباه | * | نقره میمالند و نام پادشاه |
| ۲۱۵۰ | Q | ظاهرِ الفاظشان توحید و شرع | * | باطنِ آن همچو در نان تخمِ صرع |
| ۲۱۵۰ | N | ظاهر الفاظشان توحید و شرع | * | باطن آن همچو در نان تخم صرع |
| ۲۱۵۱ | Q | فلسفی را زَهره نه تا دَم زند | * | دم زند دینِ حَقَش برهم زند |
| ۲۱۵۱ | N | فلسفی را زهره نی تا دم زند | * | دم زند دین حقش بر هم زند |
| ۲۱۵۲ | Q | دست و پایِ او جماد و جانِ او | * | هرچه گوید آن دو در فرمانِ او |
| ۲۱۵۲ | N | دست و پای او جماد و جان او | * | هر چه گوید آن دو در فرمان او |
| ۲۱۵۳ | Q | با زبان گرچه که تُهمت مینهند | * | دست و پاهاشان گواهی میدهند |
| ۲۱۵۳ | N | با زبان گر چه که تهمت مینهند | * | دست و پاهاشان گواهی میدهند |