block:1081
| ۱۵۴۷ | Q | بود بازرگان و او را طوطیی | * | در قفَس محبوس زیبا طوطیی | 
| ۱۵۴۷ | N | بود بازرگان و او را طوطیی | * | در قفس محبوس زیبا طوطیی | 
| ۱۵۴۸ | Q | چونك بازرگان سفر را ساز کرد | * | سوی هندستان شدن آغاز کرد | 
| ۱۵۴۸ | N | چون که بازرگان سفر را ساز کرد | * | سوی هندستان شدن آغاز کرد | 
| ۱۵۴۹ | Q | هر غلام و هر کنیزک را ز جُود | * | گفت بهرِ تو چه آرم گوی زود | 
| ۱۵۴۹ | N | هر غلام و هر کنیزک را ز جود | * | گفت بهر تو چه آرم گوی زود | 
| ۱۵۵۰ | Q | هر یکی از وی مُرادی خواست کرد | * | جمله را وعده بداد آن نیكمرد | 
| ۱۵۵۰ | N | هر یکی از وی مرادی خواست کرد | * | جمله را وعده بداد آن نیک مرد | 
| ۱۵۵۱ | Q | گفت طوطی را چه خواهی ارمغان | * | کارمت از خِطّهٔ هندوستان | 
| ۱۵۵۱ | N | گفت طوطی را چه خواهی ارمغان | * | کارمت از خطهی هندوستان | 
| ۱۵۵۲ | Q | گفتش آن طوطی که انجا طوطیان | * | چون ببینی کن ز حالِ من بیان | 
| ۱۵۵۲ | N | گفتش آن طوطی که آن جا طوطیان | * | چون ببینی کن ز حال من بیان | 
| ۱۵۵۳ | Q | کان فلان طوطی که مُشتاقِ شماست | * | از قضای آسمان در حبسِ ماست | 
| ۱۵۵۳ | N | کان فلان طوطی که مشتاق شماست | * | از قضای آسمان در حبس ماست | 
| ۱۵۵۴ | Q | بر شما کرد او سلام و داد خواست | * | وز شما چاره و رَهِ ارشاد خواست | 
| ۱۵۵۴ | N | بر شما کرد او سلام و داد خواست | * | وز شما چاره و ره ارشاد خواست | 
| ۱۵۵۵ | Q | گفت میشاید که من در اشتیاق | * | جان دهم اینجا بمیرم در فراق | 
| ۱۵۵۵ | N | گفت میشاید که من در اشتیاق | * | جان دهم اینجا بمیرم در فراق | 
| ۱۵۵۶ | Q | این روا باشد که من در بندِ سخت | * | گه شما بر سبزه گاهی بر درخت | 
| ۱۵۵۶ | N | این روا باشد که من در بند سخت | * | گه شما بر سبزه گاهی بر درخت | 
| ۱۵۵۷ | Q | این چنین باشد وفای دوستان | * | من درین حبس و شما در گلْستان | 
| ۱۵۵۷ | N | این چنین باشد وفای دوستان | * | من در این حبس و شما در بوستان | 
| ۱۵۵۸ | Q | یاد آرید ای مِهان زین مرغِ زار | * | یک صبوحی در میانِ مُرغزار | 
| ۱۵۵۸ | N | یاد آرید ای مهان زین مرغ زار | * | یک صبوحی در میان مرغزار | 
| ۱۵۵۹ | Q | یادِ یاران یار را مَیْمون بود | * | خاصّه کان لیلی و این مجنون بود | 
| ۱۵۵۹ | N | یاد یاران یار را میمون بود | * | خاصه کان لیلی و این مجنون بود | 
| ۱۵۶۰ | Q | ای حریفانِ بتِ موزونِ خود | * | من قدحها میخورم پر خونِ خود | 
| ۱۵۶۰ | N | ای حریفان بت موزون خود | * | من قدحها میخورم پر خون خود | 
| ۱۵۶۱ | Q | یک قدح مَیْ نوش کن بر یادِ من | * | گر همیخواهی که بدْهی دادِ من | 
| ۱۵۶۱ | N | یک قدح می نوش کن بر یاد من | * | گر همیخواهی که بدهی داد من | 
| ۱۵۶۲ | Q | یا بیادِ این فتادهٔ خاک بیز | * | چونك خوردی جرعهِٔ بر خاک ریز | 
| ۱۵۶۲ | N | یا به یاد این فتادهی خاک بیز | * | چون که خوردی جرعه ای بر خاک ریز | 
| ۱۵۶۳ | Q | ای عجب آن عهد و آن سوگند کو | * | وعدههای آن لبِ چون قند کو | 
| ۱۵۶۳ | N | ای عجب آن عهد و آن سوگند کو | * | وعدههای آن لب چون قند کو | 
| ۱۵۶۴ | Q | گر فراقِ بنده از بنده از بَد بندگیست | * | چون تو با بَد بَد کنی پس فرق چیست | 
| ۱۵۶۴ | N | گر فراق بنده از بنده از بد بندگی است | * | چون تو با بد بد کنی پس فرق چیست | 
| ۱۵۶۵ | Q | ای بَدی که تو کنی در خشم و جنگ | * | با طربتر از سماع و بانگِ چنگ | 
| ۱۵۶۵ | N | ای بدی که تو کنی در خشم و جنگ | * | با طرب تر از سماع و بانگ چنگ | 
| ۱۵۶۶ | Q | ای جفای تو ز دولت خوب تر | * | و انتقامِ تو ز جان محبوب تر | 
| ۱۵۶۶ | N | ای جفای تو ز دولت خوبتر | * | و انتقام تو ز جان محبوبتر | 
| ۱۵۶۷ | Q | نارِ تو اینست نورت چون بود | * | ماتم این تا خود که سورت چون بود | 
| ۱۵۶۷ | N | نار تو این است نورت چون بود | * | ماتم این تا خود که سورت چون بود | 
| ۱۵۶۸ | Q | از حلاوتها که دارد جَوْرِ تو | * | وز لطافت کس نیابد غَوْرِ تو | 
| ۱۵۶۸ | N | از حلاوتها که دارد جور تو | * | وز لطافت کس نیابد غور تو | 
| ۱۵۶۹ | Q | نالم و ترسم که او باوَر کند | * | وز کرم آن جور را کمتر کند | 
| ۱۵۶۹ | N | نالم و ترسم که او باور کند | * | وز کرم آن جور را کمتر کند | 
| ۱۵۷۰ | Q | عاشقم بر قهر و بر لطفش بجِد | * | بُوٱلْعَجَب من عاشقِ این هر دو ضِد | 
| ۱۵۷۰ | N | عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد | * | بو العجب من عاشق این هر دو ضد | 
| ۱۵۷۱ | Q | والله ار زین خار در بُستان شوم | * | همچو بلبل زین سبب نالان شوم | 
| ۱۵۷۱ | N | و الله ار زین خار در بستان شوم | * | همچو بلبل زین سبب نالان شوم | 
| ۱۵۷۲ | Q | این عجب بلبل که بگْشاید دهان | * | تا خورد او خار را با گلْستان | 
| ۱۵۷۲ | N | این عجب بلبل که بگشاید دهان | * | تا خورد او خار را با گلستان | 
| ۱۵۷۳ | Q | این چه بلبل این نهنگِ آتشیست | * | جملهٔ ناخوشها ز عشق او را خوشیست | 
| ۱۵۷۳ | N | این چه بلبل این نهنگ آتشی است | * | جمله ناخوشها ز عشق او را خوشی است | 
| ۱۵۷۴ | Q | عاشقِ کُلَّست و خود کُلَّست او | * | عاشقِ خویشست و عشقِ خویش جُو | 
| ۱۵۷۴ | N | عاشق کل است و خود کل است او | * | عاشق خویش است و عشق خویش جو |