block:1026
| ۵۹۵ | Q | جمله گفتند ای وزیرِ انکار نیست | * | گفتِ ما چون گفتنِ اغیار نیست |
| ۵۹۵ | N | جمله گفتند ای وزیر انکار نیست | * | گفت ما چون گفتن اغیار نیست |
| ۵۹۶ | Q | اشکِ دیدهست از فراقِ تو دوان | * | آه آهست از میانِ جان روان |
| ۵۹۶ | N | اشک دیدهست از فراق تو دوان | * | آه آه است از میان جان روان |
| ۵۹۷ | Q | طفل با دایه نه اِستیزد ولیک | * | گِرْید او گر چه نه بَد داند نه نیک |
| ۵۹۷ | N | طفل با دایه نه استیزد و لیک | * | گرید او گر چه نه بد داند نه نیک |
| ۵۹۸ | Q | ما چون چنگیم و تو زخمه میزنی | * | زاری از ما نه تو زاری میکنی |
| ۵۹۸ | N | ما چون چنگیم و تو زخمه میزنی | * | زاری از ما نی تو زاری میکنی |
| ۵۹۹ | Q | ما چو ناییم و نوا در ما ز تُست | * | ما چو کوهیم و صدا در ما ز تُست |
| ۵۹۹ | N | ما چو ناییم و نوا در ما ز تست | * | ما چو کوهیم و صدا در ما ز تست |
| ۶۰۰ | Q | ما چو شطرنجیم اندر بُرد و مات | * | بُرد و ماتِ ما ز تُست ای خوش صِفات |
| ۶۰۰ | N | ما چو شطرنجیم اندر برد و مات | * | برد و مات ما ز تست ای خوش صفات |
| ۶۰۱ | Q | ما که باشیم ای تو ما را جانِ جان | * | تا که ما باشیم با تو در میان |
| ۶۰۱ | N | ما که باشیم ای تو ما را جان جان | * | تا که ما باشیم با تو در میان |
| ۶۰۲ | Q | ما عدمهاییم و هستیهای ما | * | تو وجودِ مُطلَقی فانی نُما |
| ۶۰۲ | N | ما عدمهاییم و هستیهای ما | * | تو وجود مطلقی فانی نما |
| ۶۰۳ | Q | ما همه شیران ولی شیرِ عَلَم | * | حَملهشان از باد باشد دَمبدَم |
| ۶۰۳ | N | ما همه شیران ولی شیر علم | * | حملهشان از باد باشد دمبهدم |
| ۶۰۴ | Q | حمله شان پیداست و ناپیداست باد | * | آنک ناپیداست هرگز گم مباد |
| ۶۰۴ | N | حمله شان پیدا و ناپیداست باد | * | آن که ناپیداست هرگز کم مباد |
| ۶۰۵ | Q | بادِ ما و بودِ ما از دادِ تُست | * | هستیِ ما جمله از ایجادِ تُست |
| ۶۰۵ | N | باد ما و بود ما از داد تست | * | هستی ما جمله از ایجاد تست |
| ۶۰۶ | Q | لذّتِ هستی نمودی نیست را | * | عاشقِ خود کرده بودی نیست را |
| ۶۰۶ | N | لذت هستی نمودی نیست را | * | عاشق خود کرده بودی نیست را |
| ۶۰۷ | Q | لذّتِ اِنعامِ خود را وا مگیر | * | نُقل و باده و جامِ خود را وا مگیر |
| ۶۰۷ | N | لذت انعام خود را وامگیر | * | نقل و باده و جام خود را وامگیر |
| ۶۰۸ | Q | ور بگیری کیت جُستوجُو کند | * | نقش با نقَّاش چون نیرو کند |
| ۶۰۸ | N | ور بگیری کیت جستجو کند | * | نقش با نقاش چون نیرو کند |
| ۶۰۹ | Q | منگر اندر ما مکن در ما نظَر | * | اندر اِکرام و سخای خود نگر |
| ۶۰۹ | N | منگر اندر ما، مکن در ما نظر | * | اندر اکرام و سخای خود نگر |
| ۶۱۰ | Q | ما نبودیم و تقاضامان نبود | * | لُطفِ تو ناگفتهٔ ما میشنود |
| ۶۱۰ | N | ما نبودیم و تقاضامان نبود | * | لطف تو ناگفتهی ما میشنود |
| ۶۱۱ | Q | نقش باشد پیشِ نقَّاش و قلم | * | عاجز و بسته چو کودک در شکم |
| ۶۱۱ | N | نقش باشد پیش نقاش و قلم | * | عاجز و بسته چو کودک در شکم |
| ۶۱۲ | Q | پیشِ قُدرت خلقِ جملهٔ بارگه | * | عاجزان چون پیشِ سوزن کارگه |
| ۶۱۲ | N | پیش قدرت خلق جمله بارگه | * | عاجزان چون پیش سوزن کارگه |
| ۶۱۳ | Q | گاه نقشش دیو و گه آدم کند | * | گاه نقشش شادی و گه غم کند |
| ۶۱۳ | N | گاه نقشش دیو و گه آدم کند | * | گاه نقشش شادی و گه غم کند |
| ۶۱۴ | Q | دست نه تا دست جنباند بدفع | * | نطق نه تا دَم زند در ضَرّ و نفع |
| ۶۱۴ | N | دست نه تا دست جنباند به دفع | * | نطق نه تا دم زند در ضر و نفع |
| ۶۱۵ | Q | تو ز قرآن باز خوان تفسیرِ بَیْت | * | گفت ایزد ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْت |
| ۶۱۵ | N | تو ز قرآن باز خوان تفسیر بیت | * | گفت ایزد ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْت |
| ۶۱۶ | Q | گر بپّرانیم تیر آن نه ز ماست | * | ما کمان و تیراندازش خداست |
| ۶۱۶ | N | گر بپرانیم تیر آن نه ز ماست | * | ما کمان و تیر اندازش خداست |
| ۶۱۷ | Q | این نه جبر این معنی جبّاریَست | * | ذکرِ جبّاری برای زاریَست |
| ۶۱۷ | N | این نه جبر این معنی جباری است | * | ذکر جباری برای زاری است |
| ۶۱۸ | Q | زاریِ ما شد دلیلِ اضطرار | * | خجلتِ ما شد دلیلِ اختیار |
| ۶۱۸ | N | زاری ما شد دلیل اضطرار | * | خجلت ما شد دلیل اختیار |
| ۶۱۹ | Q | گر نبودی اختیار این شرم چیست | * | وین دریغ و خجلت و آزرم چیست |
| ۶۱۹ | N | گر نبودی اختیار این شرم چیست | * | وین دریغ و خجلت و آزرم چیست |
| ۶۲۰ | Q | زَجرِ شاگردان و استادان چراست | * | خاطر از تدبیرها گردان چراست |
| ۶۲۰ | N | زجر استادان و شاگردان چراست | * | خاطر از تدبیرها گردان چراست |
| ۶۲۱ | Q | ور تو گویی غافلست از جبرْ او | * | ماهِ حق پنهان کند در ابرْ رو |
| ۶۲۱ | N | ور تو گویی غافل است از جبر او | * | ماه حق پنهان کند در ابر رو |
| ۶۲۲ | Q | هست این را خوش جواب ار بشْنوی | * | بگْذری از کفر و در دین بگْروی |
| ۶۲۲ | N | هست این را خوش جواب ار بشنوی | * | بگذری از کفر و در دین بگروی |
| ۶۲۳ | Q | حسرت و زاری گهِ بیماریَست | * | وقتِ بیماری همه بیداریَست |
| ۶۲۳ | N | حسرت و زاری گه بیماری است | * | وقت بیماری همه بیداری است |
| ۶۲۴ | Q | آن زمان که میشوی بیمار تو | * | میکنی از جُرم استغفار تو |
| ۶۲۴ | N | آن زمان که میشوی بیمار تو | * | میکنی از جرم استغفار تو |
| ۶۲۵ | Q | مینماید بر تو زشتیِ گنه | * | میکنی نیّت که باز آیم برَه |
| ۶۲۵ | N | مینماید بر تو زشتی گنه | * | میکنی نیت که باز آیم به ره |
| ۶۲۶ | Q | عهد و پیمان میکنی که بعد ازین | * | جز که طاعت نَبْوَدم کارِ گزین |
| ۶۲۶ | N | عهد و پیمان میکنی که بعد از این | * | جز که طاعت نبودم کار گزین |
| ۶۲۷ | Q | پس یقین گشت این که بیماری ترا | * | میببخشد هوش و بیداری ترا |
| ۶۲۷ | N | پس یقین گشت این که بیماری ترا | * | میببخشد هوش و بیداری ترا |
| ۶۲۸ | Q | پس بدان این اصل را ای اصلجُو | * | هر کرا دردست او بُردست بُو |
| ۶۲۸ | N | پس بدان این اصل را ای اصل جو | * | هر که را درد است او برده ست بو |
| ۶۲۹ | Q | هر که او بیدارتر پُر دردتر | * | هر که او آگاهتر رُخزردتر |
| ۶۲۹ | N | هر که او بیدارتر پر دردتر | * | هر که او آگاهتر رخ زردتر |
| ۶۳۰ | Q | گر ز جَبرش آگهی زاریت کو | * | بینشِ زنجیرِ جبّاریت کو |
| ۶۳۰ | N | گر ز جبرش آگهی زاریت کو | * | بینش زنجیر جباریت کو |
| ۶۳۱ | Q | بسته در زنجیر چون شادی کند | * | کَی اسیرِ حبس آزادی کند |
| ۶۳۱ | N | بسته در زنجیر چون شادی کند | * | کی اسیر حبس آزادی کند |
| ۶۳۲ | Q | ور تو میبینی که پایت بستهاند | * | بر تو سرهنگانِ شه بنْشستهاند |
| ۶۳۲ | N | ور تو میبینی که پایت بستهاند | * | بر تو سرهنگان شه بنشستهاند |
| ۶۳۳ | Q | پس تو سرهنگی مکن با عاجزان | * | زآنک نبْود طبع و خوی عاجز آن |
| ۶۳۳ | N | پس تو سرهنگی مکن با عاجزان | * | ز آن که نبود طبع و خوی عاجز آن |
| ۶۳۴ | Q | چون تو جبرِ او نمیبینی مگو | * | ور همیبینی نشانِ دید کو |
| ۶۳۴ | N | چون تو جبر او نمیبینی مگو | * | ور همیبینی نشان دید کو |
| ۶۳۵ | Q | در هر آن کاری که مَیلستت بدآن | * | قدرتِ خود را همیبینی عیان |
| ۶۳۵ | N | در هر آن کاری که میل استت بدان | * | قدرت خود را همیبینی عیان |
| ۶۳۶ | Q | واندر آن کاری که مَیْلت نیست و خواست | * | خویش را جَبْری کنی کاین از خداست |
| ۶۳۶ | N | و اندر آن کاری که میلت نیست و خواست | * | خویش را جبری کنی کاین از خداست |
| ۶۳۷ | Q | انبیا در کارِ دنیا جبریاند | * | کافران در کارِ عُقبیٰ جبریاند |
| ۶۳۷ | N | انبیا در کار دنیا جبریاند | * | کافران در کار عقبی جبریاند |
| ۶۳۸ | Q | انبیا را کارِ عُقبَی اختیار | * | جاهلان را کارِ دنیا اختیار |
| ۶۳۸ | N | انبیا را کار عقبی اختیار | * | جاهلان را کار دنیا اختیار |
| ۶۳۹ | Q | زانک هر مرغی بسوی جنسِ خویش | * | میپرد او در پس و جانْ پیش پیش |
| ۶۳۹ | N | ز آن که هر مرغی به سوی جنس خویش | * | میپرد او در پس و جان پیش پیش |
| ۶۴۰ | Q | کافران چون جنس سِجّین آمدند | * | سِجْنِ دنیا را خوش آیین آمدند |
| ۶۴۰ | N | کافران چون جنس سجین آمدند | * | سجن دنیا را خوش آیین آمدند |
| ۶۴۱ | Q | انبیا چون جنسِ علیّین بُدند | * | سوی عِلّیینِ جان و دل شدند |
| ۶۴۱ | N | انبیا چون جنس علیین بدند | * | سوی علیین جان و دل شدند |
| ۶۴۲ | Q | این سخن پایان ندارد لیک ما | * | باز گوییم آن تمام قصّه را |
| ۶۴۲ | N | این سخن پایان ندارد لیک ما | * | باز گوییم آن تمامی قصه را |