block:1022
| ۵۴۹ | Q | مکر دیگر آن وزیر از خود ببست | * | وعظ را بگْذاشت و در خلوت نشست |
| ۵۴۹ | N | مکر دیگر آن وزیر از خود ببست | * | وعظ را بگذاشت و در خلوت نشست |
| ۵۵۰ | Q | در مُریدان در فگند از شوق سوز | * | بود در خلوت چهل پنجاه روز |
| ۵۵۰ | N | در مریدان در فکند از شوق سوز | * | بود در خلوت چهل پنجاه روز |
| ۵۵۱ | Q | خلق دیوانه شدند از شوقِ او | * | از فراقِ حال و قال و ذوقِ او |
| ۵۵۱ | N | خلق دیوانه شدند از شوق او | * | از فراق حال و قال و ذوق او |
| ۵۵۲ | Q | لابه و زاری همیکردند و او | * | از ریاضت گشته در خلوت دو تو |
| ۵۵۲ | N | لابه و زاری همیکردند و او | * | از ریاضت گشته در خلوت دو تو |
| ۵۵۳ | Q | گفته ایشان نیست ما را بیتو نور | * | بیعصاکَش چون بود احوالِ کور |
| ۵۵۳ | N | گفته ایشان نیست ما را بیتو نور | * | بیعصا کش چون بود احوال کور |
| ۵۵۴ | Q | از سرِ اِکرام و از بهرِ خدا | * | بیش ازین ما را مدار از خود جدا |
| ۵۵۴ | N | از سر اکرام و از بهر خدا | * | بیش از این ما را مدار از خود جدا |
| ۵۵۵ | Q | ما چو طفلانیم و ما را دایه تو | * | بر سرِ ما گُستَران آن سایه تو |
| ۵۵۵ | N | ما چو طفلانیم و ما را دایه تو | * | بر سر ما گستران آن سایه تو |
| ۵۵۶ | Q | گفت جانم از مُحِّبان دور نیست | * | لیک بیرون آمدن دستور نیست |
| ۵۵۶ | N | گفت جانم از محبان دور نیست | * | لیک بیرون آمدن دستور نیست |
| ۵۵۷ | Q | آن امیران در شفاعت آمدند | * | وان مُریدان در شناعت آمدند |
| ۵۵۷ | N | آن امیران در شفاعت آمدند | * | و آن مریدان در شناعت آمدند |
| ۵۵۸ | Q | کاین چه بدبختیست ما را ای کریم | * | از دل و دین مانده ما بیتو یتیم |
| ۵۵۸ | N | کاین چه بد بختی است ما را ای کریم | * | از دل و دین مانده ما بیتو یتیم |
| ۵۵۹ | Q | تو بهانه میکنی و ما ز درد | * | میزنیم از سوزِ دل دمهای سَرد |
| ۵۵۹ | N | تو بهانه میکنی و ما ز درد | * | میزنیم از سوز دل دمهای سرد |
| ۵۶۰ | Q | ما بگفتارِ خوشت خو کردهایم | * | ما ز شیرِ حکمتِ تو خَوردهایم |
| ۵۶۰ | N | ما به گفتار خوشت خو کردهایم | * | ما ز شیر حکمت تو خوردهایم |
| ۵۶۱ | Q | الله الله این جفا با ما مکن | * | خیر کن امروز را فردا مکن |
| ۵۶۱ | N | اللَّه الله این جفا با ما مکن | * | خیر کن امروز را فردا مکن |
| ۵۶۲ | Q | میدهد دل مر ترا کاین بیدلان | * | بیتو گردند آخر از بیحاصلان |
| ۵۶۲ | N | میدهد دل مر ترا کاین بیدلان | * | بیتو گردند آخر از بیحاصلان |
| ۵۶۳ | Q | جمله در خشکی چو ماهی میطپند | * | آب را بگْشا ز جُو بر دار بند |
| ۵۶۳ | N | جمله در خشکی چو ماهی میتپند | * | آب را بگشا ز جو بر دار بند |
| ۵۶۴ | Q | ای که چون تو در زمانه نیست کس | * | الله الله خلق را فریاد رَس |
| ۵۶۴ | N | ای که چون تو در زمانه نیست کس | * | الله الله خلق را فریاد رس |