block:3214
۴۴۳۵ | N | گوید ای اجزای پست فرشیام | * | غربت من تلختر من عرشیام |
۴۴۳۶ | N | میل تن در سبزه و آب روان | * | ز آن بود که اصل او آمد از آن |
۴۴۳۷ | N | میل جان اندر حیات و در حی است | * | ز انکه جان لامکان اصل وی است |
۴۴۳۸ | N | میل جان در حکمت است و در علوم | * | میل تن در باغ و راغ است و کروم |
۴۴۳۹ | N | میل جان اندر ترقی و شرف | * | میل تن در کسب و اسباب علف |
۴۴۴۰ | N | میل و عشق آن شرف هم سوی جان | * | زین یحب را و یحبون را بدان |
۴۴۴۱ | N | گر بگویم شرح این بیحد شود | * | مثنوی هشتاد تا کاغذ شود |
۴۴۴۲ | N | حاصل آن که هر که او طالب بود | * | جان مطلوبش در او راغب بود |
۴۴۴۳ | N | آدمی حیوان نباتی و جماد | * | هر مرادی عاشق هر بیمراد |
۴۴۴۴ | N | بیمرادان بر مرادی میتنند | * | و آن مرادان جذب ایشان میکنند |
۴۴۴۵ | N | لیک میل عاشقان لاغر کند | * | میل معشوقان خوش و خوش فر کند |
۴۴۴۶ | N | عشق معشوقان دو رخ افروخته | * | عشق عاشق جان او را سوخته |
۴۴۴۷ | N | کهربا عاشق به شکل بینیاز | * | کاه میکوشد در آن راه دراز |
۴۴۴۸ | N | این رها کن عشق آن تشنه دهان | * | تافت اندر سینهی صدر جهان |
۴۴۴۹ | N | دود آن عشق و غم آتشکده | * | رفته در مخدوم او مشفق شده |
۴۴۵۰ | N | لیکش از ناموس و بوش و آبرو | * | شرم میآمد که واجوید از او |
۴۴۵۱ | N | رحمتش مشتاق آن مسکین شده | * | سلطنت زین لطف مانع آمده |
۴۴۵۲ | N | عقل حیران کاین عجب او را کشید | * | یا کشش ز آن سو بدین جانب رسید |
۴۴۵۳ | N | ترک جلدی کن کز این ناواقفی | * | لب ببند اللَّه أعلم بالخفی |
۴۴۵۴ | N | این سخن را بعد از این مدفون کنم | * | آن کشنده میکشد من چون کنم |
۴۴۵۵ | N | کیست آن کت میکشد ای معتنی | * | آن که مینگذاردت کاین دم زنی |
۴۴۵۶ | N | صد عزیمت میکنی بهر سفر | * | میکشاند مر ترا جای دگر |
۴۴۵۷ | N | ز آن بگرداند بهر سو آن لگام | * | تا خبر یابد ز فارس اسب خام |
۴۴۵۸ | N | اسب زیرکسار ز آن نیکو پی است | * | کاو همیداند که فارس بر وی است |
۴۴۵۹ | N | او دلت را بر دو صد سودا ببست | * | بیمرادت کرد پس دل را شکست |
۴۴۶۰ | N | چون شکست او بال آن رای نخست | * | چون نشد هستی بال اشکن درست |