block:3186
۳۸۷۲ | Q | اندر آمد در بخارا شادمان | * | پیشِ معشوقِ خود و دارُ ٱلْأَمان |
۳۸۷۲ | N | اندر آمد در بخارا شادمان | * | پیش معشوق خود و دار الامان |
۳۸۷۳ | Q | همچو آن مستی که پَّرد بر اثیر | * | مَه کنارش گیرد و گوید که گیر |
۳۸۷۳ | N | همچو آن مستی که پرد بر اثیر | * | مه کنارش گیرد و گوید که گیر |
۳۸۷۴ | Q | هرکه دیدش در بخارا گفت خیز | * | پیش از پیدا شدن مَنْشین گریز |
۳۸۷۴ | N | هر که دیدش در بخارا گفت خیز | * | پیش از پیدا شدن منشین گریز |
۳۸۷۵ | Q | که ترا میجوید آن شه خشمگین | * | تا کشد از جانِ تُو ده ساله کین |
۳۸۷۵ | N | که ترا میجوید آن شه خشمگین | * | تا کشد از جان تو ده ساله کین |
۳۸۷۶ | Q | اللَّه الله در مَیا در خونِ خویش | * | تکیه کَم کُن بر دَم و افسونِ خویش |
۳۸۷۶ | N | اللَّه الله در میا در خون خویش | * | تکیه کم کن بر دم و افسون خویش |
۳۸۷۷ | Q | شحنهٔ صدرِ جهان بودی و راد | * | معتمَد بودی مُهَنْدسِ اُوستاد |
۳۸۷۷ | N | شحنهی صدر جهان بودی و راد | * | معتمد بودی مهندس اوستاد |
۳۸۷۸ | Q | غَدر کردی وز جزا بگْریختی | * | رَسته بودی باز چون آویختی |
۳۸۷۸ | N | غدر کردی و ز جزا بگریختی | * | رسته بودی باز چون آویختی |
۳۸۷۹ | Q | از بلا بگریختی با صد حِیَل | * | ابلهی آوردت اینجا یا اجَلْ |
۳۸۷۹ | N | از بلا بگریختی با صد حیل | * | ابلهی آوردت اینجا یا اجل |
۳۸۸۰ | Q | ای که عقلت بر عُطارد دَق کند | * | عقل و عاقل را قضا احمق کند |
۳۸۸۰ | N | ای که عقلت بر عطارد دق کند | * | عقل و عاقل را قضا احمق کند |
۳۸۸۱ | Q | نَحس خرگوشی که باشد شیرجُو | * | زیرکی و عقل و چالاکیت کو |
۳۸۸۱ | N | نحس خرگوشی که باشد شیر جو | * | زیرکی و عقل و چالاکیت کو |
۳۸۸۲ | Q | هست صد چندین فُسونهای قضا | * | گفت إِذا جَاءَ ٱلْقَضاء ضاقَ ٱلْفَضا |
۳۸۸۲ | N | هست صد چندین فسونهای قضا | * | گفت إِذا جاء القضاء ضاق الفضا |
۳۸۸۳ | Q | صد ره و مَخْلَص بود از چپّ و راست | * | از قضا بسته شود کو اژدهاست |
۳۸۸۳ | N | صدره و مخلص بود از چپ و راست | * | از قضا بسته شود کان اژدهاست |