vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3187

جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدید‌کنندگان را
۳۸۸۴Qگفت من مستسقیم آبم کَشَد * گرچه می‌دانم که هم آبم کُشَد
۳۸۸۴Nگفت من مستسقی‌ام آبم کشد * گر چه می‌دانم که هم آبم کشد
۳۸۸۵Qهیچ مستسقی بنْگریزد ز آب * گر دو صد بارش کند مات و خراب
۳۸۸۵Nهیچ مستسقی بنگریزد ز آب * گر دو صد بارش کند مات و خراب
۳۸۸۶Qگر بیاماسد مرا دست و شِکَم * عشقِ آب از من نخواهد گشت کم
۳۸۸۶Nگر بیاماسد مرا دست و شکم * عشق آب از من نخواهد گشت کم
۳۸۸۷Qگویم آنگ که بپرسند از بُطون * کاشکی بَحْرم روان بودی درون
۳۸۸۷Nگویم آن گه که بپرسند از بطون * کاشکی بحرم روان بودی درون
۳۸۸۸Qخیکِ اِشْکَم گو بِدَر از موجِ آب * گر بمیرم هست مرگم مستطاب
۳۸۸۸Nخیک اشکم گو بدر از موج آب * گر بمیرم هست مرگم مستطاب
۳۸۸۹Qمن بهَر جایی که بینم آبِ جُو * رشکم آید بودمی من جایِ او
۳۸۸۹Nمن به هر جایی که بینم آب جو * رشکم آید بودمی من جای او
۳۸۹۰Qدست چون دفّ و شکم همچون دُهُل * طبلِ عشقِ آب می‌کوبم چو گُل
۳۸۹۰Nدست چون دف و شکم همچون دهل * طبل عشق آب می‌کوبم چو گل
۳۸۹۱Qگر بریزد خونم آن رُوحُ ٱلأَمین * جُرعه جُرعه خون خورم همچون زمین
۳۸۹۱Nگر بریزد خونم آن روح الامین * جرعه جرعه خون خورم همچون زمین
۳۸۹۲Qچون زمین و چون جَنین خون‌خواره‌ام * تا که عاشق گشته‌ام این کاره‌ام
۳۸۹۲Nچون زمین و چون جنین خون‌خواره‌ام * تا که عاشق گشته‌ام این کارَه‌ام
۳۸۹۳Qشب همی‌جوشم در آتش همچو دیگ * روز تا شب خون خورم مانندِ ریگ
۳۸۹۳Nشب همی‌جوشم در آتش همچو دیگ * روز تا شب خون خورم مانند ریگ
۳۸۹۴Qمن پشیمانم که مکر انگیختم * از مُرادِ خشمِ او بگْریختم
۳۸۹۴Nمن پشیمانم که مکر انگیختم * از مراد خشم او بگریختم
۳۸۹۵Qگو بِران بر جانِ مستم خشمِ خویش * عیدِ قُربان اوست و عاشق گاومیش
۳۸۹۵Nگو بران بر جان مستم خشم خویش * عید قربان اوست و عاشق گاومیش
۳۸۹۶Qگاو اگر خسپد و گر چیزی خورد * بهرِ عید و ذُبْح او می‌پرورد
۳۸۹۶Nگاو اگر خسبد و گر چیزی خورد * بهر عید و ذبح او می‌پرورد
۳۸۹۷Qگاوِ موسی دان مرا جان داده‌ای * جُزْو جُزْوم حَشْرِ هر آزاده‌ای
۳۸۹۷Nگاو موسی دان مرا جان داده‌ای * جزو جزوم حشر هر آزاده‌ای
۳۸۹۸Qگاوِ موسی بود قُربان گشته‌ای * کمترین جُزْوش حیاتِ کُشته‌ای
۳۸۹۸Nگاو موسی بود قربان گشته‌ای * کمترین جزوش حیات کشته‌ای
۳۸۹۹Qبر جهید آن کُشته ز آسیبش ز جا * در خطابِ اِضْرِبُوهُ بَعْضَهَا
۳۸۹۹Nبر جهید آن کشته ز آسیبش ز جا * در خطاب اضربوه بعضها
۳۹۰۰Qیا کِرامی اِذْبُحوا هٰذا ٱلْبَقَر * إِنْ أَرَدْتُمْ حَشْرَ أَرْواحِ ٱلنَّظَر
۳۹۰۰Nیا کرامی اذبحوا هذا البقر * إن أردتم حشر أرواح النظر
۳۹۰۱Qاز جَمادی مُردم و نامی شدم * و ز نَما مُردم بحیوان بر زدم
۳۹۰۱Nاز جمادی مردم و نامی شدم * و ز نما مردم به حیوان بر زدم
۳۹۰۲Qمُردم از حیوانی و آدم شدم * پس چه ترسم کَیْ ز مُردن کم شدم
۳۹۰۲Nمردم از حیوانی و آدم شدم * پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
۳۹۰۳Qحملهٔ دیگر بمیرم از بَشَر * تا بر آرم از ملایک پرّ و سَر
۳۹۰۳Nحمله‌ی دیگر بمیرم از بشر * تا بر آرم از ملایک بال و پر
۳۹۰۴Qو ز مَلَک هم بایدم جَستن ز جُو * کُلُّ شَیْ‌ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ
۳۹۰۴Nو ز ملک هم بایدم جستن ز جو * کُلُّ شَیْ‌ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ
۳۹۰۵Qبارِ دیگر از مَلَک قُربان شوم * آنچ اندر وَهْم ناید آن شوم
۳۹۰۵Nبار دیگر از ملک قربان شوم * آن چه اندر وهم ناید آن شوم
۳۹۰۶Qپس عدم گردم عدم چون ارْغَنُون * گویدم که‌ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ
۳۹۰۶Nپس عدم گردم عدم چون ارغنون * گویدم که‌ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ
۳۹۰۷Qمرگ دان آنک اتّفاقِ اُمتست * کآبِ حیوانی نهان در ظُلمتست
۳۹۰۷Nمرگ دان آنک اتفاق امت است * کآب حیوانی نهان در ظلمت است
۳۹۰۸Qهمچو نیلوفر بِرُو زین طَرَف جُو * همچو مستسقی حریص و مرگ‌جُو
۳۹۰۸Nهمچو نیلوفر برو زین طرف جو * همچو مستسقی حریص و مرگ جو
۳۹۰۹Qمرگِ او آبست و او جویای آب * می‌خورد و الله أَعْلَم بِالصَّواب
۳۹۰۹Nمرگ او آب است و او جویای آب * می‌خورد و الله أعلم بالصواب
۳۹۱۰Qای فسرده عاشقِ ننگین نَمَد * کو ز بیمِ جان ز جانان می‌رَمَد
۳۹۱۰Nای فسرده عاشق ننگین نمد * کاو ز بیم جان ز جانان می‌رمد
۳۹۱۱Qسوی تیغِ عشقش ای ننگِ زنان * صد هزاران جان نگر دستک‌زنان
۳۹۱۱Nسوی تیغ عشقش ای ننگ زنان * صد هزاران جان نگر دستک‌زنان
۳۹۱۲Qجُوی دیدی کوزه اندر جُوی ریز * آب را از جُوی کَیْ باشد گریز
۳۹۱۲Nجوی دیدی کوزه اندر جوی ریز * آب را از جوی کی باشد گریز
۳۹۱۳Qآبِ کوزه چون در آبِ جُو شود * محو گردد در وَیْ و جُو او شود
۳۹۱۳Nآب کوزه چون در آب جو شود * محو گردد در وی و جو او شود
۳۹۱۴Qوصفِ او فانی شد و ذاتش بقا * زین سِپَس نه کم شود نه بَدْ لِقا
۳۹۱۴Nوصف او فانی شد و ذاتش بقا * زین سپس نه کم شود نه بد لقا
۳۹۱۵Qخویش را بر نَخْلِ او آویختم * عذرِ آن را که ازو بگْریختم
۳۹۱۵Nخویش را بر نخل او آویختم * عذر آن را که از او بگریختم