block:3187
۳۸۸۴ | Q | گفت من مستسقیم آبم کَشَد | * | گرچه میدانم که هم آبم کُشَد |
۳۸۸۴ | N | گفت من مستسقیام آبم کشد | * | گر چه میدانم که هم آبم کشد |
۳۸۸۵ | Q | هیچ مستسقی بنْگریزد ز آب | * | گر دو صد بارش کند مات و خراب |
۳۸۸۵ | N | هیچ مستسقی بنگریزد ز آب | * | گر دو صد بارش کند مات و خراب |
۳۸۸۶ | Q | گر بیاماسد مرا دست و شِکَم | * | عشقِ آب از من نخواهد گشت کم |
۳۸۸۶ | N | گر بیاماسد مرا دست و شکم | * | عشق آب از من نخواهد گشت کم |
۳۸۸۷ | Q | گویم آنگ که بپرسند از بُطون | * | کاشکی بَحْرم روان بودی درون |
۳۸۸۷ | N | گویم آن گه که بپرسند از بطون | * | کاشکی بحرم روان بودی درون |
۳۸۸۸ | Q | خیکِ اِشْکَم گو بِدَر از موجِ آب | * | گر بمیرم هست مرگم مستطاب |
۳۸۸۸ | N | خیک اشکم گو بدر از موج آب | * | گر بمیرم هست مرگم مستطاب |
۳۸۸۹ | Q | من بهَر جایی که بینم آبِ جُو | * | رشکم آید بودمی من جایِ او |
۳۸۸۹ | N | من به هر جایی که بینم آب جو | * | رشکم آید بودمی من جای او |
۳۸۹۰ | Q | دست چون دفّ و شکم همچون دُهُل | * | طبلِ عشقِ آب میکوبم چو گُل |
۳۸۹۰ | N | دست چون دف و شکم همچون دهل | * | طبل عشق آب میکوبم چو گل |
۳۸۹۱ | Q | گر بریزد خونم آن رُوحُ ٱلأَمین | * | جُرعه جُرعه خون خورم همچون زمین |
۳۸۹۱ | N | گر بریزد خونم آن روح الامین | * | جرعه جرعه خون خورم همچون زمین |
۳۸۹۲ | Q | چون زمین و چون جَنین خونخوارهام | * | تا که عاشق گشتهام این کارهام |
۳۸۹۲ | N | چون زمین و چون جنین خونخوارهام | * | تا که عاشق گشتهام این کارَهام |
۳۸۹۳ | Q | شب همیجوشم در آتش همچو دیگ | * | روز تا شب خون خورم مانندِ ریگ |
۳۸۹۳ | N | شب همیجوشم در آتش همچو دیگ | * | روز تا شب خون خورم مانند ریگ |
۳۸۹۴ | Q | من پشیمانم که مکر انگیختم | * | از مُرادِ خشمِ او بگْریختم |
۳۸۹۴ | N | من پشیمانم که مکر انگیختم | * | از مراد خشم او بگریختم |
۳۸۹۵ | Q | گو بِران بر جانِ مستم خشمِ خویش | * | عیدِ قُربان اوست و عاشق گاومیش |
۳۸۹۵ | N | گو بران بر جان مستم خشم خویش | * | عید قربان اوست و عاشق گاومیش |
۳۸۹۶ | Q | گاو اگر خسپد و گر چیزی خورد | * | بهرِ عید و ذُبْح او میپرورد |
۳۸۹۶ | N | گاو اگر خسبد و گر چیزی خورد | * | بهر عید و ذبح او میپرورد |
۳۸۹۷ | Q | گاوِ موسی دان مرا جان دادهای | * | جُزْو جُزْوم حَشْرِ هر آزادهای |
۳۸۹۷ | N | گاو موسی دان مرا جان دادهای | * | جزو جزوم حشر هر آزادهای |
۳۸۹۸ | Q | گاوِ موسی بود قُربان گشتهای | * | کمترین جُزْوش حیاتِ کُشتهای |
۳۸۹۸ | N | گاو موسی بود قربان گشتهای | * | کمترین جزوش حیات کشتهای |
۳۸۹۹ | Q | بر جهید آن کُشته ز آسیبش ز جا | * | در خطابِ اِضْرِبُوهُ بَعْضَهَا |
۳۸۹۹ | N | بر جهید آن کشته ز آسیبش ز جا | * | در خطاب اضربوه بعضها |
۳۹۰۰ | Q | یا کِرامی اِذْبُحوا هٰذا ٱلْبَقَر | * | إِنْ أَرَدْتُمْ حَشْرَ أَرْواحِ ٱلنَّظَر |
۳۹۰۰ | N | یا کرامی اذبحوا هذا البقر | * | إن أردتم حشر أرواح النظر |
۳۹۰۱ | Q | از جَمادی مُردم و نامی شدم | * | و ز نَما مُردم بحیوان بر زدم |
۳۹۰۱ | N | از جمادی مردم و نامی شدم | * | و ز نما مردم به حیوان بر زدم |
۳۹۰۲ | Q | مُردم از حیوانی و آدم شدم | * | پس چه ترسم کَیْ ز مُردن کم شدم |
۳۹۰۲ | N | مردم از حیوانی و آدم شدم | * | پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم |
۳۹۰۳ | Q | حملهٔ دیگر بمیرم از بَشَر | * | تا بر آرم از ملایک پرّ و سَر |
۳۹۰۳ | N | حملهی دیگر بمیرم از بشر | * | تا بر آرم از ملایک بال و پر |
۳۹۰۴ | Q | و ز مَلَک هم بایدم جَستن ز جُو | * | کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ |
۳۹۰۴ | N | و ز ملک هم بایدم جستن ز جو | * | کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ |
۳۹۰۵ | Q | بارِ دیگر از مَلَک قُربان شوم | * | آنچ اندر وَهْم ناید آن شوم |
۳۹۰۵ | N | بار دیگر از ملک قربان شوم | * | آن چه اندر وهم ناید آن شوم |
۳۹۰۶ | Q | پس عدم گردم عدم چون ارْغَنُون | * | گویدم که إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ |
۳۹۰۶ | N | پس عدم گردم عدم چون ارغنون | * | گویدم که إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ |
۳۹۰۷ | Q | مرگ دان آنک اتّفاقِ اُمتست | * | کآبِ حیوانی نهان در ظُلمتست |
۳۹۰۷ | N | مرگ دان آنک اتفاق امت است | * | کآب حیوانی نهان در ظلمت است |
۳۹۰۸ | Q | همچو نیلوفر بِرُو زین طَرَف جُو | * | همچو مستسقی حریص و مرگجُو |
۳۹۰۸ | N | همچو نیلوفر برو زین طرف جو | * | همچو مستسقی حریص و مرگ جو |
۳۹۰۹ | Q | مرگِ او آبست و او جویای آب | * | میخورد و الله أَعْلَم بِالصَّواب |
۳۹۰۹ | N | مرگ او آب است و او جویای آب | * | میخورد و الله أعلم بالصواب |
۳۹۱۰ | Q | ای فسرده عاشقِ ننگین نَمَد | * | کو ز بیمِ جان ز جانان میرَمَد |
۳۹۱۰ | N | ای فسرده عاشق ننگین نمد | * | کاو ز بیم جان ز جانان میرمد |
۳۹۱۱ | Q | سوی تیغِ عشقش ای ننگِ زنان | * | صد هزاران جان نگر دستکزنان |
۳۹۱۱ | N | سوی تیغ عشقش ای ننگ زنان | * | صد هزاران جان نگر دستکزنان |
۳۹۱۲ | Q | جُوی دیدی کوزه اندر جُوی ریز | * | آب را از جُوی کَیْ باشد گریز |
۳۹۱۲ | N | جوی دیدی کوزه اندر جوی ریز | * | آب را از جوی کی باشد گریز |
۳۹۱۳ | Q | آبِ کوزه چون در آبِ جُو شود | * | محو گردد در وَیْ و جُو او شود |
۳۹۱۳ | N | آب کوزه چون در آب جو شود | * | محو گردد در وی و جو او شود |
۳۹۱۴ | Q | وصفِ او فانی شد و ذاتش بقا | * | زین سِپَس نه کم شود نه بَدْ لِقا |
۳۹۱۴ | N | وصف او فانی شد و ذاتش بقا | * | زین سپس نه کم شود نه بد لقا |
۳۹۱۵ | Q | خویش را بر نَخْلِ او آویختم | * | عذرِ آن را که ازو بگْریختم |
۳۹۱۵ | N | خویش را بر نخل او آویختم | * | عذر آن را که از او بگریختم |