vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3183

منع کردن دوستان او را از رجوع کردن به بخارا وتهدید کردن و لااُبالی گفتن او
۳۸۱۲Qگفت او را ناصحی ای بی‌خبَر * عاقبت اندیش اگر داری هُنَر
۳۸۱۲Nگفت او را ناصحی ای بی‌خبر * عاقبت اندیش اگر داری هنر
۳۸۱۳Qدر نگر پس را بعقل و پیش را * همچو پروانه مسوزان خویش را
۳۸۱۳Nدر نگر پس را به عقل و پیش را * همچو پروانه مسوزان خویش را
۳۸۱۴Qچون بخارا می‌روی دیوانه‌ای * لایقِ زنجیر و زندان‌خانه‌ای
۳۸۱۴Nچون بخارا می‌روی دیوانه‌ای * لایق زنجیر و زندان خانه‌ای
۳۸۱۵Qاو ز تو آهن همی‌خاید ز خشم * او همی‌جوید ترا با بیست چشم
۳۸۱۵Nاو ز تو آهن همی‌خاید ز خشم * او همی‌جوید ترا با بیست چشم
۳۸۱۶Qمی‌کند او تیز از بهرِ تو کارد * او سگِ قحطست و تو انبانِ آرد
۳۸۱۶Nمی‌کند او تیز از بهر تو کارد * او سگ قحط است و تو انبان آرد
۳۸۱۷Qچون رهیدی و خدایت راه داد * سوی زندان می‌روی چونت فتاد
۳۸۱۷Nچون رهیدی و خدایت راه داد * سوی زندان می‌روی چونت فتاد
۳۸۱۸Qبر تو گر دَه گون مُوکَّل آمدی * عقل بایستی کزیشان کُم زدی
۳۸۱۸Nبر تو گر ده گون موکل آمدی * عقل بایستی کز ایشان کم زدی
۳۸۱۹Qچون مُوکَّل نیست بر تو هیچ کس * از چه بسته گشت بر تو پیش و پس
۳۸۱۹Nچون موکل نیست بر تو هیچ کس * از چه بسته گشت بر تو پیش و پس
۳۸۲۰Qعشقِ پنهان کرده بود او را اسیر * آن موکَّل را نمی‌دید آن نذیر
۳۸۲۰Nعشق پنهان کرده بود او را اسیر * آن موکل را نمی‌دید آن نذیر
۳۸۲۱Qهر موَکُّل را موکُّل مُختفیست * ورنه او در بندِ سگ طبعی ز چیست
۳۸۲۱Nهر موکل را موکل مختفی است * ور نه او در بند سگ طبعی ز چیست
۳۸۲۲Qخشمِ شاهِ عشق بر جانش نشست * بر عوانی و سِیَه‌روییش بَست
۳۸۲۲Nخشم شاه عشق بر جانش نشست * بر عوانی و سیه روییش بست
۳۸۲۳Qمی‌زند او را که هین او را بزن * ز آن عوانانِ نهان افغانِ من
۳۸۲۳Nمی‌زند او را که هین او را بزن * ز آن عوانان نهان افغان من
۳۸۲۴Qهرکه بینی در زیانی می‌رود * گرچه تنها با عوانی می‌رود
۳۸۲۴Nهر که بینی در زیانی می‌رود * گر چه تنها با عوانی می‌رود
۳۸۲۵Qگر ازو واقف بُدی افغان زدی * پیشِ آن سلطانِ سلطانان شدی
۳۸۲۵Nگر از او واقف بدی افغان زدی * پیش آن سلطان سلطانان شدی
۳۸۲۶Qریختی بر سر به پیشِ شاه خاک * تا امان دیدی ز دیوِ سهمناک
۳۸۲۶Nریختی بر سر به پیش شاه خاک * تا امان دیدی ز دیو سهمناک
۳۸۲۷Qمیرْ دیدی خویش را ای کم ز مُور * ز آن ندیدی آن موکَّل را تو کور
۳۸۲۷Nمیر دیدی خویش را ای کم ز مور * ز آن ندیدی آن موکل را تو کور
۳۸۲۸Qغرّه گشتی زین دروغین پرّ و بال * پرّ و بالی کو کَشَد سوی وَبال
۳۸۲۸Nغره گشتی زین دروغین پر و بال * پر و بالی کاو کشد سوی وبال
۳۸۲۹Qپَرسبُک دارد رهِ بالا کند * چون گِل آلو شد گرانیها کند
۳۸۲۹Nپر سبک دارد ره بالا کند * چون گل آلو شد گرانیها کند