block:3183
۳۸۱۲ | Q | گفت او را ناصحی ای بیخبَر | * | عاقبت اندیش اگر داری هُنَر |
۳۸۱۲ | N | گفت او را ناصحی ای بیخبر | * | عاقبت اندیش اگر داری هنر |
۳۸۱۳ | Q | در نگر پس را بعقل و پیش را | * | همچو پروانه مسوزان خویش را |
۳۸۱۳ | N | در نگر پس را به عقل و پیش را | * | همچو پروانه مسوزان خویش را |
۳۸۱۴ | Q | چون بخارا میروی دیوانهای | * | لایقِ زنجیر و زندانخانهای |
۳۸۱۴ | N | چون بخارا میروی دیوانهای | * | لایق زنجیر و زندان خانهای |
۳۸۱۵ | Q | او ز تو آهن همیخاید ز خشم | * | او همیجوید ترا با بیست چشم |
۳۸۱۵ | N | او ز تو آهن همیخاید ز خشم | * | او همیجوید ترا با بیست چشم |
۳۸۱۶ | Q | میکند او تیز از بهرِ تو کارد | * | او سگِ قحطست و تو انبانِ آرد |
۳۸۱۶ | N | میکند او تیز از بهر تو کارد | * | او سگ قحط است و تو انبان آرد |
۳۸۱۷ | Q | چون رهیدی و خدایت راه داد | * | سوی زندان میروی چونت فتاد |
۳۸۱۷ | N | چون رهیدی و خدایت راه داد | * | سوی زندان میروی چونت فتاد |
۳۸۱۸ | Q | بر تو گر دَه گون مُوکَّل آمدی | * | عقل بایستی کزیشان کُم زدی |
۳۸۱۸ | N | بر تو گر ده گون موکل آمدی | * | عقل بایستی کز ایشان کم زدی |
۳۸۱۹ | Q | چون مُوکَّل نیست بر تو هیچ کس | * | از چه بسته گشت بر تو پیش و پس |
۳۸۱۹ | N | چون موکل نیست بر تو هیچ کس | * | از چه بسته گشت بر تو پیش و پس |
۳۸۲۰ | Q | عشقِ پنهان کرده بود او را اسیر | * | آن موکَّل را نمیدید آن نذیر |
۳۸۲۰ | N | عشق پنهان کرده بود او را اسیر | * | آن موکل را نمیدید آن نذیر |
۳۸۲۱ | Q | هر موَکُّل را موکُّل مُختفیست | * | ورنه او در بندِ سگ طبعی ز چیست |
۳۸۲۱ | N | هر موکل را موکل مختفی است | * | ور نه او در بند سگ طبعی ز چیست |
۳۸۲۲ | Q | خشمِ شاهِ عشق بر جانش نشست | * | بر عوانی و سِیَهروییش بَست |
۳۸۲۲ | N | خشم شاه عشق بر جانش نشست | * | بر عوانی و سیه روییش بست |
۳۸۲۳ | Q | میزند او را که هین او را بزن | * | ز آن عوانانِ نهان افغانِ من |
۳۸۲۳ | N | میزند او را که هین او را بزن | * | ز آن عوانان نهان افغان من |
۳۸۲۴ | Q | هرکه بینی در زیانی میرود | * | گرچه تنها با عوانی میرود |
۳۸۲۴ | N | هر که بینی در زیانی میرود | * | گر چه تنها با عوانی میرود |
۳۸۲۵ | Q | گر ازو واقف بُدی افغان زدی | * | پیشِ آن سلطانِ سلطانان شدی |
۳۸۲۵ | N | گر از او واقف بدی افغان زدی | * | پیش آن سلطان سلطانان شدی |
۳۸۲۶ | Q | ریختی بر سر به پیشِ شاه خاک | * | تا امان دیدی ز دیوِ سهمناک |
۳۸۲۶ | N | ریختی بر سر به پیش شاه خاک | * | تا امان دیدی ز دیو سهمناک |
۳۸۲۷ | Q | میرْ دیدی خویش را ای کم ز مُور | * | ز آن ندیدی آن موکَّل را تو کور |
۳۸۲۷ | N | میر دیدی خویش را ای کم ز مور | * | ز آن ندیدی آن موکل را تو کور |
۳۸۲۸ | Q | غرّه گشتی زین دروغین پرّ و بال | * | پرّ و بالی کو کَشَد سوی وَبال |
۳۸۲۸ | N | غره گشتی زین دروغین پر و بال | * | پر و بالی کاو کشد سوی وبال |
۳۸۲۹ | Q | پَرسبُک دارد رهِ بالا کند | * | چون گِل آلو شد گرانیها کند |
۳۸۲۹ | N | پر سبک دارد ره بالا کند | * | چون گل آلو شد گرانیها کند |