vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3172

تشبیه نصّ با قیاس
۳۵۸۳Qنصّ وَحْیِ رُوحِ قُدْسی دان یقین * و آن قیاسِ عقلِ جُزْوی تحتِ این
۳۵۸۳Nنص وحی روح قدسی دان یقین * و آن قیاس عقل جزوی تحت این
۳۵۸۴Qعقل از جان گشت با اِدراک و فَر * روح او را کَیْ شود زیرِ نظَرْ
۳۵۸۴Nعقل از جان گشت با ادراک و فر * روح او را کی شود زیر نظر
۳۵۸۵Qلیک جان در عقل تاثیری کند * ز آن اثر آن عقل تدبیری کند
۳۵۸۵Nلیک جان در عقل تاثیری کند * ز آن اثر آن عقل تدبیری کند
۳۵۸۶Qنُوح‌وار ار صَدَّقی زد در تو رُوح * کو یَم و کشتی و کو طوفانِ نُوح
۳۵۸۶Nنوح وار ار صدقی زد در تو روح * کو یم و کشتی و کو طوفان نوح
۳۵۸۷Qعقل اثر را روح پندارد و لیک * نورِ خور از قرصِ خور دُورست نیک
۳۵۸۷Nعقل اثر را روح پندارد و لیک * نور خور از قرص خور دور است نیک
۳۵۸۸Qز آن بقُرصی سالکی خرسند شد * تا ز نُورش سوی قرص افکند شد
۳۵۸۸Nز آن به قرصی سالکی خرسند شد * تا ز نورش سوی قرص افکند شد
۳۵۸۹Qزآنک این نوری که اندر سافل است * نیست دایم روز و شب او آفل است
۳۵۸۹Nز انکه این نوری که اندر سافل است * نیست دایم روز و شب او آفل است
۳۵۹۰Qوآنک اندر قُرص دارد باش و جا * غرقهٔ آن نور باشد دایما
۳۵۹۰Nو انکه اندر قرص دارد باش و جا * غرقه‌ی آن نور باشد دایما
۳۵۹۱Qنه سحابش ره زند خود نه غروب * وا رهید او از فراقِ سینه‌کوب
۳۵۹۱Nنه سحابش ره زند خود نه غروب * وارهید او از فراق سینه کوب
۳۵۹۲Qاین چنین کس اصلش از افلاک بُود * یا مبدَّل گشت گر از خاک بود
۳۵۹۲Nاین چنین کس اصلش از افلاک بود * یا مبدل گشت گر از خاک بود
۳۵۹۳Qزآنک خاکی را نباشد تابِ آن * که زند بر وَیْ شعاعش جاودان
۳۵۹۳Nز انکه خاکی را نباشد تاب آن * که زند بر وی شعاعش جاودان
۳۵۹۴Qگر زند بر خاک دایم تابِ خور * آنچنان سوزد که ناید زو ثمر
۳۵۹۴Nگر زند بر خاک دایم تاب خور * آن چنان سوزد که ناید زو ثمر
۳۵۹۵Qدایم اندر آب کارِ ماهی است * مار را با او کجا همراهی است
۳۵۹۵Nدایم اندر آب کار ماهی است * مار را با او کجا همراهی است
۳۵۹۶Qلیک در کُه مارهای پُر فَنند * اندرین یَم ماهییها می‌کنند
۳۵۹۶Nلیک در که مارهای پر فنند * اندر این یم ماهیی‌ها می‌کنند
۳۵۹۷Qمکرشان گر خلق را شیدا کند * هم ز دَرْیا تاسه‌شان رُسوا کند
۳۵۹۷Nمکرشان گر خلق را شیدا کند * هم ز دریا تاسه‌شان رسوا کند
۳۵۹۸Qواندرین یَم ماهیانِ پُر فَنند * مار را از سِحْر ماهی می‌کنند
۳۵۹۸Nو اندر این یم ماهیان پر فنند * مار را از سحر ماهی می‌کنند
۳۵۹۹Qماهیانِ قعرِ دریای جلال * بحرشان آموخته سحرِ حلال
۳۵۹۹Nماهیان قعر دریای جلال * بحرشان آموخته سحر حلال
۳۶۰۰Qپس مُحال از تابِ ایشان حال شد * نحس آنجا رفت و نیکوفال شد
۳۶۰۰Nپس محال از تاب ایشان حال شد * نحس آن جا رفت و نیکو فال شد
۳۶۰۱Qتا قیامت گر بگویم زین کلام * صد قیامت بگْذرد وین ناتمام
۳۶۰۱Nتا قیامت گر بگویم زین کلام * صد قیامت بگذرد وین ناتمام