vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3171

بیان آنک هرچ غفلت و غَم و کاهلی و تاریکیست همه از تَنست که ارضی است و سفلی
۳۵۶۶Qغفلت از تن بود چون تن روح شد * بیند او اسرار را بی‌هیچ بُد
۳۵۶۶Nغفلت از تن بود چون تن روح شد * بیند او اسرار را بی‌هیچ بد
۳۵۶۷Qچون زمین برخاست از جَوِّ فلک * نه شب و نه سایه باشد نه و لَک
۳۵۶۷Nچون زمین برخاست از جو فلک * نه شب و نه سایه باشد لی و لک
۳۵۶۸Qهر کجا سایه‌ست و شب یا سایگه * از زمین باشد نه از افلاک و مَه
۳۵۶۸Nهر کجا سایه ست و شب یا سایه‌گه * از زمین باشد نه از افلاک و مه
۳۵۶۹Qدود پیوسته هم از هِیزِم بود * نه ز آتشهای مُسْتَنْجِم بود
۳۵۶۹Nدود پیوسته هم از هیزم بود * نه از آتشهای مستنجم بود
۳۵۷۰Qوَهْم افتد در خطا و در غلَط * عقل باشد در اصابتها فقَط
۳۵۷۰Nوهم افتد در خطا و در غلط * عقل باشد در اصابتها فقط
۳۵۷۱Qهر گرانی و کَسَل خود از تَنست * جان ز خِفَّت جمله در پرّیدنست
۳۵۷۱Nهر گرانی و کسل خود از تن است * جان ز خفت جمله در پریدن است
۳۵۷۲Qرُوی سرخ از غلبهٔ خونها بود * رُوی زرد از جنبشِ صفرا بود
۳۵۷۲Nروی سرخ از غلبه‌ی خونها بود * روی زرد از جنبش صفرا بود
۳۵۷۳Qرُو سپید از قُوَّتِ بَلْغَم بود * باشد از سودا که رُو اَدْهَم بود
۳۵۷۳Nرو سپید از قوت بلغم بود * باشد از سودا که رو ادهم بود
۳۵۷۴Qدر حقیقت خالقِ آثار اوست * لیک جز علَّت نبیند اهلِ پوست
۳۵۷۴Nدر حقیقت خالق آثار اوست * لیک جز علت نبیند اهل پوست
۳۵۷۵Qمغز کو از پوستها آواره نیست * از طبیب و علَّت او را چاره نیست
۳۵۷۵Nمغز کاو از پوستها آواره نیست * از طبیب و علت او را چاره نیست
۳۵۷۶Qچون دُوُم بار آدمی‌زاده بزاد * پایِ خود بر فَرْقِ علَّتها نهاد
۳۵۷۶Nچون دوم بار آدمی زاده بزاد * پای خود بر فرق علتها نهاد
۳۵۷۷Qعلَّتِ أَوْلَی نباشد دینِ او * علّتِ جُزْوی ندارد کینِ او
۳۵۷۷Nعلت اولی نباشد دین او * علت جزوی ندارد کین او
۳۵۷۸Qمی‌پرد چون آفتاب اندر اُفُق * با عروسِ صدق و صورت چون تُتُق
۳۵۷۸Nمی‌پرد چون آفتاب اندر افق * با عروس صدق و صورت چون تتق
۳۵۷۹Qبلک بیرون از اُفق وز چرخها * بی‌مکان باشد چو ارواح و نُهیَ
۳۵۷۹Nبلکه بیرون از افق وز چرخها * بی‌مکان باشد چو ارواح و نهی
۳۵۸۰Qبل عقولِ ماست سایه‌های او * می‌فتد چون سایه‌ها در پایِ او
۳۵۸۰Nبل عقول ماست سایه‌های او * می‌فتد چون سایه‌ها در پای او
۳۵۸۱Qمُجتهد هر گه که باشد نَص شناس * اندر آن صورت نیندیشد قیاس
۳۵۸۱Nمجتهد هر گه که باشد نص شناس * اندر آن صورت نیندیشد قیاس
۳۵۸۲Qچون نیابد نَصّ اندر صورتی * از قیاس آنجا نماید عِبرتی
۳۵۸۲Nچون نیابد نص اندر صورتی * از قیاس آن جا نماید عبرتی