vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3170

تشبیه دنیا کی بظاهر فراخست و بمعنی تنگ و تشبیه خواب کی خلاص است ازین تنگی
۳۵۴۵Qهمچو گرمابه که تفسیده بود * تنگ آیی جانْت پخسیده شود
۳۵۴۵Nهمچو گرمابه که تفسیده بود * تنگ آیی جانت پخسیده شود
۳۵۴۶Qگرچه گرمابه عریضست و طویل * ز آن تَبِش تنگ آیدت جان و کلیل
۳۵۴۶Nگر چه گرمابه عریض است و طویل * ز آن تبش تنگ آیدت جان و کلیل
۳۵۴۷Qتا بُرون نایی بنگشاید دلت * پس چه سود آمد فراخی مَنْزلت
۳۵۴۷Nتا برون نایی بنگشاید دلت * پس چه سود آمد فراخی منزلت
۳۵۴۸Qیا که کفشِ تنگ پوشی ای غوی * در بیابانِ فراخی می‌روی
۳۵۴۸Nیا که کفش تنگ پوشی ای غوی * در بیابان فراخی می‌روی
۳۵۴۹Qآن فراخی بیابان تنگ گشت * بر تو زندان آمد آن صحرا و دشت
۳۵۴۹Nآن فراخی بیابان تنگ گشت * بر تو زندان آمد آن صحرا و دشت
۳۵۵۰Qهرکه دید او مر ترا از دُور گفت * کو در آن صحرا چو لالهٔ تر شگُفت
۳۵۵۰Nهر که دید او مر ترا از دور گفت * کاو در آن صحرا چو لاله‌ی تر شکفت
۳۵۵۱Qاو نداند که تو همچون ظالمان * از برون در گلشنی جان در فغان
۳۵۵۱Nاو نداند که تو همچون ظالمان * از برون در گلشنی جان در فغان
۳۵۵۲Qخوابِ تو آن کفش بیرون کردنست * که زمانی جانت آزاد از تنَست
۳۵۵۲Nخواب تو آن کفش بیرون کردن است * که زمانی جانت آزاد از تن است
۳۵۵۳Qاولیا را خواب مُلکست ای فُلان * همچو آن اصحابِ کهف اندر جهان
۳۵۵۳Nاولیا را خواب ملک است ای فلان * همچو آن اصحاب کهف اندر جهان
۳۵۵۴Qخواب می‌بینند و آنجا خواب نه * در عدم در می‌روند و باب نه
۳۵۵۴Nخواب می‌بینند و آن جا خواب نه * در عدم در می‌روند و باب نه
۳۵۵۵Qخانهٔ تنگ و درون جان چنگ‌لُوک * کرد ویران تا کند قصرِ ملوک
۳۵۵۵Nخانه‌ی تنگ و در او جان چنگ لوک * کرد ویران تا کند قصر ملوک
۳۵۵۶Qچنگ‌لوکم چون جَنین اندر رَحِم * نُه مَهه گشتم شد این نُقلان مُهِم
۳۵۵۶Nچنگ لوکم چون جنین اندر رحم * نه مهه گشتم شد این نقلان مهم
۳۵۵۷Qگر نباشد دردِ زَه بر مادرم * من در این زندان میانِ آذرم
۳۵۵۷Nگر نباشد درد زه بر مادرم * من در این زندان میان آذرم
۳۵۵۸Qمادرِ طبعم ز دردِ مرگِ خویش * می‌کند ره تا رهد بَرَّه ز میش
۳۵۵۸Nمادر طبعم ز درد مرگ خویش * می‌کند ره تا رهد بره ز میش
۳۵۵۹Qتا چَرَد آن برَّه در صحرای سبز * هین رَحِم بگْشا که گشت این برَّه گبز
۳۵۵۹Nتا چرد آن بره در صحرای سبز * هین رحم بگشا که گشت این بره گبز
۳۵۶۰Qدردِ زه گر رنجِ آبستان بود * بر جَنین اشْکستنِ زندان بود
۳۵۶۰Nدرد زه گر رنج آبستان بود * بر جنین اشکستن زندان بود
۳۵۶۱Qحامله گریان ز زَه کأَیْنَ ٱلْمَناص * و آن چنین خندان که پیش آمد خلاص
۳۵۶۱Nحامله گریان ز زه کاین المناص * و آن چنین خندان که پیش آمد خلاص
۳۵۶۲Qهر چه زیرِ چرخ هستند اُمَّهات * از جَماد و از بهیمه و ز نبات
۳۵۶۲Nهر چه زیر چرخ هستند امهات * از جماد و از بهیمه و ز نبات
۳۵۶۳Qهر یکی از دردِ غیری غافل‌اند * جز کسانی که نبیه و کامل‌اند
۳۵۶۳Nهر یکی از درد غیری غافل‌اند * جز کسانی که نبیه و کامل‌اند
۳۵۶۴Qآنچ کوسه داند از خانهٔ کسان * بَلمه از خانهٔ خودش کَی داند آن
۳۵۶۴Nآن چه کوسه داند از خانه‌ی کسان * بلمه از خانه‌ی خودش کی داند آن
۳۵۶۵Qآنچ صاحب دل بداند حالِ تو * تو ز حالِ خود ندانی ای عمُو
۳۵۶۵Nآن چه صاحب دل بداند حال تو * تو ز حال خود ندانی ای عمو