block:3173
۳۶۰۲ | Q | بر ملولان این مکرَّر کردنست | * | نزدِ من عُمرِ مکرَّر بُردنست |
۳۶۰۲ | N | بر ملولان این مکرر کردن است | * | نزد من عمر مکرر بردن است |
۳۶۰۳ | Q | شمع از برقِ مُکرَّر بر شود | * | خاک از تابِ مُکرَّر زر شود |
۳۶۰۳ | N | شمع از برق مکرر بر شود | * | خاک از تاب مکرر زر شود |
۳۶۰۴ | Q | گر هزاران طالباند و یک مَلول | * | از رسالت باز میماند رسول |
۳۶۰۴ | N | گر هزاران طالبند و یک ملول | * | از رسالت باز میماند رسول |
۳۶۰۵ | Q | این رسولانِ ضمیرِ رازگو | * | مستمع خواهند اسرافیلخُو |
۳۶۰۵ | N | این رسولان ضمیر رازگو | * | مستمع خواهند اسرافیل خو |
۳۶۰۶ | Q | نَخْوتی دارند و کِبری چون شهان | * | چاکری خواهند از اهلِ جهان |
۳۶۰۶ | N | نخوتی دارند و کبری چون شهان | * | چاکری خواهند از اهل جهان |
۳۶۰۷ | Q | تا ادبهاشان بجاگه ناوَری | * | از رسالتشان چگونه برخوری |
۳۶۰۷ | N | تا ادبهاشان به جا گه ناوری | * | از رسالتشان چگونه بر خوری |
۳۶۰۸ | Q | کَی رسانند آن امانت را بتو | * | تا نباشی پیششان راکع دو تو |
۳۶۰۸ | N | کی رسانند آن امانت را به تو | * | تا نباشی پیششان راکع دو تو |
۳۶۰۹ | Q | هر ادبشان کَیْ همیآید پسند | * | کامدند ایشان ز ایوانِ بلند |
۳۶۰۹ | N | هر ادبشان کی همیآید پسند | * | کامدند ایشان ز ایوان بلند |
۳۶۱۰ | Q | نه گدایانند کز هر خدمتی | * | از تو دارند ای مُزوِّر منَّتی |
۳۶۱۰ | N | نه گدایانند کز هر خدمتی | * | از تو دارند ای مزور منتی |
۳۶۱۱ | Q | لیک با بیرغبتیها ای ضمیر | * | صدقهٔ سلطان بیفشان وا مگیر |
۳۶۱۱ | N | لیک با بیرغبتیها ای ضمیر | * | صدقهی سلطان بیفشان وامگیر |
۳۶۱۲ | Q | اسبِ خود را ای رسولِ آسمان | * | در ملولان مَنْگر و اندر جهان |
۳۶۱۲ | N | اسب خود را ای رسول آسمان | * | در ملولان منگر و اندر جهان |
۳۶۱۳ | Q | فرّخ آن تُرکی که استیزه نهد | * | اسبش اندر خندقِ آتش جهد |
۳۶۱۳ | N | فرخ آن ترکی که استیزه نهد | * | اسبش اندر خندق آتش جهد |
۳۶۱۴ | Q | گرم گرداند فرس را آنچنان | * | که کند آهنگِ اوجِ آسمان |
۳۶۱۴ | N | گرم گرداند فرس را آن چنان | * | که کند آهنگ اوج آسمان |
۳۶۱۵ | Q | چشم را از غیر و غیرت دوخته | * | همچو آتش خشک و تر را سوخته |
۳۶۱۵ | N | چشم را از غیر و غیرت دوخته | * | همچو آتش خشک و تر را سوخته |
۳۶۱۶ | Q | گر پشیمانی بَرُو عیبی کند | * | آتش اوّل در پشیمانی زند |
۳۶۱۶ | N | گر پشیمانی بر او عیبی کند | * | آتش اول در پشیمانی زند |
۳۶۱۷ | Q | خود پشیمانی نرُوید از عدَم | * | چون ببیند گرمی صاحبقَدَم |
۳۶۱۷ | N | خود پشیمانی نروید از عدم | * | چون ببیند گرمی صاحب قدم |