vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3167

حیلهٔ دفع مغبون شدن در بیع و شرا
۳۴۹۴Qآن یکی یاری پَیَمبر را بگفت * که منم در بَیعها با غَبْن جُفت
۳۴۹۴Nآن یکی یاری پیمبر را بگفت * که منم در بیعها با غبن جفت
۳۴۹۵Qمَکرِ هر کس کو فرو شد یا خرد * همچو سِحرست و ز راهم می‌برد
۳۴۹۵Nمکر هر کس کاو فرو شد یا خرد * همچو سحر است و ز راهم می‌برد
۳۴۹۶Qگفت در بیعی که ترسی از غِرار * شرط کُن سه روز خود را اختیار
۳۴۹۶Nگفت در بیعی که ترسی از غرار * شرط کن سه روز خود را اختیار
۳۴۹۷Qکه تأنّی هست از رحمان یقین * هست تعجیلت ز شَیْطانِ لعین
۳۴۹۷Nکه تانی هست از رحمان یقین * هست تعجیلت ز شیطان لعین
۳۴۹۸Qپیشِ سگ چون لقمهٔ نان افکنی * بُو کند آنگه خورد ای مُعْتَنی
۳۴۹۸Nپیش سگ چون لقمه‌ی نان افکنی * بو کند آن گه خورد ای معتنی
۳۴۹۹Qاو ببینی بُو کند ما با خِرَد * هم ببوییمش بعَقْلِ مُنْتَقَد
۳۴۹۹Nاو ببینی بو کند ما با خرد * هم ببوییمش به عقل منتقد
۳۵۰۰Qبا تأنّی گشت موجود از خدا * تا بشَس روز این زمین و چرخها
۳۵۰۰Nبا تانی گشت موجود از خدا * تا به شش روز این زمین و چرخها
۳۵۰۱Qورنه قادر بود کو کُنْ فَیَکُونُ * صد زمین و چرخ آوردی برون
۳۵۰۱Nور نه قادر بود کز کُنْ فَیَکُونُ * صد زمین و چرخ آوردی برون
۳۵۰۲Qآدمی را اندک اندک آن هُمام * تا چهل سالش کند مَردِ تمام
۳۵۰۲Nآدمی را اندک اندک آن همام * تا چهل سالش کند مرد تمام
۳۵۰۳Qگرچه قادر بود کاندر یکنَفَس * از عدم پَرّان کند پنجاه کَسْ
۳۵۰۳Nگر چه قادر بود کاندر یک نفس * از عدم پران کند پنجاه کس
۳۵۰۴Qعیسی قادر بود کو از یک دُعا * بی‌توقُّف بر جهاند مُرده را
۳۵۰۴Nعیسی قادر بود کاو از یک دعا * بی‌توقف بر جهاند مرده را
۳۵۰۵Qخالقِ عیسی بنتْواند که او * بی‌توقُّف مَردُم آرد تُو بتُو
۳۵۰۵Nخالق عیسی بنتواند که او * بی‌توقف مردم آرد تو به تو
۳۵۰۶Qاین تأنّی از پی تعلیمِ تُست * که طلب آهسته باید بی‌سُکُست
۳۵۰۶Nاین تانی از پی تعلیم تست * که طلب آهسته باید بی‌سکست
۳۵۰۷Qجُو یکی کوچک که دایم می‌رود * نه نَجِس گردد نه گنده می‌شود
۳۵۰۷Nجو یکی کوچک که دایم می‌رود * نه نجس گردد نه گنده می‌شود
۳۵۰۸Qزین تأنّی زاید اقبال و سُرور * این تأنّی بیضه دولت چون طیُور
۳۵۰۸Nزین تأنی زاید اقبال و سرور * این تأنی بیضه دولت چون طیور
۳۵۰۹Qمرغ کَیْ ماند به بیضه ای عَنید * گرچه از بیضه همی‌آید پَدید
۳۵۰۹Nمرغ کی ماند به بیضه ای عنید * گر چه از بیضه همی‌آید پدید
۳۵۱۰Qباش تا اجزای تو چون بَیْضه‌ها * مرغها زایند اندر انتِهَا
۳۵۱۰Nباش تا اجزای تو چون بیضه‌ها * مرغها زایند اندر انتها
۳۵۱۱Qبیضهٔ مار ارچه ماند در شَبَهْ * بیضهٔ گُنْجِشک را دُورست رَه
۳۵۱۱Nبیضه‌ی مار ار چه ماند در شبه * بیضه‌ی گنجشک را دور است ره
۳۵۱۲Qدانهٔ آبی بدانهٔ سیب نیز * گرچه ماند فرق‌ها دان ای عزیز
۳۵۱۲Nدانه‌ی آبی به دانه‌ی سیب نیز * گر چه ماند فرق‌ها دان ای عزیز
۳۵۱۳Qبرگها هم رنگ باشد در نظر * میوه‌ها هر یک بود نوعی دگر
۳۵۱۳Nبرگها هم رنگ باشد در نظر * میوه‌ها هر یک بود نوعی دگر
۳۵۱۴Qبرگهای جسمها ماننده‌اند * لیک هر جانی برَیْعی زنده‌اند
۳۵۱۴Nبرگهای جسمها ماننده‌اند * لیک هر جانی به ریعی زنده‌اند
۳۵۱۵Qخلق در بازار یکسان می‌روند * آن یکی در ذوق و دیگر دردمند
۳۵۱۵Nخلق در بازار یکسان می‌روند * آن یکی در ذوق و دیگر دردمند
۳۵۱۶Qهمچنان در مرگ یکسان می‌رویم * نیم در خُسْران و نیمی خُسْرَویم
۳۵۱۶Nهمچنان در مرگ یکسان می‌رویم * نیم در خسران و نیمی خسرویم