block:3168
۳۵۱۷ | Q | چون بِلال از ضعف شد همچون هلال | * | رنگِ مرگ افتاد بر رویِ بلال |
۳۵۱۷ | N | چون بلال از ضعف شد همچون هلال | * | رنگ مرگ افتاد بر روی بلال |
۳۵۱۸ | Q | جفتِ او دیدش بگفتا وا حَرَب | * | پس بلالش گفت نه نه وا طَرَب |
۳۵۱۸ | N | جفت او دیدش بگفتا وا حرب | * | پس بلالش گفت نه نه وا طرب |
۳۵۱۹ | Q | تا کنون اندر حَرَب بودم ز زیست | * | تو چه دانی مرگ چون عیشست و چیست |
۳۵۱۹ | N | تا کنون اندر حرب بودم ز زیست | * | تو چه دانی مرگ چون عیش است و چیست |
۳۵۲۰ | Q | این همیگفت و رُخش در عینِ گفت | * | نرگس و گلبرگ و لاله میشکُفت |
۳۵۲۰ | N | این همیگفت و رخش در عین گفت | * | نرگس و گلبرگ و لاله میشکفت |
۳۵۲۱ | Q | تابِ رُو و چشمِ پُر انوارِ او | * | می گواهی داد بر گفتارِ او |
۳۵۲۱ | N | تاب رو و چشم پر انوار او | * | می گواهی داد بر گفتار او |
۳۵۲۲ | Q | هر سِیَهدل می سِیَه دیدی ورا | * | مردمِ دیده سیاه آمد چرا |
۳۵۲۲ | N | هر سیه دل می سیه دیدی و را | * | مردم دیده سیاه آمد چرا |
۳۵۲۳ | Q | مردمِ نادیده باشد رُوسیاه | * | مردمِ دیده بود مرآتِ ماه |
۳۵۲۳ | N | مردم نادیده باشد رو سیاه | * | مردم دیده بود مرآت ماه |
۳۵۲۴ | Q | خود کی بیند مردمِ دیدهٔ ترا | * | در جهان جز مردمِ دیدهفزا |
۳۵۲۴ | N | خود که بیند مردم دیدهی ترا | * | در جهان جز مردم دیدهفزا |
۳۵۲۵ | Q | چون بغیرِ مردمِ دیدش ندید | * | پس بغیرِ او که در رنگش رسید |
۳۵۲۵ | N | چون به غیر مردم دیدهش ندید | * | پس به غیر او که در رنگش رسید |
۳۵۲۶ | Q | پس جُز او جمله مُقَلِّد آمدند | * | در صفاتِ مردمِ دیدهٔ بلند |
۳۵۲۶ | N | پس جز او جمله مقلد آمدند | * | در صفات مردم دیدهی بلند |
۳۵۲۷ | Q | گفت جُفتش الفراق ای خوش خصال | * | گفت نه نه اَلوِصالست اَلوصال |
۳۵۲۷ | N | گفت جفتش الفراق ای خوش خصال | * | گفت نه نه الوصال است الوصال |
۳۵۲۸ | Q | گفت جُفت امشب غریبی میروی | * | از تبار و خویش غایب میشوی |
۳۵۲۸ | N | گفت جفت امشب غریبی میروی | * | از تبار و خویش غایب میشوی |
۳۵۲۹ | Q | گفت نه نه بلک امشب جانِ من | * | میرسد خود از غریبی در وطن |
۳۵۲۹ | N | گفت نه نه بلکه امشب جان من | * | میرسد خود از غریبی در وطن |
۳۵۳۰ | Q | گفت رویت را کجا بینیم ما | * | گفت اندر حلقهٔ خاصِ خدا |
۳۵۳۰ | N | گفت رویت را کجا بینیم ما | * | گفت اندر حلقهی خاص خدا |
۳۵۳۱ | Q | حلقهٔ خاصش بتو پیوسته است | * | گر نظر بالا کنی نه سوی پَست |
۳۵۳۱ | N | حلقهی خاصش به تو پیوسته است | * | گر نظر بالا کنی نه سوی پست |
۳۵۳۲ | Q | اندر آن حلقه ز رَبّ ٱلْعالَمِین | * | نور میتابد چو در حلقه نگین |
۳۵۳۲ | N | اندر آن حلقه ز رب العالمین | * | نور میتابد چو در حلقه نگین |
۳۵۳۳ | Q | گفت ویران گشت این خانه دریغ | * | گفت اندر مَه نگر مَنگر بمیغ |
۳۵۳۳ | N | گفت ویران گشت این خانه دریغ | * | گفت اندر مه نگر منگر به میغ |
۳۵۳۴ | Q | کرد ویران تا کند معمورتر | * | قوم انبُه بود و خانه مُخْتَصَر |
۳۵۳۴ | N | کرد ویران تا کند معمورتر | * | قوم انبه بود و خانه مختصر |