vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3168

وفات یافتن بلال رضی الله عنه با شادی
۳۵۱۷Qچون بِلال از ضعف شد همچون هلال * رنگِ مرگ افتاد بر رویِ بلال
۳۵۱۷Nچون بلال از ضعف شد همچون هلال * رنگ مرگ افتاد بر روی بلال
۳۵۱۸Qجفتِ او دیدش بگفتا وا حَرَب * پس بلالش گفت نه نه وا طَرَب
۳۵۱۸Nجفت او دیدش بگفتا وا حرب * پس بلالش گفت نه نه وا طرب
۳۵۱۹Qتا کنون اندر حَرَب بودم ز زیست * تو چه دانی مرگ چون عیشست و چیست
۳۵۱۹Nتا کنون اندر حرب بودم ز زیست * تو چه دانی مرگ چون عیش است و چیست
۳۵۲۰Qاین همی‌گفت و رُخش در عینِ گفت * نرگس و گلبرگ و لاله می‌شکُفت
۳۵۲۰Nاین همی‌گفت و رخش در عین گفت * نرگس و گلبرگ و لاله می‌شکفت
۳۵۲۱Qتابِ رُو و چشمِ پُر انوارِ او * می گواهی داد بر گفتارِ او
۳۵۲۱Nتاب رو و چشم پر انوار او * می گواهی داد بر گفتار او
۳۵۲۲Qهر سِیَه‌دل می سِیَه دیدی ورا * مردمِ دیده سیاه آمد چرا
۳۵۲۲Nهر سیه دل می سیه دیدی و را * مردم دیده سیاه آمد چرا
۳۵۲۳Qمردمِ نادیده باشد رُوسیاه * مردمِ دیده بود مرآتِ ماه
۳۵۲۳Nمردم نادیده باشد رو سیاه * مردم دیده بود مرآت ماه
۳۵۲۴Qخود کی بیند مردمِ دیدهٔ ترا * در جهان جز مردمِ دیده‌فزا
۳۵۲۴Nخود که بیند مردم دیده‌ی ترا * در جهان جز مردم دیده‌فزا
۳۵۲۵Qچون بغیرِ مردمِ دیدش ندید * پس بغیرِ او که در رنگش رسید
۳۵۲۵Nچون به غیر مردم دیده‌ش ندید * پس به غیر او که در رنگش رسید
۳۵۲۶Qپس جُز او جمله مُقَلِّد آمدند * در صفاتِ مردمِ دیدهٔ بلند
۳۵۲۶Nپس جز او جمله مقلد آمدند * در صفات مردم دیده‌ی بلند
۳۵۲۷Qگفت جُفتش الفراق ای خوش خصال * گفت نه نه اَلوِصالست اَلوصال
۳۵۲۷Nگفت جفتش الفراق ای خوش خصال * گفت نه نه الوصال است الوصال
۳۵۲۸Qگفت جُفت امشب غریبی می‌روی * از تبار و خویش غایب می‌شوی
۳۵۲۸Nگفت جفت امشب غریبی می‌روی * از تبار و خویش غایب می‌شوی
۳۵۲۹Qگفت نه نه بلک امشب جانِ من * می‌رسد خود از غریبی در وطن
۳۵۲۹Nگفت نه نه بلکه امشب جان من * می‌رسد خود از غریبی در وطن
۳۵۳۰Qگفت رویت را کجا بینیم ما * گفت اندر حلقهٔ خاصِ خدا
۳۵۳۰Nگفت رویت را کجا بینیم ما * گفت اندر حلقه‌ی خاص خدا
۳۵۳۱Qحلقهٔ خاصش بتو پیوسته است * گر نظر بالا کنی نه سوی پَست
۳۵۳۱Nحلقه‌ی خاصش به تو پیوسته است * گر نظر بالا کنی نه سوی پست
۳۵۳۲Qاندر آن حلقه ز رَبّ ٱلْعالَمِین * نور می‌تابد چو در حلقه نگین
۳۵۳۲Nاندر آن حلقه ز رب العالمین * نور می‌تابد چو در حلقه نگین
۳۵۳۳Qگفت ویران گشت این خانه دریغ * گفت اندر مَه نگر مَنگر بمیغ
۳۵۳۳Nگفت ویران گشت این خانه دریغ * گفت اندر مه نگر منگر به میغ
۳۵۳۴Qکرد ویران تا کند معمورتر * قوم انبُه بود و خانه مُخْتَصَر
۳۵۳۴Nکرد ویران تا کند معمورتر * قوم انبه بود و خانه مختصر