vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3160

خبر کردن خروس از مرگ خواجه
۳۳۴۳Qلیک فردا خواهد او مردن یقین * گاو خواهد کُشت وارث در حنین
۳۳۴۳Nلیک فردا خواهد او مردن یقین * گاو خواهد کشت وارث در حنین
۳۳۴۴Qصاحب خانه بخواهد مُرد رفت * روزِ فردا نک رسیدت لُوتِ زفت
۳۳۴۴Nصاحب خانه بخواهد مرد و رفت * روز فردا نک رسیدت لوت زفت
۳۳۴۵Qپاره‌های نان و لالنگ و طَعام * در میانِ کوی یابد خاص و عام
۳۳۴۵Nپاره‌های نان و لالنگ و طعام * در میان کوی یابد خاص و عام
۳۳۴۶Qگاوِ قربانی و نانهای تَنْک * بر سگان و سایلان ریزد سَبْک
۳۳۴۶Nگاو قربانی و نانهای تنک * بر سگان و سایلان ریزد سبک
۳۳۴۷Qمرگِ اسپ و استر و مرگِ غلام * بُد قضا گردان این مغرورِ خام
۳۳۴۷Nمرگ اسب و استر و مرگ غلام * بد قضا گردان این مغرور خام
۳۳۴۸Qاز زیانِ مال و درد آن گریخت * مال افزون کرد و خونِ خویش ریخت
۳۳۴۸Nاز زیان مال و درد آن گریخت * مال افزون کرد و خون خویش ریخت
۳۳۴۹Qاین ریاضتهای درویشان چراست * کان بلا بر تن بقای جانهاست
۳۳۴۹Nاین ریاضتهای درویشان چراست * کان بلا بر تن بقای جانهاست
۳۳۵۰Qتا بقای خود نیابد سالکی * چون کند تن را سقیم و هالکی
۳۳۵۰Nتا بقای خود نیابد سالکی * چون کند تن را سقیم و هالکی
۳۳۵۱Qدست کَیْ جُنبد بایثار و عمل * تا نبیند داده را جانش بَدَل
۳۳۵۱Nدست کی جنبد به ایثار و عمل * تا نبیند داده را جانش بدل
۳۳۵۲Qآنک بدهد بی‌امیدِ سودها * آن خدایست آن خدایست آن خدا
۳۳۵۲Nآن که بدهد بی‌امید سودها * آن خدای است آن خدای است آن خدا
۳۳۵۳Qیا ولی حق که خُویِ حق گرفت * نور گشت و تابشِ مطلق گرفت
۳۳۵۳Nیا ولی حق که خوی حق گرفت * نور گشت و تابش مطلق گرفت
۳۳۵۴Qکو غنی است و جز او جمله فقیر * کَیْ فقیری بی‌عوض گوید که گیر
۳۳۵۴Nکاو غنی است و جز او جمله فقیر * کی فقیری بی‌عوض گوید که گیر
۳۳۵۵Qتا نبیند کودکی که سیب هست * او پیازِ گنده را ندهد ز دست
۳۳۵۵Nتا نبیند کودکی که سیب هست * او پیاز گنده را ندهد ز دست
۳۳۵۶Qاین همه بازار بهرِ این غرض * بر دکانها شِسته بر بُویِ عوض
۳۳۵۶Nاین همه بازار بهر این غرض * بر دکانها شسته بر بوی عوض
۳۳۵۷Qصد متاعِ خوب عرضه می‌کنند * و اندرونِ دل عوضها می‌تَنند
۳۳۵۷Nصد متاع خوب عرضه می‌کنند * و اندرون دل عوضها می‌تنند
۳۳۵۸Qیک سلامی نشنوی ای مردِ دین * که نگیرد آخرِ آن آستین
۳۳۵۸Nیک سلامی نشنوی ای مرد دین * که نگیرد آخر آن آستین
۳۳۵۹Qبی‌طَمَع نشنیده‌ام از خاص و عام * من سلامی ای برادر و السَّلام
۳۳۵۹Nبی‌طمع نشنیده‌ام از خاص و عام * من سلامی ای برادر و السلام
۳۳۶۰Qجز سلامِ حقّ هین آن را بجو * خانه خانه جا بجا و کو بکو
۳۳۶۰Nجز سلام حق، هین آن را بجو * خانه خانه جا به جا و کو به کو
۳۳۶۱Qاز دهانِ آدمی خوش مشام * هم پیامِ حق شنودم هم سلام
۳۳۶۱Nاز دهان آدمی خوش مشام * هم پیام حق شنودم هم سلام
۳۳۶۲Qوین سلامِ باقیان بر بُویِ آن * من همی‌نوشم بدِل خوشتر ز جان
۳۳۶۲Nوین سلام باقیان بر بوی آن * من همی‌نوشم به دل خوشتر ز جان
۳۳۶۳Qز آن سلامِ او سلامِ حق شُدست * کاتش اندر دودمانِ خود زدست
۳۳۶۳Nز آن سلام او سلام حق شده ست * کاتش اندر دودمان خود زده ست
۳۳۶۴Qمُرده است از خود شده زنده برَب * ز آن بود اسرارِ حقّش در دو لب
۳۳۶۴Nمرده است از خود شده زنده به رب * ز آن بود اسرار حقش در دو لب
۳۳۶۵Qمُردنِ تن در ریاضت زندگیست * رنجِ این تن روح را پایندگیست
۳۳۶۵Nمردن تن در ریاضت زندگی است * رنج این تن روح را پایندگی است
۳۳۶۶Qگوش بنهاده بُد آن مردِ خبیث * می‌شنود او از خروسش آن حدیث
۳۳۶۶Nگوش بنهاده بد آن مرد خبیث * می‌شنود او از خروسش آن حدیث