block:3159
۳۳۲۹ | Q | چند چند آخر دروغ و مَکرِ تو | * | خود نپرَّد جز دروغ از وَکْرِ تو |
۳۳۲۹ | N | چند چند آخر دروغ و مکر تو | * | خود نپرد جز دروغ از وکر تو |
۳۳۳۰ | Q | گفت حاشا از من و از جنسِ من | * | که بگردیم از دروغی مُمتَحن |
۳۳۳۰ | N | گفت حاشا از من و از جنس من | * | که بگردیم از دروغی ممتحن |
۳۳۳۱ | Q | ما خروسان چون مؤذِّن راست گوی | * | هم رقیبِ آفتاب و وقتجُوی |
۳۳۳۱ | N | ما خروسان چون موذن راست گوی | * | هم رقیب آفتاب و وقت جوی |
۳۳۳۲ | Q | پاسبانِ آفتابیم از درون | * | گر کُنی بالای ما طشتی نگون |
۳۳۳۲ | N | پاسبان آفتابیم از درون | * | گر کنی بالای ما طشتی نگون |
۳۳۳۳ | Q | پاسبانِ آفتابند اولیا | * | در بَشَر واقف ز اسرارِ خدا |
۳۳۳۳ | N | پاسبان آفتابند اولیا | * | در بشر واقف ز اسرار خدا |
۳۳۳۴ | Q | اصلِ ما را حق پیِ بانگِ نماز | * | داد هدیه آدمی را در جَهاز |
۳۳۳۴ | N | اصل ما را حق پی بانگ نماز | * | داد هدیه آدمی را در جهاز |
۳۳۳۵ | Q | گر بناهنگام سَهْویمان رود | * | در اَذانْ آن مَقْتَلِ ما میشود |
۳۳۳۵ | N | گر به ناهنگام سهویمان رود | * | در اذان آن مقتل ما میشود |
۳۳۳۶ | Q | گفتِ ناهنگامِ حَیَّ عَلَی فلاح | * | خونِ ما را میکند خوار و مُباح |
۳۳۳۶ | N | گفت ناهنگام حی علی الفلاح | * | خون ما را میکند خوار و مباح |
۳۳۳۷ | Q | آنک معصوم آمد و پاک از غلط | * | آن خروسِ جانِ وَحْی آمد فقط |
۳۳۳۷ | N | آن که معصوم آمد و پاک از غلط | * | آن خروس جان وحی آمد فقط |
۳۳۳۸ | Q | آن غلامش مُرد پیشِ مُشتری | * | شد زیانِ مشتری آن یکسری |
۳۳۳۸ | N | آن غلامش مرد پیش مشتری | * | شد زیان مشتری آن یک سری |
۳۳۳۹ | Q | او گریزانید مالش را و لیک | * | خونِ خود را ریخت اندر یاب نیک |
۳۳۳۹ | N | او گریزانید مالش را و لیک | * | خون خود را ریخت اندر یاب نیک |
۳۳۴۰ | Q | یک زیان دفعِ زیانها میشدی | * | جسم و مالِ ماست جانها را فِدا |
۳۳۴۰ | N | یک زیان دفع زیانها میشدی | * | جسم و مال ماست جانها را فدی |
۳۳۴۱ | Q | پیشِ شاهان در سیاستگستری | * | میدهی تو مال و سر را میخری |
۳۳۴۱ | N | پیش شاهان در سیاست گستری | * | میدهی تو مال و سر را میخری |
۳۳۴۲ | Q | اعجمی چون گشتهای اندر قَضا | * | میگریزانی ز داور مال را |
۳۳۴۲ | N | اعجمی چون گشتهای اندر قضا | * | میگریزانی ز داور مال را |